🌷شهید نظرزاده 🌷
🔴از شهدایی که همراه با حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید؛ #شهید_هادی_طارمی است |🌷او از بچه های باغیرت
دو #برادر در یک قاب
ما #مظلومان هميشه تاريخ محرومان و پابرهنگانيم. ما غير از خدا کسي را نداريم و اگر هزار بار #قطعه_قطعه شويم دست از مبارزه با ظالم برنمي داريم❌
امام خميني (ره)
#شهید_هادی_طارمی
(شهادت ۱۳۹۸بغداد)
#شهید_جواد_طارمی
(شهادت ۱۳۶۲ جزیره مجنون)🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 ⭐️ #ختم_قرآن 👈برای نابودی دشمنان اسلام و سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب
👆👆
دوستان #ختم_اول قرآن انجام شد✅
ان شاءالله از همه شما بزرگواران قبول باشه🌺
از #ختم_دوم قرآن هدیه به روح شهید #قاسم_سلیمانی و همراهان شهیدش جا نمونید 👆👆
🌾ان شاءالله عنایت #امام_زمان(عج) و شهدا🌷 شامل حالتون بشه
لطفا #جزء های انتخابی خودتون رو به آی دی زیر اعلام بفرمایید.↙️
🆔 @alireza71
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وششم 📖نی
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهفتم
📖صبح #هدی با صدای بلند خداحافظی کرد. ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را به هم زد🚪 و رفت مدرسه. گفت: شهلا، هیچ دقت کرده ای که هدی خیلی بزرگ شده؟
📖هدی تازه #اول راهنمایی بود خنده ام گرفت.
_اره خیلی بزرگ شده، دیگه باید براش #جهیزیه درست کنم
خیلی جدی نگاهم کرد😕
+جهیزیه⁉️ اصلا انقدر از این کاسه و بشقابی که به اسم جهاز به دختر میدهند بدم میاید. به دختر باید فقط #کلید_خانه داد که اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد، سرپناه داشته باشد.
-اووووه، حالا کو تا شوهر کردن هدی؟چقدر هم جدی گرفتی!😄
📖دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد به سقف
_اگر یک روز #پسرخوب ببینم، خودم برای هدی خواستگاریش میکنم.
صورتش را نیشگون گرفتم. خاک بر سرم😟 یک وقت این کار را نکنی، آن وقت میگویند #دخترمان کور و کچل بوده
📖خنده اش گرفت😅
_خب می ایند میبینند دخترمان نه کور است و نه کچل. خیییلی هم #خانم است
میدانستم ایوب کاری را که میگوید "میکنم" انجام میدهد✅ برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد.
📖عصر دوباره #تعادلش را از دست داد. اصرار داشت از خانه بیرون برود. التماسش کردم فایده ای نداشت. #محمدحسین را فرستادم ماشینش🚗 را دستکاری کند که راه نیوفتد. درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود. اگر از خانه بیرون میرفت حتی راه برگشت را هم گم میکرد😔
📖دیده بودم که گاهی توی کوچه چند دقیقه مینشیند و به این فکر میکند که اصلا #کجا میخواهد برود. از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید، تلفن را برداشتم📞 با شنیدن صدای ماموران ان طرف، بغضم ترکید. صدایم را میشناختند. منی که به سماجت برای درمان #ایوب معروف بودم، حالا به التماس افتاده بودم.
📖_ اقا تو را بخدا...تو را به جان عزیزتان، امبولانس🚑 بفرستید، ایوب حال خوبی ندارد، از دستم میرود آ، میخواهد از خانه بیرون برود
+چند دقیقه نگهش دارید، الان می اییم
چند دقیقه کجا، #غروب کجا. از صدای بیحوصله ان طرف گوشی باید میفهمیدم دیگر از من و ایوب خسته شده اند و سرکارمان گذاشته اند😞
📖ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود. دوباره راه افتاد سمت در"من دارم میروم #تبریز، کاری نداری؟
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم
📖خب صبر کن فردا صبح بلیت هواپیما✈️ میگیرم برایت. پایش را توی کفشش کرد"محمد حسین را هم میبرم"
-اورا برای چی؟ از درس📚 و مشقش می افتد
#محمدحسین اماده شده بود. به من گفت: مامان زیاد اصرار نکن، میرویم یک دوری میزنیم و برمیگردیم🙂
ایوب عصایش را برداشت
_میخواهم کمکم باشد. محمد حسین را فردا صبح با هواپیما میفرستم
📖گفتم: پس لا اقل صبر کن برایتان میوه🍎 بدهم ببرید. رفتم توی اشپز خانه
+ایوب حالا که میروید کی برمیگردید؟
جلوی در ایستاد و گفت: محمد حسین را ک #فردا برایت میفرستم، خودم....."
کمی مکث کرد
+فکر کنم این بار خیلی طول بکشد تا برگردم....
📖تا برگشتم توی اتاق صدای ماشین🚗 امد ک از پیچ کوچه گذشت. ساعت نزدیک #پنج صبح بود. جانمازم را رو به قبله پهن بود. با صدای تلفن☎️ سرم را از روی مهر برداشتم. سجاده ام مثل صورتم از اشک خیس بود.
📖گوشی را برداشتم. محمد حسین بلند گفت: الو.......مامان
-تویی محمد؟ کجایید شماها؟
محمد حسین نفس نفس میزد
"مامان ....مامان....ما.... #تصادف کردیم......یعنی ماشین چپ کرده
📖تکیه دادم ب دیوار
"تصادف😱 کجا؟ الان حالتان خوب است⁉️
- من خوبم
اب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض الود نباشد
+خیلی خب محمد جان، نترس بگو الان کجا هستید؟ تا من خودم را به شما برسانم
-توی جاده #زنجان هستیم. دارم با موبایل📱 یک بنده خدا زنگ میزنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام. حالا میرسد. فعلا #خداحافظ.
📖تلفنمان یک طرفه شده بود. چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی #اقای_نصیری سر و صدا بیرون می اید. یاد خواب مامان افتادم. یک ماه قبل بود. اذان صبح را میگفتند که مامان تلفن زد📞"حال ایوب خوب است؟"
📖صدایش میلرزید و تند تند نفس میکشید گفتم: گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور‼️
-هیچی شهلا #خواب دیده ام
+خیر است ان شاءالله
-دیدم سه دفعه توی اسمان ندا میدهند: جانباز ایوب بلندی #شهید_شد
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دم پایانی: در حان ما هر دم غوغای عاشوراست - برادر میثم مطیعی - Haj Meysam Motiee.mp3
5.15M
🏴 بمناسبت شهادت سردار #شهید_قاسم_سلیمانی
🔊 هیهات منا الذله، شوق شهادت باماست
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✨🌺✨🌸✨🌺✨
★مالک #خوش_آمدی
❣که علی بی قرار توست
★ #مالک خوش آمدی
❣که جهـ🌎ـان وامدار توست
★سردار روزهای سختِ
❣پر از #التهاب ها
★دنیا بدون شک
❣چو قمر🌝 برمدار توست
★ای مانده از تبار
❣ #سلیمان و نوح ها
★دلهای عاشقان💖
❣همگی در حصار #توست
★الماس💎 و نقره و
❣ #یاقوت و لعل ها
★مبهوت و ماتِ
❣ خلوص✨ عیار توست
★#سردار سر بلند حیله ی
❣آن عمر عاص ها
★این سیل بی کرانه
❣ببین #سربدار توست
★ای از تو نام و
❣پرچم🇮🇷 آزادگان بلند
★اکنون به فصل زمستان
❣#بهار_توست
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_165607222.mp3
1.06M
✖️رویای عجیبِ چند روز پیش رهبر معظم انقلاب که حجت الاسلام #عالی نقل میکنند!!
🇮🇷کسی که پرچم شیعه در دستش است، چگونه میتواند با امام زمان (عج) ارتباط نداشته باشد..!
#وعده_ظهور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh