eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا❤️ 🌸بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان #چای روی سکوی وسط خیابان #منتظرم می‌ایستاد. 🌸وق
🍃❣🍃❣🍃 🌸بعد از حاج عمار وارد مقر قبلی‌اش شدم. رزمنده ای به اسم 《یادمین》 جلویم را گرفت. گفت: فکر کنم شما رو با دیده بودم، ایرانی هستی؟ گفتم:بله 🌸گفت: حاج عمار روضه‌ی ناتمامی رو برای من گذاشت و رفت. گفتم: تو رو چه به روضه؟! مگه مسیحی نیستی؟! 🌸گفت:《چند وقتی با حاج عمار بودم. شدم. می‌خواستم ببینم اسلام و شیعه چه چیزی داره که ازش آدمی مثل اون بیرون میاد. کم کم مسلمان و شدم. 🌸یه روز بهش گفتم که فرمانده، داستان (س) شما چیه؟! اون هم برام تعریف کرد که ایشون روز عاشورا همه‌ی افرادش، حتی پسرانش هم شهید شدن و بعد از اون همه مصیبت، به حالت اومدن شام. همون موقع حاج عمار رو با بیسیم صدا کردن که بره.》 🌸زار زار گریه می‌کرد که حاج عمار روضه را ناتمام گذاشت و رفت و ... 📚بخشی از کتاب عمار حلب 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣°•.رفیق شهید.•°❣ گاهی از آن بالا💫 نگاهی به ما #اسیرانِ دنیـ🌍ـا کن دیدنی شده حال خسته ی😞 ما و چشم
🌱🌙🌱🌙🌱🌙 اوایل دهه هفتاد وقتی تازه به محل آمده بودیم، #پنجشنبه شب‌ها یک دستگاه اتوبوس می‌آمد جلوی مسجد؛ نمازگزارها را سوار می‌کرد می‌برد مسجد جامع برای #دعای_کمیل. راه دوری بود از این سر شهر؛ تا آن سر شهر... من بیشتر وقت‌ها «#درس_دارم » را بهانه می‌کردم و توفیق پیدا نمی‌کردم شرکت کنم ولی محمودرضا هر هفته می‌رفت. یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت #گریه کرده بود پرسیدم: چطور بود؟! گفت: «حیف است آدم این دعا را بخواند بدون اینکه بداند دارد چه می‌گوید.» این حرفش از همان شب توی گوشم است و هیچوقت یادم نرفته هر وقت دعای کمیل می‌خوانم یا صدای خوانده شدنش به گوشم می‌خورد، #محمودرضا می‌آید جلوی چشمم ... 📌به نقل از برادر شهید ؛ احمدرضا بیضایی #شب_جمعه #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 🚫وَلا لِشَيء مِنْ عَمَلِي الْقَبيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَك ،َ لا اِلـهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ وَبِحَمْدِكَ #ظَلَمْتُ_نَفْسي ...😔😖 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مسئولین خائن.mp3
3.27M
۷۰ ✍ما تـمام می کنیم؛ فصــلِ انتــظار تــو را.... ✨مــن، تـــو، او .... مـــا می شویم! و دنیا را برای آمدنت، آماده میکنیم👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻 🌷نزدیک سال 92 بود و به رزمندگان مقدار کمی‌پول سوریه ای به عنوان داده بودند، 🌷با فرمانده هماهنگ کرده بود تا در یکی از مساجد روزانه نیم‌ساعت‌کلاس برگزار کند. عیدی اش شد تشویقی به بچه‌های روستایی کلاس قرآن. 🌷وقتی با ماشین در روستا عبور می‌کردند بچه ها شعارمی‌دادند الله محی الجیش، محسن ‌سرش را بیرون می‌کرد و می‌گفت: الله محی الاطفال، یعنی خدا بچه ها را حفظ کند ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5908774104688755374.mp3
5.6M
🎵 #صوت_شهدایی 🔺اسم زیبا #تو دارم بر لب 🔹میخونم #لبیک_یا_زینب✌️ 🔻من هستم سربازِ گردانِ 🔹 #دختر پادشاه عرب 👈تقدیم به #مدافعان_حرم 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻راه ناتمام شما ... •⇜وسعت گامهــ👣ـایی را می طلبد که در نلغزد❌ و خستگی نشناسد •⇜گامهایی که در هنگام صلاح و پیشگام باشد✅ و بر دیگران پیشی بگیرد. •⇜گامهایی که را از بیراهه🔀 بشناسد و حرکت را بر سکون دارد. •⇜گام هایی مانند گام های 👌 : 💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد الحسین (ع) یاد می کنند😍 🌺 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دیگر چشم براه و ، طلــ☀️ـوع کرد وآفتابش را بر گلدان های💐 ایستاده در اضطراب مسیر ، گسترانید. ↵هزار فوج ↵هزار طاق رنگین کمـ🌈ـان ↵هزار هزار جوانه🌱 و ↵هزاران دیده ی ، به راهت خیره مانده اند ... 💥حتی عقربه های ساعت🕰 هم بیقرارِ هستند ... ❤️ چشم به راهیم که ... 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
همیشه چشمانت دو چشمه‌اند در خواب‌هایم و همین است که #صبح که شعرم بیدار می‌شود می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ #عشقِ توست و نم‌نم گیاه و سبزینه. عشق تو #آفتاب است... #شهید_سیدرضا_طاهر #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_6021772873180382344.mp3
6.5M
▫️ای حتمی ترین وعده خدا! از وقتی شنیده ام قرار است سرزده و بی خبر از راه برسی‌، با قلبی پر از امید به استقبال یک یک لحظه ها می روم... 🔘 #سخن_آوا " ناامیدی، هرگز!" #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷دوران دبیرستان بودیم.. ابراهیم عصر ها رو توی بازار کار می کرد و درآمد نسبتا خوبی داش
💠ورزش باستانی ✨یکبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. یکباره مردی #سراسیمه وارد شد! بچه خردسالی را نیز در بغل داشت. با رنگی پریده و با صدایی لرزان گفت:حاج حسن کمکم کن بچه ام مریضه دکترا #جوابش کردند. ✨ابراهیم بلند شد و گفت:لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی #گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم از سوز دل آن کودک را #دعا کرد. آن مرد با بچه اش هم در گوشه ای نشسته بود و #گریه می کرد. ✨دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت بچه ها #روزجمعه ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم کجا؟ گفت:بنده خدایی که با بچه مریض آمده بود همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد‌؛ الحمدالله مشکل بچه اش #برطرف شده؛ دکتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همین ناهار دعوت کرده. ✨برگشتم به ابراهیم نگاه کردم مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می شد. اما من شک نداشتم دعای #توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده. 📚 سلام بر ابراهیم #شهید_ابراهیم_هادی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣از همان روز اول زندگی با همسرش💞 قرار گذاشتند هر قدمی که بر می ‌دارند به #خدا نزدیک تر شوند. همین هم
روزهایم یک به یک می‌گذرند  حال و روزم خنده دار است.... پُر شده ام از #ادعا! دم ‌از شهدا می‌زنم.... به‌خیال خودم شهید خواهم شد.... خوشا به حالت #رفیق بدون ادعا شهید شدی  بُعد #فاصله بین‌مان بیداد می‌کند.... رفیق گاهی نگاهم کن.... #شهید_جواد_محمدی🌷 #ایام_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh