39.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فیلم بہ روایت شهید
مصطفے صدرزاده از عملیات
۸ نفره ڪه بنام امام رضا انجام شد 💔
@khaimahShuhada
امام خمینی (ره) در مراسم تشییع پیکر شهید محمد فراشاهی از مسجد امام حسن عسکری (ع) تا حرم حضرت معصومه (س) شرکت کردند و در صحن حرم مطهر، نماز میت گزاردند. پس از نماز، وقتی جنازه را بلند کردند، از پدر شهید پرسیدند: «کجا دفن میکنید؟» پدر شهید گفت: در «باغ بهشت». امام فرمودند: «ایشان اولین افسر شهید ارتش است، در قبرستان شیخان، نزدیک حرم دفن کنید» بهفرمان امام، پیکر شهید محمد فراشاهی در گلزار شهدای شیخان نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
شهید فراشاهی اعتقاد راسخی به امام رضا (ع) داشت. درسال ۱۳۴۸ همسرش سخت بیمار شده بود؛ در یادداشتی نوشته است: «یا امام رضا! یا ضامن آهو! لحظه اول که به پابوسیات مشرف شدم، سلامتی همسر و فرزندانم را از تو خواستم.
سپس نوشته است: «حال همسرم بدتر و تبش شدیدترشده است، امشب به حرم امام رضا (ع) مشرف شدم و تا صبح با گریه و زاری سلامتی همسر عزیزم را آرزو کردم، صبح به بیمارستان آمدم و دیدم همسرم خوب شده است.»
سرلشکر شهید محمد فراشاهی
@khaimahShuhada
بسم الله النور، النور
به: انیسالنفوس، شمسالشموس، مولا علیابن موسی الرضا(ع)
از: غلام رو سیاه، گنهکار
سلام آقای خوبم
از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی میگذرد و حال که در صحن و سرایت هستم سر تا پا شوق و شعف دارم.
یادم هست دفعه قبل خواستههای زیادی از شما داشتم؛ الآن که خوب فکر میکنم به همه خواستههایم رسیدهام؛ شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... ممنونم آقای خوبم، ممنون.
دو روز پیش که با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
مولای من، با ورود به سپاه دریچهای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذتهای دنیوی هر آنچه که باید میچشیدم را چشیدم.
حال، بیصبرانه مشتاق چشیدن لذتی اخروی هستم، لذتی که نهایتش رضای خداست.
یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسیبن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامیات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید.
آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و جواز شهادتم را امضا کن.
شهید مدافع حرم محسن حججی
@khaimahShuhada
شهید محمد حسن ترابیان پدر شهید تعریف می کرد: سال 64 بود که محمد حسن
از جبهه مرخصی اومد قم.
بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم امام رضا(علیه السلام) نرفتم
دلم خیلی برای آقا تنگ شده.
گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو، گفت:
نه، حضرت امام که نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است
گفته جوان ها جبهه ها را پر کنند.
زیارت امام رضا(علیه السلام) برام مستحبه
اما اطاعت امر نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لازم و واجبه.
من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز!
امر امام زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت.
عملیات والفجر هشت با رمز یافاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد
و محمد حسن توی عملیات به شهادت رسید.
به ما خبر دادندکه پیکر پسرتون اومده معراج شهدای اهواز
ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید.
رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.
نشستم و شروع به گریه کردن کردم که یکی زد روی شونه ام
و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم،
ببخشید؛ پیکر محمد حسن اشتباهی رفته مشهد امام رضا(علیه السلام)
دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی گرده.
گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق امام رضا(علیه السلام) بود.
@khaimahShuhada
یکی از دوستان حسین پس از شهادت پسرم به ما گفت: عاشورای امسال حسین را در حرم امام رضا مشغول راز و نیاز دیدم، وقتی جلوتر رفتم دیدم که بسیار خوشحال است و زمانی که علت خوشحالی او را جویا شدم در جواب گفت آن چیزی را که میخواستم گرفتم وقتی اصرار کردم که چه چیزی گرفتی در جواب گفت «از امام رضا شهادت را خواستم وقتی به ایشان توسل کردم و قرآن را گشودم آیه شهادت آمد».
شهید هریری هدفش شهادت نبود، بلکه خدمت بود
پدر شهید هریری می گفت، شهادت هدف حسین نبود، بلکه هدف حسین خدمت بود منتها همیشه میگفت که دوست دارم که مرگ من همراه با شهادت رقم بخورد
که الحمدالله همین طور هم شد.
شهید مدافع حرم حسین هریری
@khaimahShuhada
شهید: محمد علی نیکنامی
محمدعلی وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند. اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند. حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 جانم امام رضا جان
ای پسر فاطمه، نور هدیٰ
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها میشود
پاکتر از آینهها میشود
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینهی قبله نما یا رضا
💖#السلام_علیک_یاامام_رضا
🌹 ولادت با سعادت امام رضا_ع
🌹 بر شما خوبان مبارک باد.
@khaimahShuhada
روز عاشورا بچه در بغل، همراه زنان دیگر در یکی از خیابانهای نزدیک حرم علیبن موسی الرضا (ع) به تماشای دستههای سینهزنی ایستاده بود. ناگهان صدای گریه کودک برخاست اما دنباله صدا درنیامد. لحظاتی گذشت. دهان بچه همچنان باز بود. نفسش بند آمده بود و رنگش هر لحظه کبود و کبودتر میشد. جیغ زنها بلند شد. زنی بچه را از دست مادر قاپید و صورت کوچک او را زیر سیلی گرفت. باز خبری نشد. مادر شنید: طفلکی تمام کرد، خفه شد! رو به حرم گرداند و گفت: حاشا به غیرتت! بعد چشمهایش سیاهی رفت و به زمین افتاد. در عالم دیگر دید که در مجلس عزاداری است. کسی روی منبر نشسته و روضه میخواند. در بالای مجلس سیدی نورانی است که با دست به او اشاره میکند: پیش آی! عزاداران راه باز کردند تا رسید به نزدیکیهای آن سید نورانی، که حالا میدانست امام رضا (ع) است. امام دعایی خواند و بعد گفت: «تو نگران علی نباش!»
به صدای گریه فرزندش چشم گشود. صدای صلوات زنها بلند شد. بچه را که به بغل گرفت و بر سینهاش فشرد، اشک امانش نداد. به طرف گنبد طلایی برگشت و گفت: «آقاجان من را ببخش، بیادبی کردم.»
تا دو روز تب داشت. اما مادر هیچ نگران نبود و میدانست نگهدار علی کسی دیگر است.
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
@khaimahShuhada
امام رضا علیهالسلام:
💠 هر كس اندوه مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت، غم از دلش میزدايد.
مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
📙 الكافى، ج ۲، ص ۲۰۰
میلاد با سعادت امام رضا(ع) مبارک باد.
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌴🌷 سلام بر امام رئوف و سلام بر دلدادگانش
🌷🌴🌷می دانید چرا امام رضا را انیس النفوس می نامند؟
🌷🌴🌷چون در هر جای عالم که باشی اگر خالصانه صدایش زنی حتماً جوابت را خواهد داد
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کریم بنِ کریم بنِ کریم
من گدا ابن گدا ابن گدا
#محمود_کريمي
با لهجه قشنگ شيرازي😊
─┅═ঊঈ🍃🌺🍃ঊঈ═┅─
#یاامام_رضا
#اللهم_ارزقنا_کربلا
@khaimahShuhada
خواهر شهید مهدی لطفی نیاسر :
داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟
گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری.
. آخر سر هم برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا (ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
شهید مدافع حرم مهدی لطفی نیاسر
@khaimahShuhada
ارادت عجیبی به حضرت امام رضا(ع) داشت. قبل از هر کار مهمی که می خواست به انجام برساند، می گفت: «باید بروم از آقا اجازه بگیرم.» و بعد به همراه خانواده اش عازم مشهد می شد. نمی دانم در مشهد بین او و امام رضا (ع) چه می گذشت که می نشست در گوشه ای از حرم راز و نیاز می کرد. بی سر و صدا سر در گریبان خود فرو می برد و مدت ها همان طور می نشست. زمانی هم که فرماندهی لشگر نوهد به او پیشنهاد شد، گفت: «تا اجازه نگیرم، چیزی نمی گویم.» و راهی شد.
سرلشکر شهید حسن آبشناسان
@khaimahShuhada
عشق و ارادات شهید غلام علی رجبی به امام رضا (ع)
غلام علی انس خاصی با #امام_رضا داشت. در عالم رؤیا دیده بود که در #صحن_نو، برای امام رضا (ع) زیارت #جامعه_کبیره می خواند. وقتی #مشهد بود کمتر داخل #حرم می رفت. اکثر اوقات همان صحن نو می نشست. از ساعت ۱۲ شب تا اذان صبح با خودش خلوت می کرد و دو ساعت مانده به #صبح را برای مردم زیارت جامعه می خواند. کم کم دورش شلوغ شد.
داخل همین #صحن بود که #توسل کرد که چهارده قدم به سوی #ضریح بردارد و در هر قدم شعری برای حضرت بگوید. قدم بر می داشت و گریه می کرد. حاصلش شد شعر معروف
قربون کبوترای حرمت امام رضا /قربون این همه لطف و کرمت امام رضا
آخرش هم شهادت را از امام رضا (ع) گرفت:
توی صحن #گوهر_شاد دیدمش. گفت: ان شاءالله #اذن_شهادت را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: حالا حالا باهات کار داریم. #دعای_عرفه امسال را باید بخوانی.
دو روز مانده بود به عرفه آمد برای خداحافظی و گفت: منافق ها دارند کارهایی می کنند. احتمالا عملیاته. من هم باید بروم. گفتم: پس برنامه عرفه و #محرم چه می شود؟ گفت: نمی خواهم از #جهاد جا بمانم. احتمالا تا محرم مرغ از قفس پریده.
مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام
@khaimahShuhada
شهید محسن گلستانی؛ زائر دل شکسته
با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری های حرم.
بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند.
نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه. اما زیبایی اش برای این است که کسی نمی تواند خودش را توی این آئینه های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد.
بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته ام که ان شاء الله به زودی برآورده می کنند.
از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته اش برآورده شد. میل شهادت داشت.
#شهید_محسن_گلستانی
@khaimahShuhada
عشق و ارادت شهید حسن باقری به #امام_رضا_علیه_السلام
#شهید_حسن_باقری می گفت: «با جمعی از فرماندهان #سپاه رسیدیم خدمت حضرت آیت الله بهاء الدینی و از مشکلات اداره امور جنگ گفتیم. ایشان فرمودند: ما در ایران یک #طبیب داریم که #شفا دهنده همه دردهاست. چرا حاجت های خود را از امام رضا علیه السلام نمی خواهید؟!
بعد از #زیارت ایشان رفتیم، خدمت امام رضا علیه السلام. یاد جمله آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که بهتر از #شهادت چیزی نیست که از حضرتش بخواهم و خواستمش».
هنوز یک هفته از این زیارت نورانی نگذشته بود که امام رضا همه دردهای حسن را با شهادت التیام بخشید.
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🌹روایت شهیدی که به ریاست راه آهن جمهوری اسلامی منصوب شد اما از خدا پست و مقام نمی خواست و طلب شهادت کرد...
@khaimahShuhada
شهیدی که حاجتش را از #امام_رضا علیه السلام گرفت.
دوست شهید: کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم. آن روز وقتی به حرم حضرت رضا علیه السلام وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد #صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به #پنجره_فولاد، می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم.
طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن.
محکم شده بود. گفت: امام رضا پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا علیه السلام گفته بود.
#شهید_مدافع_حرم_حسین_محرابی
@khaimahShuhada