eitaa logo
🌹شہیدمحمدحسیـن‌محمدخانے🌹
481 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
34 فایل
•••||| ←ایـنـجـا گـردان سـیـدالـشـہـدا فـرمـانـده ←حاج‌عمار '' ادمین تبادل :
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شہیدمحمدحسیـن‌محمدخانے🌹
♥️بسم رب الشهدا♥️ برگے از خاطرات 📚 شانه هاے همیشه گرمش یخ ڪرده بودند. از پدرش قول گرفته بودم ڪه دو ساعت با جنازه اش توے خانه تنها باشم. حرف داشتم با او...😔 قرار دو ساعته شد نیم ساعت،آن هم توے معراج...💔 بعد از نود و نه روز باید براے همیشه با چشمهایش، موهایش، خنده ها، اشڪ ها و انگشتانش خداحافظے میکردم!😭 براے همیشه توے این پنج سال و چند ماه چقدر اسیرش شده بودم. ڪاش صدایش را فقط یڪبار دیگر مےشنیدم ڪاش با لبخندش به من مےفهماند ڪه هنوز هم،سایه بالا سر دارم... دلداده ے ارباب درِ تابوت را باز ڪردند این آخرین فرصت بود... بدن را برداشتند تا بگذارند داخل قبر؛بدنم بےحس شده بود، زانو زدم ڪنار قبر دو سه تا ڪار دیگر مانده بود. باید وصیت هاے📝 را مو به مو انجام مےدادم. پیراهن مشڪے اش را از ڪیف درآوردم. همان ڪه محرم ها مے پوشید.🏴 یڪ چفیه مشڪے هم بود،صدایم مےلرزید. به آن آقا گفتم ڪه این لباس و این چفیه را قشنگ بڪشد روے بدنش،خدا خیرش دهد توے آن قیامت؛پیراهن را با وسواس ڪشید روے تنش و چفیه را انداخت دور گردنش... جز زیبایے چیزے نبود براے دیدن و خواستن! به آن آقا گفتم: مےخواست براش سینه بزنم، شما مےتونید؟ یا بیاید بالا خودم برم براش سینه بزنم بغضش ترڪید😭 دست و پایش را گم ڪرد.نمےتوانست حرف بزند.چند دفعه زد رو سینه . بهش گفتم: نوحه هم بخونید برگشت نگاهم ڪرد. صورتش خیس بود.نمےدانم اشڪ بود یا آب باران. پرسید:چےبخونم؟ گفتم:هرچے به زبونتون اومد. گفت:خودت بگو نفسم بالا نمےآمد...😭💔 انگار یڪے چنگ انداخته بود و گلویم را فشار مےداد، خیلے زور زدم تا نفس عمیق بڪشم گفتم: از حرم تا قتلگاه زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) دست و پا مےزد حسین(ع) زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) سینه مےزد براے شانه هایش تڪان مےخورد... برگشت بااشاره به من فهماند همه را انجام دادم، خیالم راحت شد...💔🕊 همسربزرگوار 🌹 📿
هدایت شده از گرافیست الشهدا🎨
🍃در دریای وابستگی‌های اگر شناگر خوبی نباشی غرق می‌شوی. اما گاهی اوقات هم، خدا فرشته نجاتی را می‌فرستد، مثل که این روزها دست‌های خسته از گناه را گرفته و به سوی خدا برده است. . 🍃کمتر کسی است که اسم را بشنود و یاد محمد حسین نباشد. . 🍃زندگی‌اش درسی است برای آنان که راه عشق را می‌جویند، حتی برای آنان که راه را اشتباه رفته‌اند و منتظر راهنمایی هستند. . ▪️سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک ▪️ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک . ▪️آنقدر داغ عظیم است که بر دل شده حک ▪️سر زینب به سلامت سر نوکر به درک . 🍃تمام زندگی‌اش همین دو بیت بود. شد و ، آن‌هم با اصابت ترکش بر سرش😞 اما دل ها را وقتی سوزاند که وصیت نامه‌اش حکایت از پیراهن مشکی هیئت و زیارت و سینه زنی بر پیکرش داشت. حتی شهادت را هم با روضه ارباب می‌خواست. . 🍃او فهمید... را... را... را... . 🍃و این روزها حواسش هست، به دلی که ارباب است، به دلی که غافل شده است، حتی آن‌ها که زخم ، روحشان را آزرده کرده است.😔 . 🍃ای شهید... مدت هاست گم شده‌ایم. پاهایمان خسته از رفتن های اشتباه و پراز التهاب گناه، پیچک شده در گلو، چشم هایمان پر از اشک ندامت، نَفسِمان پر از وصله‌های و از شکستن های دوباره. . 🍃با مسیحایی‌ات روضه شش ماهه بخوان بر دل های مرده ما، به یاد همان روز که کودک شش ماهه‌ات را به خاک سپردی و برای دل ارباب گریه کردی. . 🍃برایمان بغض کن، کن، دعا کن، تا نشویم؛ شرمنده نشویم در مقابل حضرت (س)، در مقابل (ع)، در مقابل (س)، در مقابل مدافعانش، در مقابل شهدا، در مقابل تو... . . . ✍نویسنده: .
🍃برشی از کتاب📚 📙 به روایت همسر💍 🍂نمے‌دانـم گـفتن دارد یا نه. از طـرف خانـم هـا 🧕چـند تا خـواسـتگار داشت. مستقـیم بـه او گـفته بـودند، آن هـم وسـط دانشگاه!!😳 وقتـے شنیـدم گـفتـم: چـه مـعنے داره یه دختر بـره به یه پـسر بگـه قصـد دارم بـاهات ازدواج💍 کنم، اونـم با چه ڪسے! 🌾اصـلا بـاورم نـمے‌شـد، عـجیب‌تـر اینڪه بعضـے از آنہا مذهبے هم نبودنـد. حسابے ڪلافـه شـده بـودم. نمیـفهمیـدم ڪه جـذب چـه‌چـیز ایـن آدم شده‌اند🤔. این سوال به ذه نم سـوزن مے‌زد و در مغـزم جـولان مے‌داد. بـه نظـرم ڪه هـیچ جـذابیتے در وجـودش پیـدا نمے‌شـد🍁. برایـش حـرف و حـدیث درسـت ڪرده بـودند. مـسئول بسیـج خـواهـران تاڪید ڪرد:《وقتے زنـگ زد، ڪسے حق نداره جواب تلفن 📞رو بـده الّا خـودش!》🌱 بـرایـم اتفـاق افتـاده بـود ڪه زنـگ📞 بـزند و جـواب بـدهم. باورم نمـیشد ایـن صـدا صـداے او بـاشـد... ‼️اصل این ماجرا را در کتاب📘 بخوانید! 🌹 💔 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
💠گزیده ای از کتاب : ✍به روایت همسر شهید وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم، شانس آوردم کسی آن دور و بر نبود. نه اینکه آدم جیغ جیغویی باشم، ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد. بیشتر شبیه بود. خانم ابویی که بزور جلوی خنده اش را گرفته بود، گفت: «آقای محمدخانی منو واسطه کرده برای از تو! » اصلا به ذهنم خطور نمیکرد باشد. قیافه جا افتاده ای داشت. اصلا توی باغ نبودم. تاحدی که فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود باشد. میگفتم تهِ تهش کارمندی چیزی از نهاد رهبری است. بی محلی به را هم از سر همین موضوع می دیدم که خب، آدم متاهل دنبال دردسر نمیگردد! توصیه میکنم حتما کتاب عاشقانه و بسیارزیبای رو مطالعه بفرمایید 🌹 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے ‌مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم.... او زودتر از من سرش رو آورد بالا.... بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم‌ رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!" وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!" خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت... 🌷 : 🌹 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
🍂دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے ‌مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ 🕋سجده ڪردیم.... او زودتر از من سرش رو آورد بالا.... بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا!🤲 من و ڪل زندگی و همه چیزم‌ رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع)✨❤️ ڪن!" وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ 🕋افتاد، گفت: "ببین خدا ✨هم مشڪے پوش حسینه!" خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت... ✍راوی: همسرشهید 🌷 🌹 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═┄
🍃به نام او که را برگزید. روز زمینی شدنت، قلبِ زمین می‌تپید و مثل فردایی آسمان برای به آغوش کشیدنت نبض می‌زند. 🍃حتی تصورش هم زیباست.در آسمان، با آن قدّ رشیدش لامپ‌های رنگی را چک می‌کند که همگی روشن باشند و نورانی برای ورودت ،چند هفته ای هست که مهمان آسمان شده است🕊 🍃آن‌طرف تر ، نظاره گرِ ظرفهای شیرینی است و زغال هارا باد می‌زند مبادا خاک شوند!! می‌خواهد به محض ورودت اسپند روی آتش بریزد🙂 🍃چند روزی می‌شود که و هم مهمانِ سفره آسمانیان هستند😍 🍃وارد می‌شوی،قدم بر طاق آسمان میگذاری و دود اسپند همه جارا پر می‌کند. همه به استقبالت می‌آیند.یک به یک در آغوششان فرو می‌روی .رفیقشان آمده؛ فرمانده شجاع تیپ سیدالشهدا علیه‌السلام 🍃تو به آسمان رسیده ای.به آغوش رفقا و مهیای دیدارِ می‌شوی را به آغوش می‌کشی و خوشحالیِ وصال در چشمانت می‌درخشد🤩 . 🍃این پایین اما حالِ کسی خوب نیست! تو شدی اما جایِ خالی‌ات دلهارا سوزانده، یک ، یک ، یک اشک چشمشان روان است برای آخرین بار آغوشت را لمس می‌کند😞 🍃امروز ،پنجمین سالگردِ پرواز توست و اولین سالِ حضورِ حاج قاسم کنار همتش؛سلاممان را برسان و بگوکه داغش هرگز سرد نمی‌شود💔 🍃برای شناساندن تو به ما، مردی از تبار واژه ها قلم را بر تن کاغذ فشرد و تورا در پسِ جمله ها ترسیم کرد،دسترنجش شد و و این اواخر ...هرکدام به شکلی تورا بر صفحه کاغذنقش زده اند🍀 🍃سهم ما از تو؛ همین چند خط هایی‌است که به دستمان رسیده و قلب را بی‌تابَت می‌کند.تو اما بر فراز آسمان که نشسته ای نگاهمان کن.دعا کن برای حالِ زارمان...حال ما خوب نیست تا از دست نرفته ایم به دادمان برس🙏 🍃دارد دل ما از تو تمنای نگاهی...محروم مگردان دلِ مارا که روا نیست🙏 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت شهادت 🥀 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
شب میلاد حضرت زینب(علیه السلام) مادرش زنگ زد برای خواستگاری. نمی دانم پا فشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟شاید هم دعاهایش به دلم نشسته بود. باهمان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد؛ از در حیاط که وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره اورا دیدیم. خاله ام خندید:((مرجان، این پسر چقدر شبیه شهداست!)) با خنده گفتم:((خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام!)) به روايت همسر 🥀 🌷 @shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄