#زیاده_خواهی
یکی از خواهرام وقتی ازدواج کرد شوهرش دانشجوی پزشکی بود و همین موضوع باعث شد بین همه ی اقوام مورد توجه و احترام بیشتری واقع بشه،برای من که دختر بزرگ خانواده بودم و همسرم فقط یه کارگر ساده بود خیلی سخت بود شاهد اینهمه احترام و توجه نسبت به خواهر کوچکترم باشم،از اون ببعد دیگه اصلا اشتیاقی برای رفتن به جمع خونواده م نداشتم،و هر بار به بهونه ای از رفتن به دورهمی ها سرباز میزدم،همسرم تا حدودی متوجه حال و احوالم و علتش شده بود ولی چیزی نمیگفت،تا اینکه فهمیدم میخواد شغلش رو تعییر بده،در عرض یکسال زندگیمون دگرگون شد، هرروز اوضاع مالی بهتر از دیروز بود و کلی تغییرات اساسی به زندگیمون داده بودیم ،همسرم با شراکت یکی از دوستانش یه کارهایی میکردند که قبلا این شغلها رو جزو مشاغل شبهه ناک میدونستم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#زیاده_خواهی
اما حالا که دلم میخواست با این تغییرات از خواهرم و شوهرش سبقت بگیریم دیگه برام مهم نبود،شوهر خواهرم هنوز سه سال مونده بود تا درسش تموم بشه برای همین برخلاف تصورات من وصعیت مالی خیلی خوبی نداشتند ولی از وجهه ی اجتماعی خیلی بالایی برخوردار بودند، با تکونی که به زندگیمون دادیم ماهم دیگه مرکز توجه بقبه واقع شدیم و این باعث خوشحالی و افزایش اعتماد بنفسم میشد.
یک روز برادر بزرگم به خونه مون اومد و ازم خواست که تنهایی باهم صحبت کنیم،بهم گفت شنیدم شوهرت داره کارهایی انجام میده که ممکنه به دردسر بزرگی مبتلا بشه،ازت میخوام جلوش رو بگیری که هم از اینکه دچار دردسر بشه جلوگیری کنی و هم ابرویی که اینهمه سال بین مردم دارید حفظ بشه،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
#زیاده_خواهی
اصلا ازش نپرسیدم شوهرم چه کار میکنه که موجب نگرانی اون شده و ممکنه چه دردسری براش پیش بیاد،بهش اطمینان دادم که با شوهرم حرف میزنم.
شب موقع خواب از شوهرم پرسیدم اینهمه درامد رو چطور بدست میاری ؟ یوقت خودت رو به دردسر نندازی؟ اونم گفت خودم کارم رو بلدم خیالت راحت فقط دلم میخواد طوری برات زندگی بسازم که سرت پیش همه بلند باشه ،از حرفش خیلی خوشم اومد ازینکه برای خوشحال کردن من اینهمه تلاش میکنه ازش تشکر کردم،و اصلا کنجکاوی نکردم تا بفهمم کارش چیه،،،و این بطرگترین اشتباهم بود ،فکر کنم خودمم میفهمیدم کارش خیلی کار معمولی نیست و برای کنجکاوی کردن واهمه داشتم ولی چون دلم میخواست زندگی به همین منوال پیش بره دیگه ادامه نمیدادم.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#زیاده_خواهی
مدتی گذشت دیگه حسابی درامدمون بالا بود کلی به زندگی مون رسیده بودیم واز جهت مالی و سطح زندگی ارتقا پیدا کرده بودیم،و هرروز زندگی خودم رو با خواهرم مقایسه میکردم و ازینکه هنوز مثل ما پیشرفت مالی نکرده خوشحال بودم.
شوهر اون از جهت تحصیلی خیلی تو چشم و مورد توجه بود شوهر من از جهت مالی و همین برام کافی بود.تا اینکه چند وقت متوجه حال خراب و تشویش ونگرانیهای همسرم میشدم،هرچی ازش میپرسیدم جواب درستی بهم نمیداد،تا اینکه بهم گفت برای مدت طولانی مجبوره بره مسافرت و کلی هم بهم سفارش کرد حواسم به بچه ها باشه.
سه روز از رفتنش نگذشته بود که دوتا اقا بهمراه یه مامور اومدند دم خونه و گفتند حکم جلب شوهرم رو دارند،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#زیاده_خواهی
هرچی پرسیدم جرمش چیه گفتند تو کلانتری توضیح میدن.
منم که تو این چند روز هیچ اطلاعی جای شوهرم نداشتم فقط گفتم رفته مسافرت،تا چهار ماه از شوهرم خبری نشد،و در این مدت فهمیدم شوهرم و دوستش داروهای کمیاب رو فراهم میکردند و تو بازار سیاه به قیمت بالا به فروش میرسوندند،و روزهای اخر یسری داروها تقلبی یا تاریخ مصرف گذشته بودند که باعث مرگ سه نفر شده بود براب همین پلیس در به در دنبال شوهرم و دوستش بود.در این مدت ابروم بین فامیل و اشنا رفت و انگشت نمای مردم شدم،شوهرم بصورت پنهانی برام وکالتنامه فرستاد و گفت خونه و ماشین رو قبلا به نامم کرده بوده باید اونها رو بفروشم بعدم گفت قراره قاچاقی از ایران خارج بشیم.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#زیاده_خواهی
برای من دیگه همه چی تموم شده بود نه ابرویی بین مردم داشتم نه بین خونواده م،باید کل اموالمون رو برای جریمه ها میدادیم و معلوم نبود چه بلایی سر شوهرم بیارن.،،،برای همین با پیشنهادش موافق بودم
خونه و همه ی اثاث منزل رو باهم فروختم ماشینمون رو هم همینطور، همه ی پول رو به حسابی که شوهرم گفته بود واریز کردم که دوروز بعد فهمیدم شوهرم توسط پلیس دستگیر شده،بعد از مدتی فهمیدیم دوست شوهرم از مرز خارج شده و همه ی پولهایی که به حسابش واریز کردیم رو بالا کشیده.
من موندم و شوهرم که تو زندانه و منتظر حکم دادگاهه و مردمی که دیکه پیششون ابرو ندارم.
شوهر خواهرم پارسال درسش تموم شد و الان تو بیمارستان مشغول کاره.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#زیاده_خواهی
اون بجز وجهه ی اجتماعی جدیدا وجهه ی مالیش هم در حال پیشرفته ولی من با سرافکندگی تو زیرزمین خونه ی مادرشوهرم بدون همسر با دوتا بچه ی کوچیک زندگی میکنم.مخارج زندگیم رو پدرشوهر پیرم تقبل میکنه .حالا که همه ی زندگیم و آبروم رو از دست دادم میبینم همون زندگی سطح پایین و فقیرانه اما با ابرو شرف داشت به اون زندگی مرفه که باعث شد همه چی مو از دست بدم.گاهی وقتا حسرت یه چیزایی رو میخوریم و دنبال یه چیزایی میدویم که بعدها میفهمیم نداشتن اونها خودش باعث خوشبختیمون بوده.کاش به همون زندگی ساده م راضی بودم و با زیاده خواهی هام زندگیم رو به فنا نمیدادم.الان ارزوی داشتن همون زندگی به ظاهر ساده و محقرانه رویای هرشبمه.
#پایان.
❌کپی حرام ❌