eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید نوری: همیشه #گوشیش رو میذاشت روی ایوان. با #نوحه زینب زینب مرحوم موذن زاده #ورزش میکرد.
💠 #رهبرانقلاب در دیدار با خانواده‌ی شهید مدافع حرم بابک نوری هریس فرمودند: 💢فرزند شما با این حرکت، با رفتن به این میدان و #شهید شدن و صرف نظر کردن از امتیازات دنیـ🌍ـایی، این عشق اهل بیت و #عشق_شهادت او را منقلب می‌کند💖 و می‌رود به سمت جبهه و به شهادت🌷 می‌رسد.    #شهید_بابک_نوری_هریس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اگر غیر از #شهادت در حق این بچه ها رقم می خورد، جفا بود 🔹زیرا #اعمالشان با اقتدا به شهدا🌷 انجام
❣از همان روز اول زندگی با همسرش💞 قرار گذاشتند هر قدمی که بر می ‌دارند به نزدیک تر شوند. همین هم شد👌 که از اولین روزِ حُسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد ❣این حسن‌ های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که دیگر نتوانست در قفس دنیا بماند🚫 و کارش به پرواز کشید🕊 به آسمان ❣جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر است که ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان🌙 به رسید و پیکر مطهرش⚰ بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شهیدی که بعد از 16 سال پیکرش سالم ماند، آری #محمدرضا_شفیعی را میگویم... مادر محمدرضا، #عقیقی به من
💢سبزقبای مخلص ⚜خيلي تودار و #مظلوم بود. تا لازم نمي‌شد حرفي را نمي‌زد❌ و كاري را انجام نمي‌داد. #مخلص بود و يکرنگ. مثلاً حتي مادرش بعد از دو سال فهميد که به #سپاه رفته و پاسدار شده است. ⚜يك روز لباس سبزي به خانه آورد و به مادرش گفت كه شلوارش👖 را كمي تنگ كند. و مادرش تازه بعد از کلي پرس و جو فهميد #محمدرضا پاسدار شده است! دوست داشت كسي از اين موضوع با خبر نشود🚫 #شهید_محمدرضا_شفیعی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دایی_جونمـ خیلی دلمـ💔 برات تنگ شده وقتی برا #اولین بار تو رو با چتر تو آسمون دیدم..گفتم: #دایی_بال
🔹بعد از شهادت🌷 شهید روح الله سلطانی، بی قراری ما بیشتر شده بود. چون #محمدتقی در فاصله ی نیم متری شهید روح الله سلطانی بود👥 لحظه ی شهادت ایشون. 🔸محمدتقی که متوجه بی قراری💔 ما شده بود، با حالت #طنز به ما میگفت نگران نباشید، من چیزیم نمیشه، آقا روح الله اگه شهید شد، به خاطر این بود که درشت اندام بود☺️ ... اگه مثل من #لاغر بود، تیر از کنارش👤 رد میشد و بهش نمی خورد. 🔹البته ما میدونستیم که در دلش چه #غوغاییه و چقدر از رفتن دوستش ناراحته😔 و این حرفها رو فقط برای #آروم کردن ما میگه. #شهید_روح_الله_سلطانی #شهید_محمدتقی_سالخورده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 3⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_سوم 😔هیچ کس به من نگفت: که در زمان غیبت نباید از شما
❣﷽❣ ⚠️ 😔 4⃣2⃣ 😔هیچ کس به من نگفت: که می‌شود برای سلامتی شما صدقه داد و صداقت را ثابت کرد که ما صادقانه و بی ریا، شما را دوست داریم💖 نه برای نانی و نامی که می‌خواهیم نباشد، آن نان و نامی که ما را از شما دور کرده و به جان یکدیگر انداخته است. 👈نمی دانستم که هر روز با صدقه‌ای که می‌دهم و سلامتی شما را با آن نیّت می‌کنم، چه یادی را از شما زنده کرده ام و چه عرض ارادت ناچیزی را به محضر اربابم پیشکش نموده ام. 😢به ما نگفتند که سلامتی شما از سلامتی همه، حتی نزدیکترین کسانم هم مهمتر است و نشانهٔ ایمان است که فرزندان پیامبر را بر هر چه داریم و نداریم مقدم سازیم و من این نشانه را نداشتم. اصلاً کسی نگفت که باید اینگونه باشم، آن هم در آن دوران ظرافت🌷 و لطافت نوجوانی که آمادگی هر ایثاری فراهم است. ✅اما حالا می خواهم تمام وجودم که به صدقه سر شما حیات دارد، صدقه لحظه‌ای از عمر پربرکت شما باشد و تمام وجودم وقف شما گردد.😊 📘کتاب "هیچکس به من نگفت" ✍نویسنده: حسن محمودی ================== 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
امام زمان عج_18.mp3
3.37M
17 🎧آنچه خواهید شنید👆 ✍ و افتاده ايم در سراشیبی ظهور! آنقدر که، شاید ازنزدیک بودنش،غافلگیر شویم! 💓برای بازی های کودکانه، فرصت نیست، باید زودتر آشتی کنیم..👆 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مـا  خانه🏡 به دوشان غم #سیلاب نداریم ... #مردان_بی_ادعا #دفاع_مقدس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 6⃣ 💠 حداقل جوون ایرانی میره سرِ کار 📌خاطره ای از #شهید_حجت_باقری🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃
🍃🌺🍃🌺 💢یه روز دیدم شهید باقری با سر و وضع #خاکی و گلی از در اومدن داخل اتاق😳 گفتم: فرمانده چه خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید ؟ 💢 #لبخند ملیحی زد 🙂و رفت نشست. میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه. چند روزی #تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم، یک لحظه متوجه شدم #سایه ای از جلوی چشمام رد شد، وسوسه شدم و سایه رو #تعقیب کردم ببینم چکار میکنه😉 💢دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول #نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند خجالت کشیدم 😥و دویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپرن 💢گفتم: شما #فرماندهی این کارا #وظیفه ماست که نیروی شما هستیم. ایشون جواب دادن کاری که واسه #رضای_خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده 👌 💢من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم.😊 💢از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری.. #شهید_حجت_باقری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برادرم #سجادجان در به رويم بگشا با تو آنقدر #حرف_دارم که با گفتن تمام نمی شود🚫 سال‌‌ های #نبودنت را
🌷این‌سان که با هوای #تو در خویش رفته‌ام 🌾گویی #بهار در نَفَس مهربان توست 🌷آخر چگونه قافیه ها را نبارمت⁉️ 🌾وقتی که پای سفره ی #عیدم #ندارمت😔 #بهار_یعنی_عطر_حضورت #شهید_سیدسجاد_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5969587770698499435.mp3
5.42M
🌱 معجزات شهدا•° ڪافر مسلمان میکنن... . #جگ🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣ 4⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وچهارم روزها برام به سختی میگذشت،😣 همش مثل یه آدمی که
📚 ❣🌸 🌸❣ 5⃣5⃣ سرشو از برگه ها بیرون اورد و نگاهم کرد: _هیچی بابا، استادمون چند تا برگه داده تصحیح کنم، پدرم دراومده، چقدرسخته... به چهره آشفته اش نگاه کردم و خندیدم: _آخی، داداشم داره از دست چند تا برگه میناله😁 روشو برگردوند و گفت: _دعا میکنم همچین بلایی سر خودت بیاد تا دیگه منو مسخره نکنی، استادت بیاد چند تا برگه بده دستت با دستخطای عجیب و غریب بعد ببینم چجوری کنار میایی با این بلای آسمانی😐 بازم خندیدم و گفتم: _برگه که چیزی نیست عزیز من، فردا پس فردا برات زن گرفتیم اونوقت میفهمی که بلای آسمانی یعنی چی!! 😉😁 ایندفعه اونم خندید😃 و گفت: _خوبه، پس بالاخره یه نفر قبول کرد که شما خانوما بلای آسمونی هستین😉 سریع دست گذاشتم رو دهنم و گفتم: _ببخشید جمله ام رو تصحیح میکنم، منظورم رحمت آسمانی بود😅😁 بعدم مکثی کردم و گفتم: _رحمتم مثل بارونه، ما خانوما مثل بارون با رحمت و بابرکتیم، اگه نباشیم که شماها تو  بی رحمتی زنده نمی مونین که... 😁😌 بعدم لبخند پر افتخاری بهش تحویل دادم چشماشو تو کاسه ی چشمش گردوند وگفت: _خب باشه قبول، الان میشه برام یه دونه از این رحمتا پیدا کنی؟!!☺️🙈 لبخند معنا داری زدم و گفتم: _خب پس، آقا محمد ما بزرگ شدن، وقت زن گرفتنشونه😁😉 خندید😃 و باز خودشو مشغول کرد با برگه های توی دستش، فقط با لبخند نگاهش میکردم، داداشم چقدر نجیب بود، چه با حیا،😊  من که خواهرشم باید زودتر از اینا بهش توجه میکردم که دیگه مثلا داره واسه خودش یه مرد کاملی میشه، بیست و چهار سالشه،  باید دنبال یه دختر خوب براش بگردم، دختری که مثل محمد پر از پاکی و نجابت باشه،😊👌 .... 💌نویسنده: بانوگل نرگس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 6⃣5⃣ داشتم به همین فکر میکردم که یه دفعه نفهمیدم چیشد که گفتم:😊 _محمد! سمیرا رو که میشناسی؟؟ نگاهم کرد، سرشو تکون داد و گفت: _دوستته دیگه، همین که سرکوچه مون میشینن لبخندی رو لبم نشست☺️ - خب پس میشناسیش، خواستم بگم دختر خوبیه ها😉 سریع با دست به سمت در اشاره کرد و  گفت: _شما بفرمایین بیرون، بزارین من تمرکز کنم رو برگه ها، رحمت هم نخواستم😃 خندیدم 😁و گفتم: _عه خب بزار مواردم رو بگم +لا اله الا الله، بیا برو دختر حواس منو پرت نکن😃 شیطون خندیدم و گفتم: _پس داری فکر میکنی، خوبه، نتایج فکر تو اطلاع بده بهم😉😜 سرشو به نشانه تاسف تکون داد و خندید، 😃باز زیر لب لا اله الا الله ای گفت،  منم بلند شدم و سرخوش از اتاقش اومدم بیرون، یه لحظه فکر کردم، چرا سمیرا رو انتخاب کرده بودم، خودمم نمیدونم …😟😊 سمیرا با محمد تفاوت داشت، اون آزادی میخواست،  آزادی از دین و حجاب، همیشه آرایش میکرد میرفت بیرون،😐 موهاش بیرون بود، نمازاش آخر وقت بود، علاقه و کشش خاصی به شهدا نداشت،  اون تو دنیای دیگه ای بود و محمد هم تو دنیای دیگه …😑 یه لحظه واقعا گیج شدم، هنوزم نمی فهمیدم چرا سمیرا رو به محمد معرفی کردم …😬😐 من سمیرا رو با همه تفاوتایی که با خودم داشت دوستش داشتم  اما نمیدونم چرا حس میکردم با همه شیطنتاش بازم یه صداقت و حیایی درونش بود که انگار داشت مقاوت میکرد که ظهور پیدا کنه،😕 دست از فکر کردن به سمیرا و محمد برداشتم، اما تا خودم رو از فکرشون کشیدم بیرون، 🌷یاد عباس🌷 باز دلتنگی رو به دلم سرازیر کرد .. .... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_6184815.mp3
2.92M
✨شهر زنده میمونه وقتی #تو بیداری ✨دلتنگـ💔 بابایی طاقت نمیاری😔 ️ 👈ت تقدیم به #فرزندان_شهدا 🎤🎤 #مرتضی_قاسمی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
... است و نازکردن براے بابا❤️ و "نفَسِ بابائے" شنیدن از 💥امّا چہ کند⁉️ بادنیا دنیا، دل‌تـنگےاش💔 و آرزوے برایت 🍃🍂🍃 دلش مےخواست دختری ڪہ با شیرین زبانے😍 " " صدایش ڪند ... خانـم ۱۸ روز پس از شهـادت🌷 " پـدر" بہ دنیا آمد. 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ #مهدی_جان توهر زمان که بیایی #بهار خواهدبود مجال شادی🎊 بی اختیار خواهدبود خوش آن زمان📟 که برآید به یک کرشمه #دوکار ⇜یکی #ظهور امام و ⇜یکی شروع #بهار 🌺🍃 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊 #بخند خنده هایت خواب شکن است جانمـ❤️ 🕊بیشتر بخند😍 بُگذار #بیدار شود این #زنـدگـی #شهید_محمدحسین_محمدخانی #سلام_صبحتون_شهدایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
karhaye emam zaman.ali.mp3
2.31M
🎧 🎤🎤واعظ: 🔖 کارهای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) 🔖 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وداع آخر شهید رضا حاجی زاده با خانواده😭 🔹قابل توجه اونایی که میگن ما واسه پول میریم.. 🔻قیمت این لحظ
#عاشقانه_شهدا خیلی بهش #حساس بودم. دوست داشتم فقط برای من باشد. آخرین دفعه هم بهش گفتم: می‌خواهی بروی اجازه می‌دهم ولی باید یک #قول بدی پرسید: چه قولی گفتم: عروس اول و آخرت من باشم. #خندید گفت: باشه. #شهید_رضا_حاجی_زاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌻🌸🌺🌻🌸🌸🌻🌺🌸🌻🌺 🌾موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد،✋ آقا مهدی را توی صف دیدم👁 تازه فرما
#دست_به_غذا_نزد 💢ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول #غذاخوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه #طول کشید. 💢تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. اینقدر کارش برام #زیبا بود که تا الآن توی ذهنم مونده. #شهید_مهدی_زین_الدین منبع : کتاب یادگاران، ص ۱۹ #کلام_بزرگان ⭕️در #استحکام بنیان خانواده، خود زن و شوهر #بیشترین نقش را دارند. با گذشت خودشان، با همکاری خود، با مهربانی و #محبت خوب خودشان _که از همه مهمتر هم محبت است_ میتوانند این بنا را ماندگار و این #سازگاری را همیشگی بکنند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂روح‌الله اومد پیشم برای مشورت. گفت به نظرت برم #دانشگاه یا اقدام کنم برای #سپاه؟ 🍂گفتم به نظرم تو
❣آنقدر زندگے ام با روح‌اللہ بود😍 كه نمے‌توانم يك لحظه احساس كنم. ❣دلم مےخواهد اين را به همه افرادے كه مرا به‌عنوان يڪ مدافع حرم💝 مے‌شناسد بگويم ... كه هيچ‌وقت نگويند بيچاره، در اين بيوه شد و آه بكشند. من دختر دنيا هستم😌. ❣همسرے داشتم ڪه مـرا با عملش همنشين ڪرد. در 2 سالے كه زير يك سقف بوديم بهترين👌 و لحظه‌هاے🗓زندگے را تجربه ڪردم. آنقدر كه‌گويي 10سال با او زندگے كرده‌ام. ❣حالا هم ناراحت نيستم. البته در خلوتم به مے‌گويم ڪه اگر با مرگ عادے تركم كرده بودے يك لحظه هم نمے‌آوردم😣 ❣اما 🌹 سعادتت بود و من به اين و عاقبت به خيرے تو رشك مےورزم. 🌷 : شهادت خوب است اما بهتر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️با آمدن پدر به منزل🏡 #احمد به استقبال او می‌رفت و برای او چای☕️ می‌ریخت و لباس‌های پدر را می‌شست و
#شهید_احمد_الیاسی #شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ #حین آزادسازی نبل و الزهرا ✍ #همرزم_شهید 🌷 آقا #احمد بسیار در جبهه سوریه فعال بود، خستگی ناپذیر بود، از جون و دل برای #اهلبیت مایه میذاشت؛ 🌷یک روز خسته و کوفته بودیم و همه رزمندگان در حال #استراحت بودند که در حال خستگی شدید همه مان، ماشین تسلیحات امد که در همین زمان #شهید_احمد بلند شد و دونه دونه مهمات رو پیاده کرد. #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_احمد_الیاسی #شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ #حین آزادسازی نبل و الزهرا ✍ #همرزم_شهید 🌷 آقا #احمد بسیار د
8⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠مسجدی که با دستان مهربان احمد پا گرفت 🔰خانه پدری🏡 ما در یک منطقه و فقیرنشین واقع است و تا سال 1385 از فقدان یک مسجد🕌 مناسب محروم بود 🔰سرانجام با پیگیری‌های گسترده و کمک‌های مردمی💰 و دولتی، نخستین منطقه و محل ما ساخته شد تا مردم این منطقه به آرزوی چندساله خود دست یابند😍 🔰همزمان با آغاز به کار این مسجد، از همان روزهای اول حضوری فعال👌 در این مسجد و انجام کارهای و مذهبی آن داشت و شاید ساعت‌ها⏰ و روزهای بسیاری را برای این کار وقف کرده بود و از این مسیر خسته نمی‌شد❌ 🔰پس از آغاز به کار این مسجد و حضور پرشور در برگزاری مراسم‌های مختلف فرهنگی، احمد به‌عنوان مسئول پایگاه مسجد انتخاب و جوانان بسیاری👥 را با روحیه بالای خود به حضور در و بسیج تشویق کرد👏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh