eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼سپهبد شهید حاج‌ قاسم‌ سلیمانی: ✍به همه‌ی شما خواهران و برادران گرانقدرم، این ماه خون و شهادت را، این ماه عزّت و عظمت را تسلیت عرض میکنم. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد که از رهروان راه امام حسین آن آزاده‌ی بزرگی که درس آزادگی و کرامت، جوانمردی و ایثار به همه‌ی ایثارگران و به همه‌ی آزادگان عالم داد باشیم همه‌ی آزادگان عالم از زمان شهادت امام حسین تا آخر دنیا از شاگردان مکتب امام حسین هستند و از محضر امام حسین تلمّذ میکنند. یکی از گویندگان این بیان، محمدعلی جناح- قائد اعظم پاکستان پیرامون امام حسین است. ما شیعه‌ی امام حسین هستیم، در درون خانه‌هایمان و در دامن مادرهایمان و زیر قطرات اشک آنها، با نام امام حسین خو گرفته‌ایم، ولی تصور نکردیم این بزرگمرد فقط متعلّق به عالم شیعه است. این حرفهایی که بیان میکنم از زبان شخصیّتهای بزرگی است، انسانهای برجسته‌ای است، فیلسوف هستند، اساتید بزرگ دانشگاه هستند، شخصیّتهای برجسته در جهان هستند. من فکر کردم کلامی از خودم نگویم بهتر است. کلام آنها را یادآوری کنم، کلام یک انسانی که از زاویه شیعه و از زاویه‌ی دیگری به امام حسین می‌نگرد و امام حسین را به جامعه‌ی خودش معرّفی میکند. این رهبر بزرگ پاکستان، جمله‌ی زیبایی دارد: هیچ نمونه‌ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیده‌ی من مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد پیروی کنند یک استاد ادبیّات مسیحی، جمله‌‌ی زیبای دیگری را خطاب به جمع مسیحی ـ که در جمعشان دارد صحبت میکند ـ می‌گوید: آقایان! مسیحیّت بدون حسین کامل نمیشود! هر آیینی، چه آسمانی و چه غیرآسمانی، اگر شخصیّتی چون حسین نداشته باشد، دینی زمینی است و از بهشت بیبهره خواهد بود دیگر از همین حقوقدان مسیحی می‌فرماید: حق، چنان در من مسیحی جوشید که از شدّت محبّتش، مرا شیعه‌ی علی خواندند. ای آسمان گواه باش و ای زمین شهادت بده که من علی را دوست دارم. منِ مسیحی را، حسین به گریه انداخت و قطرات اشک از افق چشمانم تابید و درخشید، هرگز حالِ آنکه -این خیلی دردناک است از دور به آتش مینگرد، با حالِ آنکه بر روی هیزم میسوزد، یکسان نیست این معنای همان شعر زیبای محتشم است که می‌گوید این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست! @sardaraneashgh
* 🕊 شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️ نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️ سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. ✔️ انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد. ✔️ سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره @sardaraneashgh
دیگر هوسی ما را جز وصل در سر نیست رحمی ڪن و یادی ڪن این بےسر و سامان را 🌷شهید_حاج_قاسم_سلیمانی @sardaraneashgh
حاج حسین خیلی با معرفت بود به فکر مشکلات همه بود،برای نماز به مسجد رفتیم، بوی خیلی بدی میومد وهمه شروع به اعتراض کردند .😣 نماز تمام شد شهیدحسین گفت یه تاکسی بگیر بیار درب مسجد وقتی که آوردم یه پیرمرد بود که هیچ کس را نداشت محل زندگی تو مغازه در جای بدی بود ،‌او را به مغازش بردیم بوی تعفن آنجا را گرفته بود .😷 حاج‌حسین به من مقداری پول داد گفت :یک شلوار و لباسی برای این بنده خدا بخر بیار 😊. من رفتم وقتی برگشتم خودش مغازه را تمـــیز کرده بود، لباسها را گرفت و او را به حمام بردتش ، او را همانند دسته گل به مغازه اش برگرداند ...❤️ شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی🌹 🕊 @sardaraneashgh
✍توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!» قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @sardaraneashgh
🌺 حاج اسماعیل دولابی می‌گفت: هر وقت غصه‌دار شدید،برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آن‌هایی که بعداً خواهند آمد،استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید،گویا بدن‌تان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید،این چین‌ها باز می‌شود. @sardaraneashgh
✅آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود.طبق معمول به احترام بلند شد. 🔺گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم و تا عصر برمی‌گردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! 🔺گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. 🔺عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: 👈"شکایت شما رو به مادرم می‌کنم" هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟" 🔺به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! ، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. 🔺گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم بغضم گرفت. 🔰راوی : سید احمد نواب 🌷 🕊شهادت : ۶۶/۵/۲ - ارتفاعات بانه 📚کتاب الله علیها وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
29.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷بدونه تعارف امان ازدل زینب سلام الله علیها ایکاش قطره ای از این دنیای معرفت داشتیم @sardaraneashgh
فرماندهان گردان .. محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس مسلم خیزاب مدافع حرم هر دو حضرت زهرا(س) هر دو پهلوهایشان ترکش خورد و مانند سلام الله علیها به آسمان پر کشیدند. وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در تاریخ یکم فروردین ۱۳۶۵ در تهران چشم به جهان گشود. وی دانشجوی رشته برق الکترونیک در دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام (ره) بود. همسرش میگوید ، امین واقعاً به طرف مقابل خیلی بها می ‌داد. قبل از اینکه کاملاً ‌بشناسمش ، فکر می‌ کردم آدم نظامی پاسدار ، با این همه غرور ، افتخارات و تخصص در رشته‌ های ورزشی چیزی از زن‌ ها نمی‌داند ! اصلاً‌ زمانی نداشته که بین این‌ همه زمختی به زن و زندگی فکر کند. ‌اما می گفت ، زندگی شخصی و زناشویی‌ و رابطه ‌ام با همسرم برایم خیلی مهم است ! ، مطالعات زیادی هم در این زمینه داشته ‌ام و مقالاتی هم نوشته ‌ام. واقعاً بهت زده شده بودم ، با خودم می‌‌ گفتم ، آدمی به این سن و سال چگونه این همه اطلاعات دارد. انگار می ‌دانست چگونه باید دل یک زن را به دست بیاورد... سرانجام در روز پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴ مصادف با ، ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ، به دست نیروهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد... مدافع حرم 📕 نوید شاهد « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"حسین جانم" یک نفر اینجا دلش تنگ است... یک گذر بر قلب او یکبار دیگر می کنی ؟! یک نفر دارد، هوایِ پر کشیدن در حرم یک سفر، شهبازِ من،بااین کبوترمیکنی؟ ماهِ من، چشمانِ زیبایت، مرا دیوانه کرد با منِ دیوانه،ای زیبایِ من،سرمی کنی؟! گُل بده درباغِ دل، تاجان دهم در پایِ تو گُل بده کاشانه ی دل را معطر می کنی؟! ساعتی باشم حرم،من خسته ام اززندگی خستگی رااز تنم،بایک نظردر می کنی؟! اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @sardaraneashgh
یه تانک عراقی آتش گرفته بود ، راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود ، هاج و واج به اطراف نگاه می کرد ، بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد ، یکی از بچه‌ها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت ، مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ، ما شیعه امام حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم ، نه مثل یزیدیان...... 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
از علامه پرسیدم ، شهید را چرا ، شهید می گویند؟ آیا برای این است که در میدان نبرد و جهاد است؟ فرمودند ، نه ، بالاتر ، برای اینکه حاضر در مقام است و مقام ، صعود اعمال است.... 📕 آشنای آسمان ، ص110 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿💐🌾 🌾🌿 💐 💐پیرزن عراقی که برای شهدا مادری کرد.💐 راوی:حسین عشقی" فرمانده قرار گاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح" بسم الله الرحمن الرحیم روز ۲۹ اسفند ماه سال ۹۳ که روز جمعه بود ، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به سمت منطقه زبیدات. همین که به اصطلاح تفریحی باشه برای بچه ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم ، تعدادی از بچه ها شروع کردند به آماده کردن ناهار و غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت زنی برای شناسایی. الحمدلله اون روز با توسل به آقامون امام زمان (عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی بند یا مهدی ادرکنی (عج) داشت و شهید دیگر هم پشت پیراهنش یا بقیه الله (عج) نوشته بود. ظهربچه ها (جا تون خالی) مرغ کباب کرده بودند و یک مقداری از غذا باقی موند. در واقع مقداری از گوشت اضافه اومد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمون گفت که این گوشت رو کباب نکنیم ببریم الاماره برای شام. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید یکی رو تو جاده پیدا کردیم که گرسنه باشه ،گفتم کباب کنیم بذاریم تو ماشین تو راه به یک نفر میدیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که بر اثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع شده بود و هم نابینا شده بود. غذا رو به ایشون دادیم همین که غذا رو بهشون دادیم به ما گفت : حالا که غذا رو دادید یه خبری رو به شما میگم ما رو کشید بیرون از مغازه و جایی خلوت. گفت، خانم سالخورده ای اومده اینجا مهمونی خانه ی شیخ عشیره . یک اطلاعاتی در مورد شهدا دارد. رفتیم این خانم را پیدا کردیم این خانم گفتند ، بله این قضیه درست است سوار ماشین شد و ما رو به جایی برد که شهدا آن جا بودند. این خانم خودش شهدا رو در زمین کشاورزی اش تدفین کرده بود ، خوب شاید در حالت عادی ما هیچ وقت اونجا نمی رفتیم چون منطقه ای بود خارج از مناطق عملیاتی ، حالا این شهدا شاید اسیر شده بود و بردن اونجا دفنشون کردن شاید هم اتفاق دیگری افتاده، من نمی دونم چطوری منتقل شدند اون جا. اون خانم تعریف می کرد وقتی من این شهدا پیدا کردم پراکنده بودند من همون جور که اینها رو جمع می کردم گریه می کردم و یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم و میگفت من چند شب شام نذری دادم برای این شهدا. وقتی پیکر شهدا را بیرون آوردیم آن زن مدام خدا رو شکر می کرد و می گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت رو دارم به ایرانیان بر می گردونم و تحویلشان می دم @sardaraneashgh
حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی 🌻سردارشهید حاج @sardaraneashgh
. ⭕سید مهدی قوام و زن بدکاره سید مهدی قوام منبری و روضه خوان مشهور شهر تهران بود، یکی از شبهای محرم الحرام در تهران قدیم، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت: فلانی! امشب مستقیم مرا به منزل نبر ، اول به لاله زار میرویم ، تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان در تهران هرکس میخواست به معصیت و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آنجا، راننده میگفت: با تعجب و حیرت به سمت لاله زار رفتیم ، مدام بین راه باخود می‌گفتم سید مهدی را چه به لاله زار! وارد خیابان شدیم، چند کاباره اینجا بود که با وجود فرا رسیدن  ماه عزا همچنان فعالیت داشت، جلوتر کنار خیابان زن فاحشه ای منتظر ایستاده بود تا بقول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد، همین که از مقابل آن زن بد کردار گذشتیم ، حاجی  زد بروی شانه ام و گفت:  نگه دار! میگم نگه دار! تعجب من صد چندان شد، خدای من! نکند سید مهدی... خیلی بهم ریختم و نگران شدم. ترمز کردم، حاجی  پیاده شد، رفت به سمت زن بد کاره ، سرش را پایین انداخت، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی از جیب عبایش بیرون آورد، به آن فاحشه با لحن پدرانه ای گفت: "این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا ، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از این راه پول درنیاور. یکسال گذشت ، سید مهدی عازم کربلا شده بود ، در حرم سیدالشهدا علیه السلام مردی جلویش را گرفت،حاج آقا ببخشید ، سلام علیکم جوان، بفرمایید، حاج آقا آنجا گوشه ی صحن خانمم ایستاده ، از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید ، بمن گفت با شما کار دارد، سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد، بفرمایید خواهرم ،صدای گریه زن از زیر پوشیه بگوش می‌رسید،حاج آقا میدونی من کی هستم، شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین علیه السلام مرا خرید، آن مرد شوهرم است ، دنیای نجابت و پاکیست ، خیلی مدیون شما هستم. @sardaraneashgh
چه کشته شوید 💀 چه بکشید پیروزید...😍 😇 🙃 🖤 @sardaraneashgh
۱۷ هفدهم شهریور ماه ، سالروز راهپیمایی خودجوش مردمی در مخالفت با حکومت نظامی (۱۳۵۷ ه.ش.) و کشتار بی رحمانه و به شهادت رساندن جمع زیادی از مردم تهران در میدان شهدا (ژاله سابق) به دست مزدوران رژیم ستمشاهی پهلوی؛ که معروف به قیام هفدهم شهریور، جمعه خونین و جمعه سیاه ، گرامی باد . 😔 @sardaraneashgh
💔شهیدی که دوست داشت حرّ امام حسین علیه السلام باشد.... 🌹 @sardaraneashgh
شهید 🌹  خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد.😔 کم کم  بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد.😔 پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟گفتم: روزعاشورا... گفت : دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم... ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعدهم گفت :برایم سوره ی فجر بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت:پس خداحافظ قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده @sardaraneashgh