eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
106 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ وقتی ۱۹ ساله بودم شوهرم اومد خواستگاریم هر چی پدرم مخالفت کرد و جواب رد داد اما شوهرم سمج تر از این حرفها بود و ول نمیکرد ی بار که بابام خیلی باهاش بد رفتاری کرد چند وقت بعدش پیغام فرستاد که رفتم قم و جمکران و گفتم‌ امام زمان چهل هفته میام تا اونی که میخوام و از تو بگیرم بابامم وقتی اینو شنید گفت بخاطر امام زمان کوتاه میام و قبول میکنم که ازدواج کنید تمام این مدت من تماشاچی بودم و کسی نظرم ر نپرسید نه برای جواب منفی نه برای جواب مثبت شوهرمم دوباره اومدن خونمون اما اینبار برای بله برون و قرار مدار عروسی، باز هم من فقط تماشا میکردم و هیچ کس ازم‌ نپرسید ایا راضی هستی یا نه ❌کپی حرام ⛔️
۲ خلاصه با تمام کشمکش ها سر مهریه بالاخره همه موافقتشون رو اعلام کردن و ما رو هم محرم موقت، شوهرم هر روز با هدیه میومد خونمون و میگفت من تورو از امام زمان گرفتم و جات روی چشم هامه منم بخاطر سن و سالم و اینکه خوشحال بودم شوهر کردم وابسته ش شدم خیلی هوام رو داشت و نمیذاشت کسی اذیتم کنه همیشه میبردم بیرون و خرید میکردیم تا اینکه رو عروسی رسید مراسم عقد و عروسیمون یکی بود شب عروسیم بهترین شب زندگیم‌ بود شوهرم همه کار کرده بود تا شب رویایی برام‌‌ بسازه و موفق هم شد بعد از ازدواج هم هر کاری میکرد تا من راضی باشم میگفت به سختی به دستت اوردم و به راحتی از دستت نمیدم و نمیخوام ذره ای ناراحتی داشته باشی اما بچه خیلی دوس دارم‌ اگر میخوای جبران کنی این خوبی هام رو بچه دار شیم ❌کپی حرام ⛔️
۳ منم قبول کردم انقدر شوهرم‌خوب بود که بخاطر محبت هاش و رضایتی که ازش داشتم شده بود نور چشمی پدر و مادرم، بعد از مدتی خبری از بارداری من نشد انگار شوهرم کمی ناامید شده بود مادرش بهش گفت ی مدت زمان میبره و نترس چیزی نیست اما شوهرم متوجه نمیشد و استرسش رو به منم منتقل میکرد هر چی اطرافیان میگفتن استرس براتون خوب نیست انگار نمیشنید هر روز شرایط زندگیم از روز قبل سخت تر میشد و مدام از ناباروری زنان برام میگفت و اینکه زندگیشون خراب شده بهش میگفتم نترس ما فقط زمان لازم داریم اما قبول نمیکرد و میگفت ما دیگه بچه دار نمیشیم چیزی که برام جالب بود این بود که فقط از مشکل زنان میگفت یعنی یقین داشت که خودش سالمه ❌کپی حرام ⛔️
۴ بعد از چند ماه ورق برگشت و چهره واقعی خودش رو نشون داد همش جنگ و دعوا میکرد وسایل رو میشکوند و داد میزد میگفت من بچه میخوام تو ناقصی نمیتونم باهات زندگی کنم من زن سالم میخوام تو لیاقت محبت های منو نداری ارزشش رو نداری که بهت حتی نگاه کنم تو مشکل داری انقدر گفت و گفت تا ی روزی تو چشم های ناباورم نگاه کرد و گفت میخوام‌ طلاقت بدم و با یکی که سالمه ازدواج کنم انگار اب یخ ریختن روی سرم مردی که همش زمزمه میکرد عاشقمه داشت بهم‌ میگفت که طلاقم‌ میخواد بده منم قبول کردم و به خونه پدرم رفتم وضع مالی همسرم خوب بود و تمام مهریه م رو پرداخت کرد و چون حق طلاق با مرد هست به راحتی طلاقم داد مدتی افسرده بودم و خونه نشین شدم پدر مادرم هر کاری میکردن تا خوب بشم ❌کپی حرام ⛔️
۵ حدود یک سال کشید تا من حالم‌خوب خوب شد تو این مدت شوهر سابقم ازدواج کرده بود و اخبار میگفت زندگیشون خوبه همزمان پسر دوست بابام که مرد مذهبی و جداح اهل بیت بود اومد خواستگاریم شرایط خوبی داشت و ازدواج‌ کردیم بهم گفت منم بچه میخوام ولی بهت فشار نمیارم رفتم دکتر و زیر نظر دکتر باردار شدم دکتر مشکلی نداری و برای بعضی خانم ها باردار شدن زمانبر هست خداروشکر میکنم که بهم ی شوهر خوب و با محبت داده بچه اولم دختر بود و سه سال بعدش پسرم‌ به دنیا اومد تو این مدت شوهر سابقم زن دومشم طلاق گرفت اونجور که میگفتن زن دومشم باردار نشده و وقتی رفتن دکتر بهشون گفته ایراد از خودشه و زنش سالمه، زنه هم ابروشو برده و طلاق گرفته ❌کپی حرام ⛔️