هدایت شده از دوشکاچی
🕊 سبک بال
📖 ... بچههای گردان امام علی(ع) که فرماندهشان «رضا ملکیان» را از دست داده بودند، از بقیه بچهها بیشتر غصهدار بودند. بیتابی و ناراحتی آنها مرا کنجکاو کرد تا از بچههای گردان او، این قضیه را پیگیری کنم ... از یکی شنیدم که میگفت: «رضا تمام پساندازش رو دو روز قبل از شروع عملیات، بین تعدادی از نیروها تقسیم کرد و گفت: «این برای شماها! این پول به کار من نمیاد! دیگه نیازی به اینها ندارم، مال شماها باشه، سلام منو هم به بقیه برسونید!» صبح روز عملیات هم وقتی که با ضدانقلاب درگیر شدیم، به بچهها گفت: «شما دشمن رو سرگرم کنید تا من با موتور برم جلو»، اما چیزی نگذشت که در حین عملیات ...» به اینجای حرفش که رسید، بُغضش ترکید...
👈ادامه این خاطره در کتاب #دوشکاچی
🎙خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒انتشارات #سوره_مهر
📍 #دفاع_مقدس #کرمانشاه #تیپ_ویژه_شهدا #کردستان #شهید_رضا_ملکیان #شهید_محمدعلی_گنجی_زاده #پیرانشهر #سردشت #ضدانقلاب
🌐 لینک خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🇮🇷 @dooshkachi
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
هدایت شده از دوشکاچی
👌هوش و ذکاوت کاوه
📖... موقعیت منطقه طوری بود که بچههای ما مرتب آماج تیرهای دشمن بودند. تعدادی زخمی و تعدادی هم شهید دادیم. برادر کاوه وقتی که دید بچهها مورد هدف تیراندازی بیامان نیروهای ضدانقلاب قرار دارند، با صدای بلند فریاد زد: «به یه دوشکا بگید بیاد جلو.» وقتی که دوشکاچی آمد، برادر کاوه با دستش به درختی که در آن دشت قرار داشت اشاره کرد و گفت: «دوشکا رو قفل کن روی اون درخت و یه نوار هم به طرفش خالی کن.» دوشکاچی هم بیامان به طرف آن درخت شروع به تیراندازی کرد. بعد از اینکه یک نوار فشنگ را خالی کرد، یک نفر از بالای درخت پایین افتاد. همه مانده بودیم که برادر کاوه چطوری به این موضوع پی برده بود! یکدفعه صدای اللهاکبر بچهها بلند شد و همگی هوش و ذکاوت برادر کاوه را تحسین کردند.
👈ادامه این خاطره در کتاب #دوشکاچی
🎙خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒انتشارات #سوره_مهر
📍 #دفاع_مقدس #کرمانشاه #کردستان #تیپ_ویژه_شهدا #شهید_محمود_کاوه #سردشت #پیرانشهر #دموکرات #کومله #هوش #ذکاوت
🌐 لینک خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🇮🇷 @dooshkachi
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯