°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_دوم
✍((من مرد این خانه ام ))
🌾دایی یه خانم، استخدام کرده بود که دائم اونجا باشه و توی کارها کمک کنه. لگن گذاشتن و برداشتن و کارهای شخصی مادربزرگ.
از در که اومدم، دیدم لگن رو کثیف ول کرده گوشه حال و بوش…
خیلی ناراحت شدم، اما هیچی نگفتم. آستینم رو بالا زدم و سریع لگن رو بردم با آب داغ شستم و خشک کردم.
اون خانم رو کشیدم کنار
🌸– اگر موردی بود صدام کنید، خودم می شورمش. فقط لطفا نزاریدش یه گوشه یا پشت گوش بندازید. می دونم برای شما خوشایند نیست ولی به هر حال لطفا مدارا کنید، مادربزرگم اذیت میشه. شما فقط کارهای شخصی رو بکن، تمییز کاری ها و شستن ها رو خودم انجام میدم.
🌾هر چند دایی، انجام تمام کارها رو باهاش طی کرده بود و جزء وظایفش بود و قبول کرده بود این کارها رو انجام بده، اما اونم #انسان بود و طبیعی که خوشش نیاد.
دوباره ملحفه و لباس مادربزرگ باید عوض می شد. دیگه گوشتی به تنش نمونده بود، مثل پر از روی تخت بلندش کردم.
🌸ملحفه رو از زیر مادربزرگ کشید، با حالت خاصی، قیافه اش روی توی هم کشید.
– دلم بهم خورد، چه گندی هم زده.
مادربزرگ چیزی به روی خودش نیاورد، اما من خجالت و شرمندگی رو توی اون چشم ها و چهره بی حال و تکیده اش می دیدم. زنی که یک عمر با عزت و احترام زندگی کرده بود، حالا توی سن ناتوانی
🌾با عصبانیت بهش چشم غره رفتم که متوجه باش چی میگی. اونم که به چشم یه بچه بهم نگاه می کرد، قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و با لحن زشتی گفت:
– نترس، تو بچه ای هنوز نمی دونی، ولی توی این شرایط، اینها دیگه هیچی نمی فهمن. این دیگه عقل نداره، اصلا نمی فهمه اطرافش چی می گذره.
به شدت #خشم بهم غلبه کرد، برای اولین بار توی عمرم،کنترلم رو از دست دادم. مادربزرگ رو گذاشتم روی تخت و سرش داد زدم:
🌸– مگه در مورد درخت حرف میزنی که میگی این؟حرف دهنت رو بفهم، اونی که نمی فهمه تویی که با این قد و هیکل، قد اسب، شعور و معرفت نداری که حداقل حرمت شخصی با این سن و حال رو جلوی خودش نگهداری. شعور داشتی می فهمیدی برای مراقبت از یه مریض اینجایی، نه یه آدم سالم. این چیزی رو هم که تو بهش میگی گند، من با افتخار می کشم به چشمم. اگر خودت به این روز بیوفتی چه حسی بهت دست میده که اینطوری بگن؟ اونم جلوی خودت
ایستاد به فحاشی و اهانت، دیگه کارد می زدی خونم در نمی اومد. با همه وجودم داد زدم.
🌾– من مرد این خونه ام، نه اونی که استخدامت کرده. می خوای بهش شکایت کنی؟ برو به هر کی دلت می خواد بگو. حالا هم از خونه من گورت رو گم کن، برو بیرون.....
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_سوم
✍(( تاج سر من ))
🌸مادربزرگ با اون چشم های بی رمقش بهم نگاه می کرد. وقتی چشمم به چشمش افتاد، خیلی خجالت کشیدم.
– ببخشید جلوی شما صدام رو بالا بردم.
دوباره حالتم جدی شد:
🌾– ولی حقش بود، نفهم و بی عقل هم خودش بود. شما #تاج_سر منی.
بی بی هیچی نگفت، شاید چون دید نوه ۱۵ ساله اش، هنوز هم از اون دعوای جانانه، ملتهب و بهم ریخته است.
رفتم در خونه همسایه مون و ازش خواستم کمک خواستم. کاری نبود که خودم تنهایی بتونم انجام بدم.
🌸خاله، شب اومد و با ندیدن اون خانم، من کل ماجرا رو تعریف کردم. هر چند خاله هم به شدت ناراحت شد و حق رو به من داد، اما توی #محاسبه_نفس اون شب نوشتم:
🌾– امروز به شدت عصبانی شدم. خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم. نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای حرف می زدم.
اون شب پیش ما موند. هر چند بهم گفت برم استراحت کنم، اما دلم نمی خواست حتی یه نفر دیگه به خاطر اون بو و شرایط، به اندازه یک اخم ساده یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش، حرمت مادربزرگ رو بشکنه. حتی اگر دختر مادربزرگ باشه. رفتم توی حمام و ملحفه و لباس ها رو شستم.
🌸نیمه شب بود. دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردن شون رو نداشتم. هوا چندان سرد نبود، اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم.
🌾خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت. منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم، کنار حال، لوله شدم جلوی بخاری از شدت سرما، فک و دندون هام محکم بهم می خورد. حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره.
۳ ساعت بعد، با صدای #اذان_صبح از خواب بیدار شدم. دیدم خاله، دو تا پتوی دیگه هم روم انداخته تا بالاخره لرزم قطع شده بود.
✍ادامه دارد......
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️منظور از «محاسبه» كه در جهاد با نفس لازم است چيست؟
🔷 #علماى_اخلاق براى #جهاد_با_نفس امورى را بيان كرده اند كه #التزام به آنها لازم است. يكى از امورى كه بعد از مشارطه و مراقبه لازم است #محاسبه می باشد؛ چنانكه هر تاجرى در پايان هر روز و آخر هر هفته يا ماه يا سال، حساب كار خود را بكند، و چه بسا دفتر روزانه، ماهانه و سالانه دارد. وقتى بنا است #خداوند ما را #محاسبه كند، حتى #ذره_مثقال و حبه خردل را محاسبه ميكند: «إِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِّنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَاسِبِينَ». [۱] چرا ما خود به #محاسبه_نفس نپردازيم؟ و چرا به #دستورات_بزرگان اين راه گوش فرا ندهيم كه فرمودند: «حَاسِبوا اَنْفُسَكم قَبلَ اَنْ تُحَاسَبُوا وَزِنُوا اَعْمَالَكُم بِمِيزَانِ الحَيَاءِ قَبلَ اَنْ تُوزَنُوا؛ #نَفْسهاى_خود را محاسبه كنيد، قبل از اينكه خود محاسبه شويد و اعمال خود را با ميزان حياء وزن كنيد، قبل از اين كه وزن شويد». [۲] ابوذر از رسول خدا(ص) نقل ميكند كه فرمود: «#مؤمن مسافر نمیباشد، مگر اينكه سه چيز داشته باشد: زادى براى معاد و چيزى كه تأمين معاش كند و لذّتى كه حرام نباشد»؛ [۳]
🔷و به همين معنا از رسول اکرم(ص) روايت كرده: «عَلَى العَاقِلِ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَربَعُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ يُنَاجِى فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ يَتَفَكَّرُ فِيهَا فِى صُنْعِ اللّهِ وَ سَاعَةٌ يَخْلُو فِيهَا لِلمَطعَمِ وَ المَشرَبِ فَاِنَّ فِى هَذِهِ السَّاعَةِ عَوناً لَهُ عَلَى بَقِيَّةِ السَّاعَاتِ؛ بر #عاقل است كه چهار ساعت و چهار وقت براى خود گذارد، وقتى براى مناجات با پروردگارش و وقتى براى محاسبه نفسش، و وقتى براى تفكر در موجودات خداوند و دستگاه آفرينش، و ساعتى براى غذا خوردن و نوشيدن، و در اين ساعت اخير است كه براى بقيه ساعات قدرت و نيرو میگيرد [و اين اشاره است كه توجه به جسم از مسائل مهمى است كه مورد نظر اسلام و شارع مقدس است و بدون آن سه وقت ديگر دچار اختلال میشود]». [۴] حقيقت #محاسبه با شريك آن است كه نظر در سرمايه و در سود و ضرر كند تا زياده و نقصان روشن شود، اگر زيادى آورده شكر و اگر خسران ديده و ضرر كرده از او مطالبه كند، اگر شريك دارد جبران خسارت كند، و اگر ندارد به ذمّه بگيرد و در آينده تدارك كند. در مورد #محاسبه_با_نفس هم چنين است، در مقابل سرمايه بايد به #فرائض و #واجبات عمل كرده باشد و اگر به مستحبات عمل كرده، سود و ربح برده و اگر معصيت كرده ضرر كرده است، در شامگاه بايد ديد #نفس چه كرده؟ اگر رنج برده، بايد از اين شريك تشكر كرد، و اگر ضرر كرده بايد با انجام نوافل و مستحبات و كارهاى خير آن را جبران كند.
🔷مرحوم كلينى در كافى از امام کاظم(ع) نقل مى كند كه فرمودند: «از ما نيست كسى كه هر روز #نفس خود را #محاسبه نكند، اگر عمل نيكى انجام داده است از خداوند زيادى آن را بخواهد و اگر گناه و كار بدى كرده براى آن از خدا آمرزش بخواهد و به سوى او بازگشت كند». [۵] از نفس خود آنچه را كه خداوند از تو محاسبه مى كند #محاسبه كن. در روايتى از رسول اكرم (ص) آمده: «قدم هاى بنده اى #روز_قيامت حركت نميكند، مگر اينكه از #چهار_چيز سؤال میشود: از #عمرش كه در چه چيزى فنا كرده و #جوانيش كه در چه چيزى گذرانده و از #مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راه انفاق كرده و از #دوستى ما #اهلبيت». [۶] در روايت امام صادق (ع) آمده كه: «در مواعظ لقمان به فرزندش آمده است كه: فرزندم! فردا وقتى در برابر خداوند عزوجل قرار گرفتى، از چهار چيز سؤال میشوى: از #جوانيت كه در چه راهى گذراندى؟ و از #عمرت كه در چه [راهی] ضايع كردى؟ و از #مالت كه از چه و كجا به دست آوردى؟ و در چه راه خرج كردى؟ پس آماده براى جواب آنها شو و جوابى آماده كن!». [۷] پيامبر اكرم(ص) به معاذ فرمودند: «بنده از سرمه چشمانش و از ريختن گل [و خاك ديوار مردم] با دو انگشتش [كه از روى بازى به ديوار مى كشد] و از دست زدن به پيراهن برادرش سؤال میشود». [۸]
پی نوشت:
[۱] انبياء، ۴۷
[۲] المحجة البيضاء فی تهذيب الإحياء، فيض كاشانى، تصحيح و تعليق: غفارى، على اكبر، مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، ۱۴۱۷ق، چ۴، ج۸، ص ۱۶۷
[۳] همان، ص۱۶۴
[۴] المحجة البيضاء فی تهذيب الإحياء، همان، ص۱۶۴
[۵] الكافی، كلينى، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر و آخوندی، محمد، دارالكتب الإسلامية، ۱۴۰۷ق، چ۴، ج۲، ص۴۵۳
[۶] الأمالی، ابن بابويه، كتابچى، محمد بن على، تهران، ۱۳۷۶ش، چ۶، ص۳۹
[۷] الكافی، همان، ج۲، ص۱۳۵
[۸] المحجة البيضاء فی تهذيب الإحياء، همان، ص۱۵۹
📕اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: اكبر خادمالذاكرين، نسل جوان، قم، ۱۳۸۵ش، چ اول، ج۲، ص۲۹۶
منبع: وبسایت آیتالله مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت)
#محاسبه
کانالهای ایتا
http://eitaa.com/shahidmostafamousavi
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠
💠این #محاسبه_نفس، خیلی چیز خوبی است.
🔸 انسان باید خود را محاسبه کند، بعد #یکی_یکی از انجام گناهان خود کم کند.
🔹 ما به بعضی از گناهها عادت کردهایم - گاهی انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت کرده - همت کنیم اینها را یکی یکی کنار بگذاریم؛
🔸این نقاط ضعف را یکی یکی کم کنیم. ۱۳۹۰/۰۱/۲۳
☀️#امام_خامنهای(مدظلهالعالی)
—————————
🇮🇷مجموعهی فرهنگی سنگر🇮🇷
🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷
🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷