eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
326 دنبال‌کننده
21هزار عکس
14.8هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست و خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هرچی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. 🌹... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 🌷شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 کتاب حکایت فرزندان فاطمه ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  ۷۹: ❤️یک جشن عقد کوچک و مذهبی. این دور ذهن ترین اتفاقی که هیچ وقت فالش را در فنجانِ قهوه ام ندیده بودم. خبری از مردان نامحرم در اطراف سفره ی عقد نبود. دانیال زیرِ گوشِ حسام پچ پچ کنان میخندید و او لحظه به لحظه سرخ تر میشد و لبخندش عمیقتر. فاطمه خانم یک ظرف عسل به سمتمان گرفت و آرام برایم توضیح داد چه باید انجام دهم. امان از آداب و رسوم شیرین ایرانی. هر دو، انگشت کوچکمان به عسل آغشته کردیم و در دهان یکدیگر میهمان. چشمان امیرمهدی، خیره ی نگاهم بود. اما موسیقیِ تماشایش با تمام مردان زندگیم فرق داشت. این پنجره واقعا عاشق بود. به دور از هرزگی.. بدونِ هوس.. صدای کف و مبارک باد که بالا رفت، سراسر نبض شدم از فرط خجالت. اما حسام… پرروتر از چیزی بود که تصورش را میکرد. با خنده رو به دانیال و زنان پوشیده در روسری و چادرهایِ رنگی کرد و گفت (عجب عسلی بودا.. خب شماها برین به کاراتون برسین، منو خانومم قصد داریم واسه جلوگیری از اسراف ته این ظرف عسلو دربیاریم..) صدای کِل خانوومها و طوفانِ قهقه در فضا پیچید و من با چشمانی گرد به این همه بیحیایِ پر حیایِ امیر مهدی خیره شدم.. و او با صورتی نشسته در ته ریش و لبخنده مخصوصِ خودش، کمی به سمتم خم شد و با لحنی پر شیطنت نجوا کرد (البته عسلش از این عسل تقلبیاستااا.. شهد دست یار، به کامِ دلمون نشسته..) چه کسی گفته بود که مذهبی ها دلبری نمیدانند؟؟ گونه هایم سیب شد و دانیال کتفِ حسام را گرفت و بلندش کرد ( پاشو بیا بریم طرفِ مردا.. خجالت بکش اینجا خوونواده نشسته.. پاشو.. پاشو.. نوبره به خدا.. دامادم انقدر بی حیا..) و امیرمهدی را به زور از جایش کند و با خود برد. حالا من بودم و جمعی از زنانِ محجبه که با خروج دانیال و حسام، حجاب از چهره گرفتند و به عرضه گذاشتند زیبایی صورت و لباسهایشان را.. یکی از آنها که تا چند دقیقه پیش حتی نیمی از صورتش را پوشانده بود با مهارتی خاص شروع به خواندنِ آوازهایِ شاد کرد و بقیه در کمال دست و دلبازی کف زدند و سُرور خرجِ این جشنِ نقلی اما با شکوه کردند. جشنی که تا مدتی قبل حتی سایه اش از چند کیلومتریِ خیالم هم عبور نمیکرد. آخر شب دانیال و امیرمهدی در حال خداحافظی با تتمه ی میهمانان بودند و من جلویِ آینه ی اتاقم، مشغولِ پاک کردنِ آرایشِ مانده روی صورتم. هیچ وقت صورتم تا این حد به بومِ نقاشی تبدیل نشده بود. پرده ی مصنوعیِ زیباییم که کنار رفت، اشک بر گونه ام جاری شد. آن تازه دامادِ ذوق زده، هیچ وقت تا بعد از عقد صورتم را نظاره گر نبود. وحالا چه عکس العملی داشت در برابر این همه بی رمقی و بی رنگی ؟ حس بدی به سلول سلولِ حیاتم، تزریق شد. کاش هرگز موافقت نمیکرد. حماقت بود.. من تحمل تحقیر شدن را نداشتم.. کاش همه چیز به عقب برمیگشت.. اشک میریختم و در افکارم غرق بودم که چند ضربه به در خورد و باز شد.. هل و دستپاچه اشکهایم را پاک کردم و سر چرخاندم. حسام بودم. اما نه سر به زیر.. خندان و شاداب مثله همیشه.. با چشمانی که دیگر زمین را زیرورو نمیکرد.. کلاهِ سنگدوزی شده ام را رویِ سرم محکم کردم. نباید سرِ بی مویم را میدید، هر چند که قبلا در امامزاده یک شمئه ام را نشانش داده بودم.. حالا باید خودم را آماده ی بدترین چیزها میکرد که کمترینش خلاصه میشد در یک نگاه پر حقارت. در را بست و با همان چشمانِ مهربان و پر محبتش روبه رویم ایستاد. ( آخیش.. حالا شد بابا.. اونا چی بود مالیده بودن به صورتتون.. موقع عقد دیگه کم کم داشتم پشیمون میشدم..) این حرفش چه معنی داشت؟؟ یعنی مرا همینطور که بودم میپسندید؟؟ قطره بارانِ باقی مانده روی صورتم را پاک کرد ( ما عاشق این چشمایِ آّبی، بدون رنگ و روغن شدیم بانو.. ) بغضم کاری تر شد (تو اصلا مگه منو تا قبل از عقدم دیده بودی؟؟ ) جلوی پایم زانو زد (نفرمایید بانو.. شوهرتون یه نظامیه هااا .. ما رو دستِ کم گرفتی؟؟ بنده تو دیدبانی حرف ندارم.. ) شوهر.. چه کلمه ی غریب اما شیرینی.. دست در جیبش کرد و شکلاتی به سمت گرفتم. (بفرمایید.. هیچم گریه بهتون نمیاد.. دیگه ام تکرار نشه که آقاتون اصلا خوشش نمیاد. و اِلا میشینی کنارتون و پا به پاتون گریه میکنه.. گفته باشم که بعد نگین چرا نگفتی..) عاشقش بودم و حالا عاشقانه تر دوستش داشتم. خنده که بر لبهایم ظاهر شد. ایستاد ( خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم. این آقا داداشِ حسودتون از دم غروب هی میپرسه کی میخوای بری خونتون. من خودم محترمانه برم تا این بی جنبه، چماق به دست بیرونم نکرده.. اجازه میفرمایید؟؟) ایستادم و با او همراه شدم تا با فاطمه خانم هم خداحافظی کنم. از اتاق که خارج شدیم صدایم کرد (سارا خانم.. راستی یادم رفت بهتون بگم. فردا میام دانبالتون تا هم بریم یه دوری بزنیم، هم اینکه درمورد تعیین روز عقدمشورت کنیم ادامه دارد @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درس پنجم: شجاعت 🌺قرار پنجم: از امروز در برابر دشمن، در برابر تهدید دشمن، شجاعیم، چون ما یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، از نسل سلیمانی هستیم💪 🔹شجاعت، ویژگی دیگر یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است؛ روایتی درباره یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وجود دارد که می فرماید "قلوبهم کزبر الحدید" قلب هایشان مانند پاره های آهن است، و یا "شیرانی هستند که هیچ چیز آنها را از میدان به در نمی کند..." 🔹سردار سلیمانی عزیز، تربیت یافته مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و به فرموده رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالی)، "بسیار شجاع و با تدبیر بود و این شجاعت و تدبیر را در راه خدا به کار می برد..." ❤️باشد که ما نیز با قدرت راهش را ادامه دهیم... ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از Khosravi
موانع استجابت دعا_3.mp3
9.82M
۳ 🤲 مکتب دعا ؛ اصیل‌ترین مکتبِ است! بقدری اصیل، که خلقت، بدون مکتب لغو و بیهوده است ... چنین ادعایی را چطور می‌شود ثابت کرد؟ امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
هدایت شده از Khosravi
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 0⃣4⃣ 💠‌ 👈 38 _ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ وشهادت یافتگان پیش رویش. 💠 ◀️میل به عاقبت خیری و شوق شهادت، از ویژگی‌های حیات و ممات مهدوی است. ◀️این فراز، نشان از روح تسلیم و پذیرفتن حقّ و جان نثاری است. چه بسا در میدان عمل، و در روز ظهور، زمینه برای نوشیدن شربت شهادت لازم فراهم نیاید؛ ولی برای منتظر، داشتن چنین روحیه ای لازم باشد. ◀️شهید شدن یک مسأله است و آمادگی برای شهادت مسأله ای دیگر است؛ چنانکه خداوند نمی خواست خون اسماعیل ریخته شود؛ ولی می‌خواست ابراهیم آمادگی کامل برای قربانی کردن فرزند داشته باشد. ◀️ممکن است ما زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام را درک نکنیم؛ ولی انتظار ظهور و عشق و انس و آمادگی برای حضور در رکابش، برای زندگی مهدوی لازم است. ◀️ اگر بخواهیم در زمان رجعت، حضور بیابیم؛ باید روحیه شهادت طلبی را اکنون کسب و اعلام کنیم. ◀️شهید و شهادت در فرهنگ اسلامی، جایگاه ممتازی دارد. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوتاً بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ؛/و هرگز گمان مبر آن‌ها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند؛ بلکه آن‌ها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. ◀️امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. ◀️در روایات نیز فرهنگ شهادت موج می‌زند که نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم: 🔶۱. به شهید، از جانب خداوند، هفت ویژگی داده می‌شود؛ اوّلین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد. سر در دامن حورالعین می‌نهد. به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد. معطّر به خوش بوترین عطرها می‌شود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند. اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود. پرده‌ها کنار رفته، به وجه خدا نظاره می‌کند. 🔶۲. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیر ما تسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌شود به من عطا کن». حضرت فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می شود». 🔶۳. در روایت آمده است: بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن، خیری متصوّر نیست. 🔶۴. در روز قیامت، شهید، مقام شفاعت دارد. 🔶۵. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی شود». 🔶۶. شهدای صف اوّلِ حمله و خط شکن، مقامشان برتر است. 🔶۷. مجاهدان از دری مخصوص وارد بهشت می‌شوند؛پیش از همه به بهشت و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند. 🔶۸. بهترین و برترین مرگ ها، شهادت است. نزد خداوند هیچ قطره ای محبوب تر از قطره خونی نیست که در راه خدا ریخته شود. 🔶۱۰. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند. 🔶۱۱. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت، فرمود: «فزت و ربّ الکعبة». او نخستین کسی بود که ایمان آورد، در جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانه او به مسجد النبی راه داشت، پدر امامان و همسر زهرا علیها السلام بود، بت شکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ امّا در هیچ یک از موارد مذکور، این جمله را نفرمود. 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ 🌺 کانال @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دروغی دیگر از باند اسدبیگی و رفقا ✍️ 🔹 بیش از سه ماه است حقوق و حق بیمه کارگران هفت تپه پرداخت نمی شود و کارگران طی یک ماه گذشته فقط امروز و فردا می شنوند. حالا یازده روز است این کارگران، ناامید از وعده و وعیدها اعتصاب کرده اند که البته با هوشیاری اجازه نداده اند اعتصاب موجب تعطیلی شرکت که همان خواست باند اسدبیگی برای فشار به قوه قضاییه است، بشود. 🔸 در این مدت استاندار و شورای تامین نشان داده اند اراده ای برای حل این مشکل ندارند و مثل موارد مشابه دست روی دست نظاره گر تبدیل شدن این مشکل به بحران هستند. ✅ دادستان اهواز نیز به عنوان دادستان ناظر از سوی رئیس قوه قضاییه چند روزیست پیگیر پرداخت حقوق کارگران است که هنوز نتیجه قابل مشاهده ای از این پیگیری ها حاصل نشده. 🔹 در این میان یک دروغ بزرگ از طرف خانواده اسدبیگی مطرح و از زبان کسانی مثل فرماندار شوش تکرار شد. دروغ بزرگ مسدود بودن حساب های شرکت به خاطر برگزاری دادگاه، تنها بهانه ای برای پیچیده کردن ماجرای هفت تپه است. 1️⃣ در شرایطی که اساسا دلیل آزاد بودن اسدبیگی مسدود نشدن حساب ها، پرداخت حقوق کارگران و به اصطلاح به هم نخوردن اوضاع شرکت است، دروغ مسدود بودن حساب ها چه می گوید؟ 2️⃣ اگر حساب های شرکت فعال نیست، پس خرید و فروش ها و اجاره زمین های شرکت از چه طریقی انجام می شود؟! 3️⃣ اصلا اگر پرداخت نشدن حقوق به خاطر بلوکه بودن حساب ها و برگزاری دادگاه است، چرا حقوق فروردین و اردیبهشت کارگران پرداخت نشده؟ مگر نه اینکه اولین جلسه دادگاه اول خرداد برگزار شد؟ 4️⃣ عدنان غزی فرماندار شوش چگونه با خبر دادن از تلاش برای رفع انسداد حساب ها در زمین باند اسدبیگی بازی می کند و به این دروغ ها پر بال می دهد؟! 🔸 غزی همان کسی است که در دادگاه اتهامات ارزی، رستمی گزارش دروغی را از طرف وی برای اثبات مشغول به فعالیت بودن خط تولید رب گوجه و زغال به دادگاه ارائه کرد و نشان داده همه جوره هوای اسدبیگی و شرکایش را دارد؛ درحالی‌که هنوز هیچ خبری از راه اندازی این خطوط تولید نیست و این هم یک دروغ دیگر است. 💢 ادامه اعتصاب می تواند تحقق همان تهدید اولیه «برخی» اشخاص ذی نفوذ مبنی بر به هم ریختن هفت تپه در صورت برگزاری جلسات محاکمه اسدبیگی باشد! همان کسانی که این روزها با سکوت مرموزی ناظر ظاهرا بی طرف ماجرا هستند! ماه پشت ابر نمی ماند! ➖➖➖➖➖➖➖ 📡 رصد بهترین تحلیل‌های روز 👇 امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑جوابیه دکتر ستار هدایت‌خواه(نماینده دو دوره در مجلس شهر یاسوج) به نامه خوئینی ها/چرا آدرس عوضی به مردم می دهید و شجاعت ندارید به صراحت اعتراف کنید که این شرایط معلول تفکر اصلاحات و اسلاف و اخلاف آن است؟/آقای موسوی خوئینی‌ها! بی حیایی هم حدی دارد* به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج ستار هدایت خواه در پاسخ به نامه موسوی خوئینی ها به رهبر معظم انقلاب اسلامی این چنین آورده است: بسم الله الرحمن الرحیم در خصوص نامه گستاخانه آقای سید محمد موسوی خوئینی هابه رهبر معظم انقلاب چند نکته قابل ذکر و توجه همه ملت عزیز ایران به ویژه جوانان مومن و انقلابی است: ۱- این نامه نوعی فرار به جلو، عوام فریبی و سرپوش گذاشتن بر ضعف ها و ناکارآمدی ها و خیانت های تفکری است که پدر معنوی آن آقای موسوی خوئینی ها ست . ۲ -ایشان بی اعتمادی به مدیران، تورم ،کاهش درآمد مردم، مشکلات معیشتی و غیره... را که معلول تفکر و عملکرد دولت‌های همسو و همنوا با جریان فکری و سیاسی خودش در بیش از سی سال است به کسی نسبت می‌دهد که همواره منتقد خیرخواه و گاه معترض مشفق این سیاست ها بوده است .مگر ۸ سال سیاست های اقتصادی دولت میرحسین موسوی بر اساس تفکر سوسیالیستی آقای خوئینی ها که مروج آن بوده است تدوین نشده بود ؟و علیرغم فریاد امام و تاکید رئیس‌جمهور وقت مبنی بر سپردن امور به دست مردم، همفکران آقای موسوی خوئینی‌ها کمترین وقعی نمی نهادند . مگر سیاست های دولت سازندگی در مرکز تحقیقاتی که آقای خوئینی‌ها رئیس آن بودند تدوین نمی شد؟ مگر سیاست های دولت اصلاحات، طراح پشت صحنه ان به عنوان پدر معنوی اصلاحات شما نبودید ؟ مگر شما و همفکران تان ۷ سال است که دولت روحانی را بر اساس همان سیاست های اصلاح طلبانه بر مردم مسلط نکرده اید؟ شما که در همه دولتها نقش مستقیم یا غیر مستقیم داشته اید باید پاسخگوی شرایط کنونی باشید یا رهبری مظلومی که همواره دلسوزانه و خیرخواهانه و دردمندانه نسبت به پیامدهای ناگوار روش های اجرایی و مدیریتی دولت های چهارگانه فوق منتقد بوده اند ؟ ۲-آقای موسوی خوئینی‌ها! بی حیایی هم حدی دارد. شما این نامه را از باب خیرخواهی ملت وکشور نگاشته اید یا برای خوشامد دشمنان ملت؟ شما به فکر مردم هستید یابه فکر جریان و جناح سیاسی تان که در حال ورشکستگی است؟ به نظر شما دشمنان قسم خورده این ملت از نامه شما بیشتر خوشحال شده‌اند یا مردم محرومی که بار سیاست‌های غلط و روشهای ناکارآمد اجرایی همفکران شما کمرشان را شکسته است؟ اگر تردید دارید سری به رسانه‌های صهیونیستی بزنید. مگر ان پیر راحل که شما به دروغ سنگ اورا به سینه می زنید، نفرمود: اگر دیدید که دشمنان برای کسی کف می‌زنند واز سخنان و مواضع او اظهار خوشحالی می کنند در اوشک کنید؟( نقل به مضمون). ۴ -آقای موسوی خوئینی‌ها شما که به دروغ ادعا میکنید قانون اساسی را قبول دارید مگر قانون اساسی مسئولیت رهبری نظام اسلامی را تعیین سیاست‌های کلی نظام ندانسته؟ و مگر رهبری در تعیین و ابلاغ و گاه فراتر از آن بیان راهبردها و راهکارها کمترین قصوری داشته ؟ وظیفه اجرای این سیاست ها طبق قانون اساسی به عهده کیست؟ مگر سیاست های اقتصاد مقاوم به گزارش فارس ستار هدایتخواه در ادامه افزود؛ مگر سیاست های اقتصاد مقاومتی نسخه نجات‌بخش کشور از نابسامانی‌های کنونی نبوده ،که سالهاست علیرغم تاکید و پیگیری و اصرار رهبری ،توسط همفکران شماموردبی اعتنایی قرار گرفته ؟و شما که خیرخواه ملت!!! هستید چند بار به دوستان و همفکران تان که همه امکانات برنامه ریزی و اجرایی کشور در دست آنهاست، نامه نوشته اید و از آن‌ها مطالبه اجرای این سیاست‌ها را داشته اید؟ ۵- شما چگونه با پررویی ادعا کرده ای که از مبادی و مبانی تصمیمات بی خبری؟ مگر همه تصمیمات اجرایی در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، در پستوهایی که شما و همکارانتان برای مدیریت پشت صحنه دولت های چهارگانه تان(ازموسوی تاروحانی) تعبیه کرده اید، اتخاذ نمی‌شود؟ این شرایط معلول اجرای مدل های وارداتی شما و دوستانتان است.گاه مدل های سوسیالیستی مطلوب جنابعالی. و گاه مدل‌های لیبرالیستی که توسط همان کسانی که شما در دوره ریاست بر مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری تکیه زده بودید و با پول بیت‌المال بورسیه خارج از کشور کردید تا با آموزش آن مدلها به کشور برگردند و به عنوان متخصص و صاحب‌نظرو کارشناس ، به طراحی و اجرای آن بپردازند. چرا آدرس عوضی به مردم می دهید و شجاعت ندارید به صراحت اعتراف کنید که این شرایط معلول تفکر اصلاحات و اسلاف و اخلاف آن است؟ چرا به تعبیر قرآن :اذاقیل لهم لا تفسدوافی الارض قالوا انما نحن مصلحون الاانهم هم المفسدون ولکن لایشعرون. آقای خوئینی‌ها شما همان کسی هستی که قبل از انقلاب تفاسیر التقاطی و سوسیالیستی تان از آیات قرآن ،فریاد اعتراض امثال شهید مطهری 👇👇👇
وشهید بهشتی را بلند کرده بود .مگر گروهک فرقان و قاتل شهید مطهری ،اکبر گودرزی شاگرد درس تفسیر قرآن شما نبود؟ شما همان کسی هستی که سرلشکر مدنی کودتاگر را برای ریاست جمهوری تایید کردید.مگر اسناد لانه جاسوسی آمریکا در دست جنابعالی نبود و بخشی از آنها به دستور شما از لانه خارج نشد؟ مگر اسنادارتباط بنی صدر با آمریکا در لانه مشهود نبود؟ چرا شما در دوره اول ریاست جمهوری بنی‌صدر را تایید و جلال‌الدین فارسی را رد کردید؟ شما بودید که در اسناد لانه جاسوسی دنبال پیدا کردن سند برای ارتباط آیت الله بهشتی با آمریکا بودید. راستی رجوی را چه کسی برای انتخابات ریاست جمهوری تایید صلاحیت کرد؟ موضوع تحصیل شمادردانشگاه پاتریس لومومبای مسکوچه بوده؟چه کسی رابط شوروی در ایران بوده؟و... شما همان کسی هستید که در دوره دادستانی تان پرونده های شهادت شهیدان رجایی وباهنر ودکتر حسن آیت و ....راعلیرغم نقاط ابهام و... مختومه اعلام کردید.شما بودید که با بازجویی و محاکمه بهزاد نبوی و سعید حجاریان در پرونده انفجار نخست وزیری مخالفت کردید. شما همان کسی هستید که در مجلس خبرگان با رهبری آیت الله خامنه ای مخالفت کردید و عبای مرحوم آیت الله باریک بین امام جمعه قزوین را برای انصراف از رأی به ایشان کشیدید. ودرتوجیه مخالفتتان گفتید:نگران این هستم که مملکت به امریکاگرایش پیداکند!حال چه شده است که شماوهمفکران ودست پرورده هایتان مانندعباس عبدی برای امریکاخوش رقصی میکنید؟مگر شما به صراحت نگفتید که من با ولایت مطلقه فقیه زمان امام هم مخالف بودم اماچون از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمی شد که با اما م مخالفت کنیم. و به صراحت گفتید که :ولایت فقیه یک امر غیر عقلایی است . راستی شما که تضعیف رئیس‌جمهور منتخب مردم یعنی بنی‌صدر را نامشروع و حرام می دانستید ،چگونه تضعیف ولی فقیه را مشروع می دانید؟ شما همان کسی هستید که با روزنامه سلام ات فتنه ۷۸ را به وجود آورده اید. شما همان کسی هستید که برای فتنه ۸۸و به تعبیر خودتان« از تخت پایین آوردن رهبری» طبق میل دشمنان برنامه ریزی کردید. شما خوب است کمی هم از سوابق و عملکرد خودتان برای مردم بگویید،تا نسل کنونی شما را بهتر بشناسند،آقای خیرخواه! ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
شهید سیدمصطفی موسوی، جوان‌ترین شهید مدافع حرم شناخته می‌شود که 21 آبان 1394 و در سن 20 سالگی در سوریه به شهادت رسید.  ***  برایش آرزوی شهادت کردم پدر شهید که از بدو تولد مصطفی آرزوی شهادت او را داشته است، می‌گوید:‌ «وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای او شهادت خواستم. می‌خواستم خودم را جبران کنم. خودم از قافله عشق جا مانده‌ام، در دوران دفاع مقدس  به جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت نداشتم. اما پسرم این لیاقت را داشت. من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت می‌کردم،  از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود.»   پدر درباره رفتن مصطفی به سوریه می‌گوید: «‌ یک سال و نیم آموزش می‌دید اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمی‌کردند. او را فرستادند تا از خانواده رضایت بگیرد. مصطفی یک هفته و 10 روز خانه نمی‌آمد. می‌گفت نمی‌خواهند من را به سوریه ببرند. من آنقدر در گردان می‌مانم که جا نمانم.»   پدر ادامه می‌دهد: «از گردان با من تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. من هم اصلا با رفتنش مخالف نبودم. فقط گفتم مصطفی چند سال درس را ادامه بده ان‌شاءالله سال بعد که سن و سالت بیشتر شد خواهی رفت.گفت بابا؛ اطمینان داری یک سال دیگه من همین آدم باشم که بخواهم سوریه بروم...؟ با این حرفش قانع شدم. مصطفی نهایت تلاش خود را کرد و رفت....»   خیلی با هم صمیمی بودیم...  پدر از شهادت مصطفی خم به ابرو نیاورد اما همه می‌دانند در دلش چه غوغایی است. او در این باره می‌گوید:‌ «من بعد از شهادت مصطفی هم پسرم را از دست دادم و هم رفیقم را. خیلی با هم صمیمی بودیم. مصطفی همیشه ش
مصطفی همیشه شاگرد اول بود. اما سال‌های آخر که فکر جنگ در سرش بود، کمی از درس غافل شده بود. خیلی ولایت‌مدار بود و اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند، از چند شبکه تلویزیونی باز هم نگاه می‌کرد. به مادرش توصیه کرده بود که صحبت‌های حضرت آقا را ضبط کن ویا  برایم بنویس که من از سوریه آمدم، گوش کنم.   یک طرح زیر دریایی داشت و من چندین بار به بنیاد نخبگان رفتم که ثبت کنم ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت. گفتند «این  طرح، هزینه بالایی دارد و مدت زمان زیادی می‌برد.»  مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد. اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد.او برای همه کارهایش برنامه‌ریزی داشت. مثلا برای رفتن به سوریه دو نسخه رضایت نامه تنظیم کرده بود که اگر یکی را مادرش پاره کرد، یکی دیگه داشته باشد. ولی در عین حال با پاره شدن نسخه اول خیال مادرش را هم راحت کرده باشدولی به خواسته‌اش از طریق من برسد...»   پدر درباره شنیدن خبر شهادت پسرش می‌گوید:‌ «سه روز قبل از شهادتش زنگ زد و حال و احوال همه را جویا شد. گفتم شاید دلتنگ شده است. 10 دقیقه صحبت کردیم. خیلی خوشحال و هیجان زده بودم. البته هیچوقت سابقه نداشت که او این‌قدر با تلفن مکالمه طولانی داشته باشد ولی من از تماسش هم متعجب بودم و هم خوشحال. درب آسانسور را باز کردم حاج خانم گفت خیلی خوشحالی چرا ؟ ...چیزی شده است؟ دوشب بعد خواب شهادتش را دیدم. روز جمعه به من زنگ زدند. گفتند که مصطفی مجروح شده و داریم می‌آییم منزل شما... من خودم متوجه شده بودم. گفتم که لطفا خانه نیایید ... همان سر کوچه باشید من خودم را به شما می‌رسانم. آن شب به سختی خودم را تا صبح حفظ کردم. همسرم  به مصطفی خیلی وابسته بود. از نظر من معجزه است. من خودم اطمینان داشتم که اگر همسرم بفهمد یک اتفاقی برایش می‌افتد. فردایش به همسرم گفتم خانه را تمیزکن شاید برایمان مهمان بیاید. فردا صبح گفتم ذهن همسرم را آماده کنم بعد بروم.... این‌طور گفتم که من  خواب دیدم یه اتفاقی برای مصطفی افتاده است.... همسرم مرا آرام کرد و گفت چیزی نیست ان شاء الله صدقه بگذار. دخترم هم خبرنداشت که برادرش«مصطفی» سوریه است. همه فکر می‌کردند مصطفی دامغان درس می‌خواند. خودم به همه گفتم که«مصطفی شهید شده است».   مصطفی به دنبال ندای «هل من ناصر... » رفت  مادر شهید از تولد فرزندشهیدش و آرزوی  پدرش  برای او می‌گوید :‌ «مصطفی سال 1374 در تهران به دنیا آمد. وقتی او را به خانه آوردیم پدرش او را در آغوش گرفت و گفت من دوست دارم مصطفایم «شهید» شود. این کلام پدرش خیلی برایم عجیب بود. همیشه با وضو به او شیر می‌دادم. مصطفی در دوران کودکی هم خیلی خلاق بود. از پدرش می‌خواست برایش وسایل نجاری بخرد تا با چوب و ابزار کاردستی درست کند. اولین بار یک تراکتور درست کرده بود. خیلی سنش کم بود و کسی هم  باور نمی‌کردکه کار مصطفی باشد.... خیلی چیزهای قشنگی درست می‌کرد. از بچگی خلاق بود و ذهنش خیلی باز بود. سال 93 وقتی به خانه جدیدمان آمدیم. تمام فیلم‌ها و عکس‌ها و وسایلش را دور ریخت.    هر‌چه به مصطفی گفتم «مامان بذار نگه‌شان داریم نگذاشت... با چوب یک چراغ شبخواب زیبایی را درست کرده بود و نور پردازی شده بود. آن را هم دور انداخته بود. من برداشتم و گذاشتم در بوفه خانه. فردایش‌آن را  برداشته بود و دور انداخته بود. به پدرش گفته بود، من آن را دور انداختم تا زمانی که رفتم سوریه  وشهید شدم مادر با دیدن آن لوازم؛ غصه‌ام را  نخورد....«مادر از سکوت خانه گله دارد و در این باره می‌گوید:‌ «صدای خنده‌های مصطفی  هنوز در گوشم هست. مصطفی همیشه  باپدر و خواهرش خیلی شوخی می‌کرد. اما حالا دیگر در خانه ما «سکوت محض» است. مصطفی خیلی صبور بود و همیشه خندان بود. همه همرزمانش می‌گفتند که به مصطفی یک کشش عجیبی دارند و همه‌شان دوستش دارند.» مادر روزی که مصطفی برای رفتن به سوریه از او رضایت گرفت را خوب به یاد دارد و می‌گوید:‌ «یک روز آمد کنار من نشست و گفت مامان،  برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، «شهید و رستگار» شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها مانده است؟   تعجب کردم وگفتم: مصطفی جان مگر تو صدای «هل من ناصر» شنیدی؟ گفت: دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟ گفت: مامان می‌خواهم یک مژده به تو بدهم، اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی»، گفتم: از کجا معلوم می‌شود که من قلبا راضی نشدم؟ مصطفی گفت: «من هر کاری می‌کنم بروم سوریه، نمی‌شود. علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب  حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌د
هی؟» مادر ادامه داد: «من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من گفت: مادر جان «خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خوار و ذلیل بیاید. «مصطفی  درمورد حضرت آقا خیلی به من تاکید داشت. به من گفت وقتی من رفتم سوریه صحبت هایشان را برایم بنویس. تاکید می‌کرد که اهل کوفه نباشید و نکند پشت آقا را خالی بگذارید.»   مادر درباره روزی که مصطفی رضایت نامه سوریه را پاره کرد می‌گوید:‌« یک شب خیلی با عجله رفت داخل اتاق و به پدرش گفت بابا بیاکارت دارم. گفتم چه خبر است؟ رفتم از لای در دیدم پدرش برگه‌ای را امضا کرد. خیلی ناراحت شدم دلم لرزید. به پدرش گفتم چه چیزی را امضا، کردی. پدرش گفت نگران نباش؛ مصطفی برای ماموریت اطراف تهران می‌رود... مصطفی رضایت نامه را سریع ازپدرش گرفت و پیش چشمان من پاره اش کرد. وقتی که من رفتم رضایت نامه دیگری به امضای پدرش را گرفته بود.»مادر با چشمانی اشکبار دستی به قاب عکس فرزند شهیدش می‌کشد و می‌گوید :‌«شب آخر که می‌خواست برود یک عکس انداخته بود. می‌گفت مامان این عکسم قشنگ است؟ مامان من عکسم را گذاشتم توی کمدم. رفته بود نمایشگاه کتاب و تعداد زیادی کتاب خریده بود. به من گفت مادر این کتاب‌ها فرق می‌کند این‌ها را می‌گذارم بالای کمد بعدکه  آمدم می‌خواهم بخوانم ... بعدا فهمیدم وصیت کرده است که کتاب هایش را به مدرسه بدهیم. ما هم سه روز بعد از شهادتش تمام کتاب هایش را به مدرسه اهدا کردیم.»   حتی وقتی معراج الشهداء رفته  بودیم بازهم صبور بودم ...»  مادر از روز رفتن مصطفی و جدایی از پسرش می‌گوید :‌« صبح دیدم که مصطفی این پا و اون پا می‌کندکه برود.  تکیه داد و نگاهم کرد. گفت مادر نمازت را نمی‌خوانی ؟ همیشه عادت داشت مهرش را جای مهر من می‌گذاشت و نمازش را می‌خواند. نمازم را شروع کردم. رفتم سجده دیدم مصطفی بلند گفت «مامان من رفتم » و صدای در خانه بلندشد، ته دلم خالی شد. در را باز کردم، دیدم نیست. گفتم وای مصطفی رفت. گفتم خدایا بچه ام  را سپردم به تو. بعد ازآن روز دیگر ندیدمش. زمانی که خبر شهادت او را دادند پرسیدم مصطفی چطور شهیدشده ؟ گفتند عین علی اصغر امام حسین (ع) .... همیشه به من می‌گفت مادر از مادر وهب یاد بگیر. این‌ها داستان نیست درس زندگی برای من و تو است... از شهادتش به بعد خداوند صبر عجیبی به من داده است؛حتی وقتی معراج الشهدا رفتیم، بازهم صبور بودم ...»
..﷽اِنّ مَعَ العُسٌرِ یسٌراً﷽. آقای ؛😡 شنیده و خوانده ام که به خود اجازه جسارت داده ای نامه سرگشاده می نویسی و قبل از رساندن منتشر میکنی 🤬 بر ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای (س ) ، غره شده ای و میتازی 🤬 و خود را از هر گناهی مبرا و دامان پاک امام مرا همچون روی خودت پنداشته ای و غلطهایی از این دست ...🗡⚔ ابتدا نگرانت شدم ،🤔 🔺️گمانم اول به جایی رفت که شاید ؛ مصرفی تان یا تمام شده و یا اینبار از توزیع کننده ای جدید تهیه کرده اید که مرغوب نیست 💨💨😙 🔺️دوم ؛ فکرم بدانجا رفت که ممکن است Winston# یا Morlborow# شما که از USA برایتان ارسال میشد ؛ به دلیل نبودن پرواز ها در ایام نیامده و دلیل چرت و پرت های شما بوده است. 😷 لیکن ؛ 😱وقتی به سابقه تمام سیاه و پر از ابهام و خیانت تو نگاه کردم مطمئن شدم که را کلید زده ای 😱 🔺️اگر امروز حجاب در حاشیه رفته 🔺️اگر امروز سفره مردم کوچک شده 🔺️اگر امروز اقتصاد ایران آسیب دیده 🔺️اگر امروز اختلاس گران خون مردم را میمکند 🔺️اگر امروز ازدواج جوانان مشکل دارد 🔺️اگر امروز دشمن بر حاشیه مرزها قدم میزند 🔺️اگر امروز معیشت مردم سخت شده است 🔺️و هزاران بدبختی دیگر که به ملت تحمیل شده ؛ فقط و فقط از گور تو و امثال تو بلند میشود. 🤬🤬🤬🤬 نکند یادت رفته؟؟ آیا تو از هاشمی و خاتمی و موسوی حمایت نکردی؟؟؟😡 🔺️آیا وقتی هاشمی حزب کارگزاران را تشکیل داد و سرمایه داران را بر مستضعفان مقدم دانست تو هورا نکشیدی و به جایش پول و ملک در نیاوران تهران نگرفتی ؟؟؟👿 🔺️آیا وقتی خاتمی ملعون ؛ قیچی بر حجاب و عفاف مردم میزد و الگوی کثیف گفتگوی تمدن ها را به جای گفتمان انقلاب اسلامی مطرح کرد و در کنار باده شراب براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را مینوشید ، تو نبودی که سوت بلبلی میزدی؟؟؟👿 🔺️آیا وقتی موسوی بر روی جنازه اعتماد ملی قدم میزد و نطق پیش از موفقیت میخواند و با همسر همیشه اش در خانه تو متن می نوشت نگران مردم نشدی؟؟؟؟ 🔺️آیا در بحران ساختگی احمدی نژاد ؛ تو نبودی که سوت و کف زدی و کیک پایان انقلاب گرفتی؟؟؟👿 🔺️آیا حسن فریدون را منجی مردم و اقتصاد ایران معرفی نکردی و آن جنس بنجل حزب خود را به مردم نینداختی ؟؟؟👿 ای لعنت خدا و رسول خدا بر تو باد مردک منحرف و سیاه باز 🤬🤬 تو در خود چه دیده ای؟؟🤔 به آیینه نگاهی بینداز و ببین چه هستی زباله دان تاریخ و عبرت انقلاب پر است از امثال تو ریزش و رویش انقلاب همیشگی است . اما تو هیچگاه با انقلاب نبوده ای و نیستی . پس حتی جایی در زباله دان هم نداری 😡 ۴۰ سال از انقلاب گذشته است و تو حتی یکبار به بهشت زهرا برای زیارت قبور شهدا نرفته ای روی پلید تو را همه میدانند و می‌شناسند فتنه تو با بعضی و بر پایه اقتصاد ؛ بنام فتنه اکبر در راه است. اما همه بغض ما هم روبروی شما است . اینبار ما در کنار مردم و در زیر سایه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و زعامت ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای س؛ همه فتنه گران را نابود خواهیم کرد ؛ انشاالله ✍ علی سام نژاد کانال رسمی جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 نشانده‌اند ما را در دلِ اجابت و خواستند که بخواهیم تا بدهند! هرچه در خواسته‌هایَم می‌گردم جز خواستنی تر نمی‌یابَم ... ▪️تعجیل در ظهور صلوات 😍 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
خدای من " منی" که کنارش " تو"نباشی " تو منی" نمی ارزد... 🌺😍 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545