حتما بخوانید👇👇
یادمه حاج حسین یکتا میگفتن؛
اون دنیا معلوم نیست برای ما #حضرت_زهرا سلام الله علیها و #امیرالمومنین رو بیارن برای حساب رسی!
یکی از #شهدای_گمنام🌹 رو میارن میشه #میزان و اعمال مون رو بر اساس اعمال #شهید خواهند سنجید...
ان شا الله اون دنیا مجلسی تشکیل خواهد شد!
به ریاست شهید #عبدالحمید_دیالمه...🌹
نمایندگانی از جنس چمران، باکری، آوینی، زین الدین، همت، کاظمی، خرازی، بابایی و کاوه و ...
و سخنگوی هیات رییسه!
جاویدالاثر حاج #احمد_متوسلیان
و #استیضاح خواهند کرد مسئولان خائنی که #درد و #رنج مردم را ندیدند و جیب و #منافع را ترجیح دادند...
ندیدند #آه پسر و دختر جوان کشور را و اسیرِ حزب بازی #کثیف خودشان شدند...
و مُهر #عدم_کفایت را بر پیشانی رییس جمهوری میزنند که #ذلت به بار آورد...
مسئولین #کاخ_نشین بی درد...
و آن روز #شهید_بهشتی مصادره خواهد کرد اموال با #رانت تصاحب کردهی نجومی بگیران را به نفع #کوخ_نشینان...
دلمان #شهید_رجایی میخواهد...
که پای شکنجه شدهی خود را در جلسه سازمان ملل به همگان نشان داد و شد سند جنایت #آمریکا...
شهید حسین علم الهدی:
نه چپ، نه راست، صراط مستقیم...
#سه_نقطه
بی تفاوت نباشیم...
به قول شهید آوینی آن که #ادعای شیعه بودن دارد!
قطعا امتحان #کربلا را پس خواهد داد...
سید علی تنها نخواهد ماند...
نمیشناسیم
اهالی خانه را اما
حرف زیاد دارند
و درد هم
از صبرِ جانباز
#مهرِ_مادر
#اشکِ_خواهر
شاید هم همراهی
#عاشقانهٔ_همسر
هر چه هست
#درد است و عشق
دردی که #عاشقانه میخرند...
#جانبازان رافراموش نکنیم🌷
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✋ #خداحافظ_رمضان_الکریم
خداحـافـظ؛
نزدیکــترین رفیـق
خداحـافـظ؛
آرام تــرین اَنیـس
خداحـافـظ؛
عاشق ترین همــراه
خداحافظ #
افطارانه های پر از پرواز
خداحافظ
#تقدیرات پر از اُمیـــد
خداحافظ
#دردِ دلهای عاشقانه سحر
❤️ #خداحافــظ_رمضـان_ماه_عشق
♡••♡••♡••♡••♡
🦋🦋🦋
#درد
من داستانی که می خوام بگم مربوط به خودم نیست در مورد یکی از دوستانمه که با هم رابطه نزدیکی داشتیم و تقریباً از جیک و پوک زندگی همدیگه خبر داشتیم از زمانی که نوجوان بودم توی مدرسه با هم آشنا شدیم و کمکم انقدر رابطه مون صمیمی شد که هر لحظه یا موقع هر تصمیمی برای زندگیمون با همدیگه مشورت می کردیم اما آنقدر رابطه مون عمیق بود که دیگه خانواده هامونم در جریان قرار گرفته بودن و باعث رفت آمد خانواده هامونم شده بودیم خیلی دوست خوبی بود برام و دختر خیلی سالمی بود اما تنها مشکلی که توی زندگیش داشت این بود که پدرش به شدت ازش متنفر بود فکر میکردم باباش مثل خیلیا عقده های دوران کودکی و داره و کلا اخلاقشه که اینجوری باشه بالاخره در ایام قدیم کمبود ها بیشتر از الان بود و فکر میکردم اخلاقشه که همه باهاش کنار اومدن
ادامه دارد
کپی حرام
#درد
اما به مرور متوجه شدم که نه اصلا به خاطر این نیست چون با بقیه بچه هاش خوب بود و تنها مشکلش با همین دوستم بود زهرا هر موقع برام درد دل میکرد میگفت که بابام خیلی اذیتم میکنه وقتی میشینم سر سفره بهم میگه تو مفتخوری و فقط باید عین گاو بریزم تو حلقت، برام که خواستگار میاد میگه این دوست پسر تو بوده و ابروی منو داری میبری من تمام خواستگارامو رد می کنم میگم می خوام برم دانشگاه میگه هرکی میره دانشگاه خرابه با اینکه دوست من حتی اون موقع تازه دوست پسر داشتن مد شده بود و همه دوست پسر داشتن زهرا با هیچ پسری رابطه نداشت همیشه برام گریه می کرد من دلداریش میدادم خبر داشتم که داره برای کنکور میخونه بهش گفتم چه رشته ای میخوای بری می گفت می خوام مهندسی بخونم ولی بابام همش بهم میگه تو میخوای بری دانشگاه خراب بشی
ادامه دارد
کپی حرام
#درد
اینا شاید حرفهایی باشه که به نظر خیلی ها چیز بدی نباشه اما این حرفها برای این دوست من نابودگر بود ی روز دیدم صورتش کبوده پرسیدم چیشده تعریف کرد یکی از دوستای بابام برای پسرش اومد خواستگاریم اومدن خونه مون و با بابام حرف زدن گفتن با همدیگه بریم اتاق حرف بزنیم ی دفعه بابام شروع کرد به داد و بیداد که چرا من میخوام جلوی بابام با ی پسر برم اتاق حرف بزنم شروع کرد به کتک زدن من که تو خرابی تو با این پسره دوستی تو میخوای بری تو اتاق با این کار بد انجام بدید هر چقدر جلوشو میخواستن بگیرن نمیتونستن و بدتر میزد بابام، من التماس میکردم که بابا اینجوری نیست بهم میگفت تو خرابی
که دوست بابام اومد جلو گفت تو داری به من توهین میکنی مرد حسابی یهو بابام بدتر زدم و گفت بخاطر تو دوستم ناراحت شد هرچقدر به پدرم التماس کردم پدرم اهمیت نداد
ادامه دارد
کپی حرام
#درد
تا اینکه دوست پدرم به پدرم حمله کرد گفت داری میکشیش مشکلت ماییم ما میریم، انقدر خجالت کشیدم خیلی دلم برای دوستم میسوخت هیچ کاری ازم بر نمیومد که براش انجام بدم شش ماه گذشت یه بار که زنگ زدم خیلی گریه کرد گفتم چی شده گفت داشتم برای کنکور درس میخوندم مامانم گفت شام چی درست کنم منم یهویی گفتم قرمه سبزی بابام گفت مگه چیزی هم برای خونه میاری که سفارش غذا میدی تو باید علف بذارن جلوت، گریه میکرد و میگفت خیلی دلم شکست منم اومدم اتاق گفتم هیچی نمیخوام یهو صداش عوض شد بهم گفت بابام منو خیلی عذابم میده بعدم قطع کرد فرداش مامانش زنگ زد بهم گفت تو خواب فوت کرده خیلی ناراحت شدم خیلی گریه کردم مریض شدم وقتی پدرشو دیدم شکسته شده بود مشخص بود خیلی ناراحته و عذاب وجدان داره ولی دیگه سودی نداشت ناراحتی اون ارزشی نداشت انقدر بهش فشار روانی اورده بود که توی خواب ایست قلبی کرد
ادامه دارد
کپی حرام
#درد
الان چند سال از این موضوع داره میگذره من هنوز که هنوزه دلم نمیاد قورمه سبزی بخورم چون خیلی به دوستم وابسته بودم خیلی هم ناراحت شدم برای اینکه فوت کرد یه روز یه مطلبی خوندم نوشته بود حرف ها بیشتر از گلوله ها آدم میکشند واقعاً همینه باهم مهربون باشیم ما هممون قربانی یه سری تربیت های غلط و یه جورایی رفتار های غلطی که تو خانواده هامون افتاده شدیم ولی حداقل از خودمون همین الان شروع کنیم که خوب باشیم درست رفتار کنیم حالا گیرم من یه نفرم ناراحت کردیم چیزی گیرمون نمیاد آخرش چی میشه؟ تو رو خدا با هم مهربونی کنید الان بابای دوست من از وقتی که دوستم فوت شده مریضه این همه اذیت کردن یک بچه برای چی؟ از همین الان به خودتون قول بدید که با همه خوب باشید خوبی هیچ وقت به کسی ضرر نرسونده
پایان
کپی حرام
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
چه کرده ای؟ نه تنها آدم ها بلکه #دنیا را به هم ریخته ای....
چند روز است نیت می کنم چند خطی از تو بنویسم، دفتر #روسیاه می شود و قلم لام تا کام حرفی برای نوشتن ندارد.حتی پای عقربه های #ساعت هم برای رسیدن به چنین لحظه ای می لنگد.تو با رفتنت همه را #شرمنده خودشان کردی.
در #گوگل نامت را جست و جو کردم ، آن تصویر معروف دلم را به بازی گرفت.در کودکی #مقاتل خواندی و در روزهای جوانی #سرباز ارباب شدی.
چشم های شجاعت در لحظه اسارت، فروغ #چشم هایم را گرفت.آن بیابان و آن #خیمه ها برایم عصر #عاشورا را تداعی می کند.نمی دانم #خار_مغیلان در آن بیابان بوده است یا نه اما خداراشکر که خانواده ات طعم اسارت را نچشیدند .
از هر چه بگذرم لب های خشکیده ات #روضه ای است پر از درد، #اشک ، داغ
نمی دانم چه گذشت بر تو از #اسارت تا #شهادت اما پیکر جراحت دیده و #سر جداشده ات برایم #گودال و زینب مضطر را زنده کرد
چه شد این چنین شبیه ارباب شدی.چه شد که دل ها را زیر و رو کردی.چه کرده ای که هرگاه به تو می اندیشم #بغض مهمانم می شود و زانوهایم می لرزند
به قول خودت جامعه روز به روز سخت تر شود و #گناه روز به روز پیشرفت می کند و پاک بودن سخت است.تو برای رسیدن به چیزهای خوب تر از خوب هایت گذشتی.برای ما که بین بد و بدتر دست و پا می زنیم دعا کن.
حافظ آیه های نور، تو را قسم به آن #مصحف_شریف ، برای شفای دل های مرده ما اندکی یا من اسمه دوا بخوان. #درد داریم و درمان گم کرده ایم.
راستی شهادتت مبارک #خادم_المهدی.دعای فرج بخوان تا برسد #فرشته نجات این روزهای #ظلمت
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم #محسن_حججی
📅تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰
📅تاریخ شهادت : ۱۸ مرداد ۱۳۹۶.منطقه التنف مرز بین سوریه وعراق
🥀مزار شهید : نجف آباد اصفهان
#قسمت_اول
#شهید مدافع حرم محمد صاحبکرم اردکانی
🍃🌷🍃
شهریور ماه سال ۱۳۶۱# در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
در کودکی مادرش را از دست داده بود😔 و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن ایشان و دیگر خواهرها و برادرهایش کرده بود.
🍃🌷🍃
متاهل بود، اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷# ازدواج کرد، طول زندگی مشترک ایشان کمتر از ۷#سال بود.
🍃🌷🍃
همسر ایشان همان ابتدا میدانست که #درد مردم برایش #دغدغه است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب میشد.😔
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#محمد سالها بود زمزمه رفتن به #سوریه و #عراق برای مبارزه با تکفیریها را داشت، در سال 92# برای رفتن مصممتر شد.
🍃🌷🍃
ابتدا مخالفت میکردم ولی بالاخره در برابر د#وستداشتن #محمد برای رفتن تسلیم شدم و در #بهمن 93# او را به سوی #جبهه حق بدرقه کردم.😭
🍃🌷🍃
اوایل که من مخالفت میکردم سعی نمیکرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح میداد که با رفتار کاری کند تا من با قلبم راضی شوم.😔
🍃🌷🍃
بعد از رفتنش خانواده ام تا زمان #شهادت اطلاع نداشتند و خانواده #محمد هم بعد از رفتنش متوجه شدند.😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
در آنجا #مجروحینی را دیدم که از خودم #خجالت کشیدم و #درد خودم را #فراموش کردم، #بدنهایی پر از تاول، #چشمهای ورم کرده، #زبانهای تاول زده، ٫#تنگی نفس و... 😔 آنجا بستری شدم و باب زندگی جدیدی برایم باز شد.
🍃🌷🍃
هنوز روی تختم جا خوش نکرده بودم که یک صدای گرفتهای به من گفت: «خوش اومدی عمو فردوس... ، بازم برامون میخونی؟»
برگشتم، #نعمت بود.😭😭
🍃🌷🍃
آن روزها من #ته صدایی داشتم و گاهی در #جبهه میخواندم. گفتم: «چی دوست داری بخونم؟» گفت: «اون شعر حسین حسین که شب عملیات میخوندی.»😭
🍃🌷🍃
در بخش طبی 4 بیمارستان امام 40#نفر بودیم که اکثر آنها #شهید شدند و من چون #شیمیاییام حاد نبود، ماندم. بعضیها ماندند😭 وعدهای رفتند.😭
من آن شب باز برای دلشان خواندم:
حسین حسین شعار مظلومان است
شهادت افتخار عاشقان است.💔
🍃🌷🍃
#نعمت دیگه اشک نمیریخت، استغاثه نمیکرد، نمیدانم آدم بود یا فرشته! بهش گفتم: «چی شده #نعمت، تو که همیشه میگفتی با #خدا باش» 😭
🍃🌷🍃
با صدای گرفته گفت: «من همشو خوردم» گاز شیمیایی را میگفت. حالتی شده بود که در عمل دم نایژکهای ریه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت اول
#شهید مدافع حرم محمد صاحبکرم اردکانی
🍃🌷🍃
شهریور ماه سال ۱۳۶۱# در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
در کودکی مادرش را از دست داده بود😔 و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن ایشان و دیگر خواهرها و برادرهایش کرده بود.
🍃🌷🍃
متاهل بود، اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷# ازدواج کرد، طول زندگی مشترک ایشان کمتر از ۷#سال بود.
🍃🌷🍃
همسر ایشان همان ابتدا میدانست که #درد مردم برایش #دغدغه است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب میشد.😔
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#محمد سالها بود زمزمه رفتن به #سوریه و #عراق برای مبارزه با تکفیریها را داشت، در سال 92# برای رفتن مصممتر شد.
🍃🌷🍃
ابتدا مخالفت میکردم ولی بالاخره در برابر د#وستداشتن #محمد برای رفتن تسلیم شدم و در #بهمن 93# او را به سوی #جبهه حق بدرقه کردم.😭
🍃🌷🍃
اوایل که من مخالفت میکردم سعی نمیکرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح میداد که با رفتار کاری کند تا من با قلبم راضی شوم.😔
🍃🌷🍃
بعد از رفتنش خانواده ام تا زمان #شهادت اطلاع نداشتند و خانواده #محمد هم بعد از رفتنش متوجه شدند.😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت اول
#شهید مدافع حرم محمد صاحبکرم اردکانی
🍃🌷🍃
شهریور ماه سال ۱۳۶۱# در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
در کودکی مادرش را از دست داده بود😔 و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن ایشان و دیگر خواهرها و برادرهایش کرده بود.
🍃🌷🍃
متاهل بود، اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷# ازدواج کرد، طول زندگی مشترک ایشان کمتر از ۷#سال بود.
🍃🌷🍃
همسر ایشان همان ابتدا میدانست که #درد مردم برایش #دغدغه است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب میشد.😔
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#محمد سالها بود زمزمه رفتن به #سوریه و #عراق برای مبارزه با تکفیریها را داشت، در سال 92# برای رفتن مصممتر شد.
🍃🌷🍃
ابتدا مخالفت میکردم ولی بالاخره در برابر د#وستداشتن #محمد برای رفتن تسلیم شدم و در #بهمن 93# او را به سوی #جبهه حق بدرقه کردم.😭
🍃🌷🍃
اوایل که من مخالفت میکردم سعی نمیکرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح میداد که با رفتار کاری کند تا من با قلبم راضی شوم.😔
🍃🌷🍃
بعد از رفتنش خانواده ام تا زمان #شهادت اطلاع نداشتند و خانواده #محمد هم بعد از رفتنش متوجه شدند.😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇