📚شروع زندگی
▫️روی پشت بام خانه یکی از برادرهای بسیجی،اتاقی بود که آن را مرغدانی کرده بود ولی بعلت بمباران استفاده نمی شد.
کف آن مرغدانی را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم.حاجی هم یک ملحفه سفید آورد با پونز زدیم که بشود دو تا اتاق.بعد هم با پول تو جیبی ام کمی خرت و پرت خریدم؛دو تا بشقاب،دو تا قاشق،دو تا کاسه و یک پتو هم از پتوهای سپاه آوردیم.یادم هست حتی چراغ خوراک پزی نداشتیم؛یعنی نتوانستیم بخریم و آن مدت اصلا غذای پختنی نخوردیم.این شروع زندگی ما بود.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#سبک_زندگی_شهدا
#ازدواج_شهدا
🔖منبع :نیمه پنهان ماه2،ص24
@sardaraneashgh
#قسمت_سوم.
وصف زنان شجاع و دلیر فهیمه و همسر شهیدش #غلامرضا_صادق_زاده
✨ ا ﷽ ا ✨
🥀 #سبک_زندگی_شهدا 🕊
📜 این نامه های عاشقانه💕، سند جنگ است
💍دوران عقد 💞ب رای غلامرضا که در جبهه بود 📃نامه می نوشت زمان هایی که به او پیشنهاد می دادند شرایط 📞تلفن کردن هم مهیاست و می توانی با غلامرضا صحبت کنی، می گفت:👇
🍃 « #این_نامه_ها_سند_جنگ_است ».🍃
📑 نامه نگاری می کرد تا یادداشت های💓 #عاشقانه و عارفانه او و همسرش برای نسل های بعد که جنگ را نمی بینند بماند.
👈 #فهیمه 🧕می دانست که نوشته های شان برای زوج های جوان فردا راهگشاست.
🍃از #غلامرضا هم می خواست که دست به قلم شود و بنویسد:
❣« #رضای خوبم! 🖊نوک قلمت را تیز کن ...
✍ بنویس که امروز روز نوشتن است و چه شایسته که مرکبت #خون یاوران و دوستانت می باشد
🖌بنویس که هیچ مرکبی را جز آن، توان ثبت آن لحظه نیست و بنویس که تو امروز تاریخ را می نویسی و برو محکم برو که امروز تو #تاریخ را می سازی. »
📝 در یکی از نامه هایش به غلامرضا می نویسد:
✨« تصمیم گرفتم به جای شرح هفته ای که گذشت از قران آیه ای, از نهج البلاغه حکمتی و از مفاتیح دعایی و از احادیث حدیثی را یادداشت کنم…»✨
💝انگار می دانست که هر بار #غلامرضا به چه چیزی نیاز دارد همان را می نوشت و می فرستاد و غلامرضا با خواندن این نامه ها آرام تر و دلگرم ترمی شد و استواردر مسیر حق و جهاد.
🖌زمانی هم که از #جبهه بر می گشت وقایع و خاطرات جبهه را از او می پرسید و یادداشت می کرد.- 📖
🍃برای #شهادت 🌹همسرش سفید پوشید🍂
🧕 #فهیمه هنرمندانه از الفاظ استفاده می کرد و ارتباطش با همه خوب بود و تاثیر ایمان، نفوذ کلامش را دو چندان می کرد.😍
🍂آخرین امتحان دبیرستان بود که خبر شهادت #غلامرضا را آوردند. 🕊
😔خواب #فهیمه تعبیر شده بود ،#غلامرضا حین پاکسازی
مین های به جا مانده از عملیات آزاد سازی خرمشهر بر اثر انفجار مین به #شهادت 🥀رسید.
🔰وقتی پیکر متلاشی اش را آوردند حلقه💍 تاریخی ازدواج شان سالم مانده بود در انگشت اش.
🕊هنگام تدفین #غلامرضا در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) با صلابت سخن می گفت: « خدایا! #ستاره ها که رفتند،
☀️ خورشید را برای ما نگه دار… این ختم نیست که آغاز است ،#آغاز راهی که همسرم آن را پیمود…»
❇️تا یک سال برای #شهادت🥀 همسرش💔 سفید پوشید، می گفت: « اگر همسرم غیر از #شهادت رفته بود آن وقت بود که #عزاداری می کردم.
@sardaraneashgh
شهید جمهور
✨ ا ﷽ ا ✨
🥀 #سبک_زندگی_شهدا 🕊
#داستان_انگشتر_و_عنایت
#حضرت_زهرا_به_سید_علمدار
🌸سید به غسل جمعه بسیار اهمیت میداد.و سعی میکرد هیچ موقع غسل جمعه را ترک نکند.
🌸یک روز جمعه به همراه با دوستش به حمام عمومی میروند.
🌸سید چند انگشتر داشت. یکی از آنها از همه زیباتر بود.که ظاهرا انگشتر هدیه ازدواج سید بود.
🌸خلاصه با دوستش آب بازی میکردند.
که یکدفعه دوستش لگن آب سردی به طرف سید پاشید.
سید جا خالی داد.اما اتفاق بدی افتاد.😳
🌸سید با چهره رنگ پریده به دنبال انگشتر ( که هدیه همسرش بود )میگشت.
ولی شدت آب بقدری بود که انگشتری که سید به آن علاقه داشت .آب آن را به چاه برده بود.دیگر کاری نمیشد کرد.😔
با مسئول حمام هم صحبت کردیم ولی بی فایده بود.
🌸دوستش به شوخی به سید میگوید این به دلیل دلبستگی تو بود.😍
تو نباید به مال دنیا دل ببندی.
🌸سید گفت.راست میگویی.ولی این هدیه همسرم بود.خانمی که ذریه #حضرت_زهرا س است.
اگر بفهمد که اوایل زندگیمان هدیه اش را گم کرده ام..بد میشود.😔
🌸خلاصه سید خیلی ناراحت بود.
دو روز از اون اتفاق گذشته بود.
🌸دوستش با کمال تعجب بعد از اون اتفاق، نگاه به انگشان سید میکند.
میبیند😳 دقیقا همان انگشتری را در دستان سید میبیتد که آب در چاه انداخته بود.
دقیقا همان انگشتر بود. انگشتری که به چاه فاضلاب حمام رفته بود.و هیچ راهی هم برای پیدا کردن مجدد آن نبود.
🌸ولی الان همان انگشتر در دستان سید بود.🤔
🌸دوستش سید رو قسم میدهد که این انگشتر را چطوری پیدا کرده⁉️
🌸ولی سید ساکت بود.
ولی این چیزی نبود که دوستش به این سادگی از آن بگذرد.
🌸دوستش سید را قسم به حق مادرش #حضرت_زهرا میدهد.
🌸سید مکثی میکند.و به دوستش میگوید تا زنده هستم جایی نقل نکن.حتی اگر توانستی بعد از من هم به کسی چیزی نگو.
چون تو را به خرافه گویی و ... متهم میکنند.
سید میگوید👇👇👇
🌸من آن شبی که با هم بودیم با ناراحتی به خانه رفتم.و مراقب بودم همسرم دستم را نبیند.
🌸قبل از خواب به مادرم ( حضرت زهرا س ) متوسل شدم.
گفتم: مادر جان بیا و آبروی مرا بخر.😔
🌸طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
نیمه های شب برای نماز شب بلند شدم
مفاتیح من بالای سرم بود.مسواک و انگشتر دیگرم را روی آن گذاشته بودم.
🌸موقع برخواستن مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم . وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم.
قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم.تا اون یکی انگشترم را در دست کنم.
🌸یکباره و با تعجب دیدم که دوتا انگشتر روی مفاتیح است.
🌸وقتی با تعجب دیدم انگشتری که در چاه حمام گم شده بود . دقیق روی مفاتیح قرار داشت.
دقیقا با همان نگیتی که گوشه اش پریده بود.😍😄
نمیدونی چه حالی داشتم🙏
@sardaraneashgh
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#سبک_زندگی_شهدا
✅ همه رو فرستادی، و خودت …
#ماه_رجب
#أین_الرجبیون
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
@sardaraneashgh
29.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"بیقراری شهید"
عبد صالح الهی حضرت آیت الله امام خامنه ای مدظلّه:
در یک وصیتنامه ای خواندم که شهید میگوید:
من بیقرارم! بیقرارم! آتشی در دل من است که مرا بیتاب کرده است.
به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم مگر به لقاء تو ای خدای محبوبِ عزیز!
مادر دو شهید به من گفت:
من بچه هایم را خودم دفن کردم، در خاک گذاشتم و دستم نلرزید.
پدر چند شهید گفت:
اگر چند برابر این ها من بچه داشتم، حاضر بودم در راه خدا اینها را بدهم.
#دفاع_مقدس
#مادر_شهید
#پدر_شهید
#سبک_زندگی_شهدا
#جان_فدا
#امام_خامنه_ای
#ولایت_فقیه
@khaimahShuhada