eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
دوتا بچه با فاصله های کم داشتم پسرم چهارساله بود و دخترم یک و نیم ساله ،که متوجه شدم دوباره باردار شدم،اونقدر فهمیدن این موضوع باعث اشفتگیم شده بود که اصلا نه حوصله ی بچه ها رو داشتم نه انرژی و انگیزه ش رو. به پیشنهاد همسرم دوروز رفتم خونه ی مادرم ولی بهش نگفتم که باردار شدم،تا اینکه یاد یکی از خانمهای همکار همسرم افتادم ایشون پزشک داروساز بود باهاش تماس گرفتم و شرح ماوقع رو گفتم،اولش من رو نسبت به سقط بچه منع میکرد و از مضراتش میگفت،ولی وقتی متوجه اشفتگی و اصرارهام شد قبول کرد داروی مخصوص سقط رو برام تهیه کنه، ❌کپی حرام
برای اولین بار داشتم خلاف خواست خدا عمل میکردم دارو رو با هزینه ی خیلی بالا تهیه کردم ولی موقع استفاده پشیمون شدم ترسیدم خدا نظر لطفش رو از زندگیم و بچه هام برداره و برکت از زندگیم بره،دلهره ی عجیبی به دلم افتاده بود،بیخیال سقط شدم همون شب به همسرم گفتم میخوام بچه رو نگه دارم ،گفت نظر من هم از اول همین بود خودت میترسیدی و میگفتی نمیتونم از پس بزرگ کردن سه تا بچه بربیام، سه ماه از بارداریم گذشته بود که یه بار دست دوتا بچه هارو گرفتم تا بریم توپارک یکم بازی کنند حالم اصلا خوب نبود ویار شدید داشتم، ولی چاره ای نداشتم اگه بهشون قول نداده بودم اصلا از خونه خارج نمیشدم، ❌کپی حرام
گاهی خودم رو بابت نگه داشتن بچه لعنت میکردم که مسبب این حال بدم شده،توی پارک یه لحظه از بچه ها غافل شدم دیدم دخترم نیست سریع دست پسرم رو گرفتم کل پارک رو با گریه و استرس با اون حال نذارم دنبال بچه گشتم اما انگار خبری ازش نبود،کل ادمای پارک بخاطر شیون و گریه های من دنبالم بودند تا برای پیدا کردن بچه کمکم کنند،،،یاد ناله ها و لعنتهایی افتادم که گاهی به بچه ی توی شکمم یا به خودم برای نگهداریش میفرستادم اینبار خودم رو بابت ناشکریها لعنت میکردم،با خودم گفتم بخاطر اون بچه ناشکری کردم خدا دخترم رو ازم گرفت، ❌کپی حرام ❌
همه ی افکار منفی بهم هجوم اورده بودند هر آن ممکن بود از ضعف و استرس زیاد غش کنم و پخش زمین بشم که ناگهان چشمم به دخترم افتاد که سرش رو از توی کالسکه ی یه بچه بیرون اورده بود،بسرعت خودمو بالاسرش رسوندم خانمی که کالسکه رو هل میداد گفت نیمساعت پیش اینجا بودم،بچم گریه میکرد بغلش کردم ، کلی مسافت تا خونه رو رفتم اتفاقا متوجه سنگینی کالسکه شدم اما نفهمیدم این بچه توشه، اصلا صداش هم در نشده،جلوی خونه متوجهش شدم و سریع برگشتم همینجا،باخودم گفتم مادرش تا الان دق کرده،،، از اونروز دیگه ناشکری رو کنار گذاشتم ،و همه ی حواسم رو دادم به هر سه تا بچه م،نه ماه بارداریم با همه ی سختی هاش گذشت ، ❌کپی حرام
وقتی بچه دنیا اومد همون هفته ی اول همسرم تصادف بدی کرد و پا و لگنش شکست و خونه نشین شد،وضعیت اسفباری داشتم ،یبار مادرشوهرم گفت این بچه عجب پاقدمی داشت هنوز نیومده باباش رو خونه نشین کرده خدا بقیه ش رو به خیر کنه،از حرفش ناراحت شدم گفتم اتفاقا بچم چه پاقدمی داشته شاید قرار بوده بلای بدتری سر باباش بیاد بخاطر قدم این بچه خدا زندگی رو به باباش بخشیده،همسرم ازین حرفم خوشش اومد گفت بله همینطوره،واقعا خدا به خیر گذروند ،اونجوری که ماشین به من زد مرگ رو به چشمم دیدم بخدا معجزه شد که فقط پاهام اسیب دید و سرم چیزیش نشد . ❌کپی حرام ⛔️
اسم دختر کوچیکم رو گذاشتم کوثر یعنی خیر و برکت،گاهی باباش خوش قدم صداش میکنه میگم همون کوثر خانم صداش کن مفهومی تره،،،،الحمدلله خدا کمکم کرد و زود به خودم اومدم یکبار اون زمان که دارو برای سقط تهیه کردم ،یه بار هم وقتی زبونی ناشکری میکردم و با گم شدن دختر اولیم دوباره خدا من رو از خواب غفلت بیدار کرد وهشدار سومش تصادف همسرم بود،اره خدا این بچه رو فرستاد تا همیشه لطف خدا جلوی چشمام باشه و یادم بمونه همیشه راضی باشم به خواست و حکمت خدا،از اونموقع زندگی رو روال عادی افتاده و هرروز نسبت به دیروز پیشرفت چشمگیری داریم و همه رو مدیون لطف و رحمت خدا هستم. ❌کپی حرام ⛔️