#سنگدلی
دوتا برادر داشتم که عاشق نگهداری از حیوانات بودند و همونقدر هم ازارشون میدادند.حیاط خیلی بزرگ خونمون بیشتر شبیه باغ وحش بود تا حیاط یه خونه.
از مرغ و خروس و کبوتر و فنچ و قناری و کبک و بلدرچین و قرقی گرفته تا لاک پشت و سنجاب و خرگوش و همستر و سگ و گربه.
از هر کدوم دوسه تا داشتند و هر کدوم تو قفسهایی که با فنسهای فلزی توی حیاط کشیده بودند جایگاهشون معلوم بود.
من و مامانم از جک و جونور متنفر بودیم ولی دلمون براشون میسوخت که اونها رو توی قفس نگه میدارن و هروقت دلشون میخواد میرن و اونهارو نوازش میدن .اونها برای دل خودشون اون حیوانات رو نگهداری میکردند و این خیلی بد بود درواقع ظلم بزرگی به اونها میشد.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سنگدلی
یه روز برادر کوچکم که اونموقع سیزده ساله بود به برادر بزرگم که هفده ساله بود گفت میدونستی قرقی عاشق گوشت کفتره؟ اونم گفت اره،بیا نشونت بدم بعدم یکی از کفترهای لاغر مریضش رو انداخت تو قفس قرقی،اونم در چشم به هم زدنی حمله کرد به کفتر و از ترس جیغ کشیدم و چشمهام رو بستم فقط صدای ناله های کبوتر رو میشنیدم، وقتی چشم باز کردم صحنه ی وحشتناکی بود،کبوتر زخمی و خونین شده و قرقی تیکه تیکه از بدنش میکند و میخورد ،از اون به بعد هرروز با شکار گنجشک اون رو جلوی قرقی مینداختند و مینشستند و خوردنش رو تماشا میکردند.مامان به بابا گفت این کار اشتباهه باید بچه هارو از این کاز منع کنی روحیه شون زیادی داره سنگدل میشه.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سنگدلی
بابا با خنده گفت خودت داری میگی پسر،پس قرار نیست تی تیش مامانی بار بیان.
یه بار هم وقتی از مدرسه برگشتم دیدم مامان داره گریه میکنه دلیلش رو که پرسیدم گفت از اینده ی داداشهات میترسم امروز هر سه تا لاک پشت بدبخت رو انداختند توی اب جوش که از لاکشون جدا بشن،
صدای ناله ی جیغ مانند لاک پشتها تو گوشمه هنوز.
اون بدبختا سوختند و مردند داداشات لاکشون رو جدا کردند هر سه تا لاک رو بردند بذارن رو طاقچه ی خونه .منم زدم کاسه کوزه شون رو بهم زدم.
قابلمه ای که اونا رو توش جوشوندن انداختم بیرون لاک هارو هم همینطور .رفتم در قفسها رو باز کنم اون حیوونای بدبختو فراری بدم چنان این داداشهای وحشیت به من حمله کردند انگار چه خبره.
#ادامهدارد
❌کپی حرام❌
#سنگدلی
به مامان گفتم بخدا منم دارم ازشون کم کم میترسم مثل زامبیها رفتار میکنند پسر اینقدر چندش و وحشی؟
اون شب مامان وقتی به بابا گفت بابا اولش گفت بچه اند ولشون کن ،حالا اون حیوونا چند وقت دیگه میخواستند بمیرن اینجوری زودتر مردند،مامان گفت انگار تو نمیفهمی منطور من زجر دادن اون حیووناست ،خلاف انسانیته خلاف سفارشات دین و مذهبه.بابا هم فقط برای اینکه مامان رو راضی نگه داره بهشون دو سه تا سیلی نمایشی زد که دیگه تکرار نکنند اما چه فایده اونها اصلا از کارشون پشیمون نبودند چون اخر شب توی اتاق باهم میخندیدند و از اتفاقات اون روز تعریف میکردند.
ولی فردای اون روز با اتفاقی که افتاد اشک همگی در اومد ،بابا تو راه محل کارش با ماشین مدل بالاش تصادف کرد و بخاطر اتش سوزی صورتش سوخت
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سنگدلی
بهشون گفت اگه استغفار نکنید بدتر از اینها سرتون میاد.
همون روز همه ی حیوونها رو رد کرد و فقط مرغ و خروس ها رو نگه داشت .
گفت حیوانات اهلی خلق شدند برای استفاده ی بشر ولی بقیه ی حیوونها باید ازاد و رها باشن یا در شرایط خیلی خوب نگهداری بشن نه توی یه تیکه قفس اونم با اینهمه ازار و اذیت شما دوتا سنگدل.
بابا هنوز هم با اینکه دوبار عمل جراحی روی صورتش و زبونش داشته نمیتونه خوب حرف بزنه.
و مشکل دست و پاش بعد از چند بار عمل جراحی بعد از گذشت چند سال بهتر شد...برادرهام بعد از گذشت چند ماه بهبود پیدا کردند .الان که چند سال از اون اتفاقات میگذره دیگه سراغ نگهداری از حیوانات نمیرن...
#پایان
❌کپی حرام ❌