eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
#روزشمار_غدیر 🗓 7 روز تا روز"محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله"باقیست 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ هرشخص می تواند با #ترویج فرهنگ #عیدی در روز عید غدیر، در میان فامیل نام #غدیر را زنده نگه دارد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 ☜ (13) 🔻از کتاب شهید گمنام 💠 🌷«روزهای آخر سال 79 و سال (ع) بود. در منطقه عملیاتی مشغول جستجو بودیم. اما مدتی بود که شهدا خود را نشان نمی‌دادند. 🌷صبح با بچه‌ها مشغول خواندن برای شهدا شدیم.  به یاد (ع) و به یاد مدینه مشغول خواندن شدم. بعد از پایان روضه به‌سوی منطقه حرکت کردیم. 🌷قبل از رفتن به تقویم و مناسبت آن روز نگاه کردم، روز بود. روز آل عبا. روزی که حضرت علی (ع) انگشترش را به سائل داد. 🌷خوشحال بودم. گفتم ما لشگر علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. حتما امروز از دست آقا می‌گیریم. اولین شهیدی که پیدا شد نامش 🌹 بود. 🌷دومین شهید نام تمامی شهدای گروهان خودشان در جیبش بود. به همراه امام جواد (ع) که بعد از هجده سال سالم سالم بود! 🌷تا عصر شهید پیدا شد. بچه‌ها می خواستند کار را جمع کنند. گفتم: ادامه دهید. حتما یک شهید دیگر پیدا می‌شود. قرار بود ساعت چهار برگردیم. دقیقه قبل از برگشت شهید دیگری پیدا شد. 🌷تمام خاک را غربال کردیم. اما این شهید آخر بود. هرچه بچه‌ها گشتند اثری از پلاک او نبود. به رفقا گفتم: بیایید تا برویم. بچه‌ها با تعجب به من نگاه می‌کردند. یکی گفت: خواب دیده‌ بودی؟ گفتم: نه! امروز روز بود. ما هم شهید پیدا کردیم. بعد ادامه دادم: هرچه بگردید از این شهید آخر نشانه‌ای نخواهید یافت. چرا که امروز روز آل عبا است. و از پنج تن هنوز هم است.» (ع) شادی روح شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻 🌷نزدیک سال 92 بود و به رزمندگان مقدار کمی‌پول سوریه ای به عنوان داده بودند، 🌷با فرمانده هماهنگ کرده بود تا در یکی از مساجد روزانه نیم‌ساعت‌کلاس برگزار کند. عیدی اش شد تشویقی به بچه‌های روستایی کلاس قرآن. 🌷وقتی با ماشین در روستا عبور می‌کردند بچه ها شعارمی‌دادند الله محی الجیش، محسن ‌سرش را بیرون می‌کرد و می‌گفت: الله محی الاطفال، یعنی خدا بچه ها را حفظ کند ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣2⃣2⃣1⃣ 🌷 🔹 که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شو💍کردم دستش سر سفره ی عقد😍. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از نگاه نکنم🚫 تا خودش یکی رو واسم پسند کنه. 🔸حالا اون شده بود جواب  من، مثل بچگیم بود. با چشایی درشت و و مشکی😉 هر که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری💍، چیزی بگیرم برات. 🔹میگفتم: بیشتر از این نکن❌ به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی❤️، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی⁉️ میخندید و مجنونم میکرد💞 🔹دلش دختر میخواست👧دختری که تو سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، یه روز با یه جعبه شیرینی🍩 اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم👥 به تکون تکون افتاد. 🔸مگه میشه دختر جواب رو نده⁉️ لبخندی کنج لباش نشست. از همون مست کننده اش.یه  گذاشت دهنم😋 گفتم: "خیره ان شاءالله❗️ 🔹گفت: وقتش رسیده به وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت😭 "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟" نمی خواست بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولی نتونست🚫 جلو بغضشو بگیره😢 🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون ، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان میدریدن؟!💔میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون🇮🇷 واسه بجنگن..؟ 🔹گفتم: میدونم ⚡️ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این  بدونه❓باز مست شدم از ❤️. گفت: لطف این همینه. 🔸تو تشییعش⚰ قدم که بر میداشتم، و زمانی که رو تخت بیمارستان🛌 واسه اولین بار❣ دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار کردم😔 راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾هر که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم ، انگشتری 💍یا زیوری بخریم ... و من هر بار این را داشتم : 🌾 بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشم هایت به قدر کافی بال و پرم را بسته. و او هر بار می خندید 😃و مجنونم می کرد و می گفت ، اگر جز این می گفتی مایه ی بود.... به روایت همسر مدافع حرم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❣ اے ڪه روشن✨ شود از نـور تو هر جهان روشنـــاے دل من♥️ حضرتـــ خورشـید یا الزمان❤️ روز میلاد است و دلم بی تاب شد 💐 چون بگفت در وصف امروز این چنین ✍ ما نوکران باشد همین 🎉 یه سفر به کربلا در اربعین 😔 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh