سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مصطفی هست🥰✋
*مدالِ شهادت*🕊️
*شهید مصطفی شیخ الاسلامی*🌹
تاریخ تولد: ۲۲ / ۱۰ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: چالوس
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← شب ۱۶ آذر بود، حدود ساعت ۱۰ شب وسطای فیلم کیمیا🌙 داشتم شام میخوردم که زنگ تلفنم به صدا در آمد📞میدانستم مصطفیست، با چنان ذوقی پریدم سمت گوشیم و برداشتم📞 احوال پرسی کردیم صداش خسته بود،🥀حال پسرشو که قرار بود بهمن ماه چشمش رو به دنیا باز کنه رو پرسید🍃 ـ امیرحافظ چطوره؟ فرزانه خیلی مراقب خودت باش🍃 به موقع غذاتو بخور، نکنه گرسنه بمونی.📞چشم مصطفی جان، حواسم هست.📞 ـ بعدشم ازم خواست به خانوادهاش خبر سلامتیشو بدم و خداحافظی کرد🥀دلهره عجیبی داشتم🥀این آخرین تماس مصطفی بود🥀هیچکس نمیدانست او سوریه است جز پدر شوهرم🍂 حتی به من گفته بود برای امنیت مسافرای اربعین میرم کربلا..🍃ايمان و صبوری مصطفی مثال زدنی بود🍃مصطفی همسر،دوست، مودب، بیادعا بود توجه زيادی به نماز اول وقت داشت.💫 قهرمان جودو بود🎗️ ولي جز خانواده به كسی در اين رابطه چيزی نگفته بود💫مصطفی حقش بود مدال شهادت رو به گردنش بگذارد🎗️او به دست تکفیری ها با گلوله قناسه به پهلویش🥀به شهادت رسید🕊️ فرزندش دو ماه بعد از شهادتش به دنیا آمد🥀و طعم بودنِ پدرش را نچشید*🕊️🕋
*شهید مصطفی شیخ الاسلامی*
*شادی روحش صلوات*🌹
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
#داستان روزگار من (۲۸)
امروز پنج شنبه ست وبه رسم احترام و دلتنگی هر هفته میریم سر خاک بابا😔😔😔
فضای مزار چقدر دلگیر بود تو مسیر همش چشام به سنگ قبرا بود
جوان ناکام ـ پدری مهربان ـ مادری دلسوز ـ فرزندی.....
واااای آدم غمش بیشتر میشه وقتی این چیزارو میبینه😢😢😢😢
رسیدیم سر خاک بابا،
مامان نشست و شروع کرد به گریه کردن منم با چهره ی گرفته نگاش میکردم
☹️☹️☹️☹️
خجالت میکشیدم پیش مامان با سنگ قبر بابا حرف بزنم مامان گفت فرزانه من میرم آب بیارم تو همین جا بشین
گفتم باشه
مامان که دور شد یهو بغضم ترکید اشکام سرازیر شد و ریخت روی قبر بابا😢😢😢😢
باباجونم دلم خیلی گرفته روزای بی تو بودن خیلی سخت میگذره کاش بودی بابا ...کاش هنوزم مستاجر بودیم اما تو کنارمون بودی
بابا گاهی خوابتو میدیدم اما حالا دیگه چرا نمیای مگه باهام قهری باباجونم😭😭😭
صورتمو بردم نزدیک و اسم بابارو بوسیدم قربونت بشم
هوامو داشته باش دخترت خیلی تنهاست مراقبم باش بابااا
😭😭😭😭
تا مامان اومد سریع اشکامو پاک کردم ظرف اب و از دست مامان گرفتم
میشه مامان من بشورم ...اره دخترم ...
اب میریختم و با دستام خاک و گلای رو پاک میکردم
مامانمم با دیدن من
گریه اش میگرفت هردو فاتحه ای فرستادیم و بلند شدیم
دست مامانمو گرفتم یه سید پیری که قران خون بود از کنارمون رد میشد
مامانم گفت سلام اقا سید ...
علیک سلام دخترم
اقا سید میشه سر مزار شوهرم چند صفحه ای قران بخونی اونجاست یه مقدا پولم بهش کمک کرد دستت درد نکنه سید
چشم دخترم میخونم خدا رحمتش کنه ان شاالله خدا دخترتو برات حفظ کنه
ممنون پدر جان 😢😢😢
بین راه اعظم خانم زنگ زد به مامانم ...
الو... سلام خوبی اعظم جون
سلام... کجایین نیستین خونه؟
اومدیم با فرزانه سر مزار نادر
اهاااان... خدا رحمتش کنه کی میاین ؟؟
ممنون خدا سحرتو برات حفظ کنه...سوار تاکسی شدیم تو راهیم تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسیم
باشه اومدی حتما یه سری بزن خونمون .... باشه ،
به مامانم گفتم چی میگفت خاله اعظم؟؟
هیچی کارم داشت گفت رسیدی یه سر بهم بزن ....
چیکار داره؟؟؟
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
🤚#سلام_امام_زمانم🌸
🤚#سلام_آقای_من❤️
🤚#سلام_پدر_مهربانم💐
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من زِ شما آقا جان
چه کریمانه به یاد همهی ما هستی
آه از غفلت روز و شب ما آقا جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#صبحتون_منوربه_نورخدا💐
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
غَمَش را غیر دل
سر منزلے نیست
ولے آن هم نصیبِ
هر دلے نیست
#حاج_قاسم ❤️
#صبحتون_شهدایی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹#با_شهدا|شهید مسعود آخوندی
✍️ تک پسر
▫️تک پسر خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانوادهاش خونه بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند بـه حسابش تـا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه.
بار آخری بود که میرفت جبهه. توی وسایلش یـه چک سفید امضـاء گذاشت و یه نامه که نوشـته بود: برگشتی در کار نیست. این چک رو گذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم بـه مشکل برنخورید...
📚 مجموعه تاریخی فرهنگی مذهبی تخت فولاد اصفهان
🌻🕊هدیـهبهارواح مطـهرشهـدا🌹صلــوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهیدانه 💖
فرازی از وصیت نامه ی شهید بابک نوری به مادرشان :
مادرجان !
حالا دیگر من کنار تو نیستم امید روزهای پیری ات که قرار بود اب دست تو بدهم .😔
همیشه در پی درخ واست برای به میدان رفتن از من می پرسیدی :(بعد از رفتن تو من چه کنم؟) و من همیشه می گفتم:( صبر )💔
این صبر را ساده به زبان می اوردم در حالی که صبر کردن به زبان راحت است اما در عمل، جان را تکه تکه می کند .
اما تو صبر کن و هیچ وقت این جمله را از ذهنت گذر نده که من برای که رفتم ؟😞
که رفتنم تنها و تنها برای خدا بود پس اگر دیدی بعد از من بعضی ها به ترکستان رفتند این را بدان که جنگ الک خدا برای محاسبه بود هرکس کوچک تر شد ،افتاد و خریده شد و هرکس خود نشکست ،ماند و همین خود نشکستن آرمان ها را شکست .
(عاشق ابدیت پسرت بابک)✨💔
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید ضیاءالدین ذاکر🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨بسم ربّ الزهرا(س)
🌿درک اولین حضورش در شهریور سال ۱۳۲۷، قلب #مادر را سرشار از شور و اشتیاق کرد. پسرکی #باهوش و دوست داشتنی از دامان پاک او و همسرش به دنیا آمده بود. در بهترین مدرسه اردبیل درس خواند و #فارغالتحصیل شد.
🌿سال۴۵رؤیای پرواز، او را وارد هوانیروز کرد. چندی بعد نیز برای ادامه تحصیل راهی #ایتالیا شد. با شروع جنگ به #ایران برگشت. به قول خودش سربازان ایرانی #وطن_فروش نبودند. او آن بالا #خدا را یافتهبود و حاضر نبود آن را با لذتهای اندک زمینی عوض کند.
🌿مرام و مسلکش آسمان را هم عاشق خود کردهبود. آبان۵۹ مأموریت یافت که مایحتاج چند شهر را تامین کند اما دست تقدیر او را برای همیشه در #آغوش بیکران آسمان جای داد و پیکرش را برای تسلای #قلب خانوداهاش به دست زمین سپرد.
✍نویسنده: #محدثه_کربلایی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ضیاالدین_ذاکر
📅تاریخ تولد : شهریور ۱٣٣۰
📅تاریخ شهادت : ۶ آبان ۱٣۵٩
📅تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : شهرستان سردشت
🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_6001576077233752057.mp3
4.65M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۱۳۷
🎤 حجتالاسلام #پناهیان
🔸«رابطه با امام»🔸
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃خسته ی جاده انتظارم، ساعت شنی را در دست گرفته ام و التماسش می کنم که کمی تاخیر کند در تعجیل حرکتش تا شاید عمرم قد دهد به ظهور #مولایم و حسرت به دل چشم هایم را خاک پر نکند و بتوانم جمال زیبای یوسف زمان را ببینم.
🍃پاهایم ذق ذق می کند از التهاب راههای به #خطا رفته ام. در دل آرزو می کنم کاش میشد حال قدم بگذارم در صحن #جمکران تا التیام زخم های پایم باشد.
🍃دلم شکسته و ترک هایش آنقدر زیاد است که خودم را هزار بار غرق در #گناه می بینم و هزار بار خجالت می کشم از جمعه ای که شاید ندای #اللهم_عجل_لولیک_الفرج اهل دلی سبب ظهور شود و من سربار چگونه چشم در چشم امام غریبم از یار بودنم بگویم....
🍃نمازهایم با طلوع و غروب آفتاب دست به یکی کرده اند و #شیطان بساط پهن کرده و من در کمای غفلت فرو رفته و فقط نظاره گر روزهایی هستم که بدون ولی #مظلومم به زور می گذرد. خسته ام از روزگار بدون #ظهور، از خود گمشده ام، از دنیا و آدم هایش...
🍃آقاجان، اینجا یک خطاکار سراپا #تقصیر پشیمان منتظر شماست...می شود بیایی و از گرداب گناه نجاتم دهی؟😔
🍃آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا💔
♡اللهم عجل لولیک الفرج♡
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
☆#جمعه_های_انتظار☆
📅تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بسم ربّ الزهرا(س)🍃
🍃شروع و #پایان دفتر زندگیاش در فصل برگ ریزان رقم خورد. در بحبوحه #جنگ به دنیا آمد و روحیه از خود گذشتگی را از جامعه آن روز به ارث برد.
🍃علاقهاش او را وارد دنیایی مملو از فداکاری و #ایثار کرد. نجابت و مهربانی و #ایمانش را چشمانش گواهی میدهند و این یعنی او لایق آنچه که بدان رسید را داشت. در استان محل زندگیاش، زندگیاش را در دست میگرفت و در بخش مبارزه با #مواد_مخدر خدمت میکرد.
🍃آرزوی #دفاع از حریم با عظمت #عمه_سادات را در دل میپروراند، اما او باید میماند برای دفاع از حریم امن شیعه و #ائمه_معصوم. آن روز متفاوت از همیشه از همسرش خداحافظی کرد و رفت. آن روز اصابت #گلوله قاچاقچیان مواد مخدر به سرش، او را به آرزویش رساند.
✍️نویسنده: #محدثه_کربلایی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_کلاته_نایبی
📅تاریخ تولد : ١ مهر ١٣۶٣
📅تاریخ شهادت : ٧ آبان ١٣٩۶
📅تاریخ انتشار : ۷ آبان ١۴٠٠
🕊محل شهادت : خوسف
🥀مزار شهید : بیرجند
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید محمد کلاته نایبی🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همیشھ میگفت :
زیباترین شہادت را میخواهم!
یك بار پرسیدم :
شہادت خودش زیباست؛
زیباترین شہادت چگونھ است؟…🥀
در جواب گفت :
زیباترین شہادت این است کھ؛
جنازھاے هم از انسان باقے نماند…🌱
#شہادت
#شہید_ابراهیم_هادے 🕊
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش اسماعیل هست🥰✋
*پیڪری اِرباً اِربا..*🥀
*شهید اسماعیل غلامی یار احمدی*🌹
تاریخ تولد: ۱۲ / ۱۰ / ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۸ / ۱۳۹۸
محل تولد: خرم آباد
محل شهادت: سوریه
*🌹همرزم← تازه از شناسایی برگشته بودیم🌙 گفتم اسماعیل بخواب فردا باید بریم منطقه💫 گفت مگر میشود نماز شب نخوانیم؟📿 سر و وضع و ریشش را مرتب و لباسهایش را با لباس خاکیاش عوض کرد💫 گفتیم اسماعیل نوربالا میزنی! چه خبر شده؟💫 گریه اسماعیل را کسی ندیده بود🥀اما آن لحظه روضه حضرت رقیه (س) گوش میداد و گریه میکرد🥀از ماشین پیاده شدم و گفتم الان شهیدمان میکنی!‼️تمام فرشتهها را کشاندی توی ماشین!‼️اسماعیل گفت نماز را در مقر بخوانیم. 📿با لپتاپش منطقه را برای عملیات رصد میکرد💫 که یکهو زمین و آسمان آتش شد💥 موشک زدند💥همرزمی از ماشین پرت شد بیرون💥 وقتی بالای سر اسماعیل رسیدم دست و پایش قطع شده بود🥀اسماعیل هنوز ضربان قلب داشت🥀میخواستم به لبهای ترک خورده و خشکیدهاش آب بزنم💦 گفتم اسماعیل روزه است🥀 با زبان روزه خدمت حضرت زینب (س) برود.💫 رفتیم تا اطلاع بدهیم🥀وقتی برگشتیم داعش بالای سر اسماعیل رسیده بود🥀پیکرش را ارباً اربا کردند🥀چشمش را در آوردند و به قلبش چاقو زدند🥀و لباس و پلاکش را بردند🥀*🕊️🕋
*شهید اسماعیل غلامی یار احمدی*
*شادی روحش صلوات*🌹
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
#داستان روزگار من (۲۹)
به کوچمون رسیدیم
به مامانم گفتم من میرم خونه خستم ...
باشه دخترم منم برم ببینم چی کار داره زود بر میگردم ...
درو باز کردمو وارد خونه شدم کیفمو انداختم رو مبل و رفتم آشپزخونه ...یه لیوان اب خنک ریختم و اومدم نشستم رو مبل
روسریمو در آوردم و مشغول خوردن اب شدم ... که زنگ خونه به صدا در اومد
آیفون و برداشتم...کیه؟؟
منم سحر...
کاری داشتی؟.؟
اره درو باز کن ...اینجوری که نمیتونم از پشت ایفون بگم ...
بازکن درو دیگه...
باشه بیا تو...
دکمه بازو زدم... اومد بالا
سلام داد جوابشو دادم...
فرزانهـ خب کاری داشتی ؟.؟
سحرـ فرزاااانه... تو جدی جدی با من قهری؟؟!
میشه دلیلشو بدونم ...مگه من چی کارت کردم ؟؟؟؟
فرزانهـیادت نمیاد من بهت گفتم به مامانم قول دادم زود برگردم اما بخاطر اون پسرا عین خیالت نبود ...
هواا تاریک که شد هیچ ، از یه طرفم عموم خونمون بود منو با اون مانتو دید که تا اون وقت شب بیرون بودم بدش اومد
مامانمو بازخواست کرد که چرا فرزانه این کارو میکنه..ابرومونو میبره
بیچاره مامانمم کلی شرمنده شد
هیچ جوابیم نداشت از خودش دفاع کنه ...
با عصبانیت گفتم ابرو و تربیت مامانم زیر سوال رفت ... بعد میگی چیکار کردم ؟؟؟!!
سحرـ من نمیدونستم این اتفاق می یوفته تورو خدا ببخش منو تو خواهریم ...نباید زود از دست هم دلخور بشیم
فرزانه جون من دوست دارم من بدون تو تنهام 😢😢
انقدر سحر مظلوم نمایی کرد که باهاش اشتی کردم
حالا که اشتی کردی یه خبر دارم برات ...
چی؟؟
کادو رو از جیبش در اورد...
اینو نگاه کن
بیا بگیر تو بازش کن ...
فرزانهـ چرا من؟؟
حالا تو بازش کن ...بهت میگم
توش یه نیم ست گردنبد و گوشواره نقره با نگینای اناری رنگ بود
چقدر خوشگله😍😍😍😍
سحرـ اره خیلی خوشگله مبارکت باشه
فرزانهـ چی مبارکم باشه!!مگه ماله منههه!!!
اره جوونم ماله خودته...😉😉
دستت درد نکنه به زحمت افتادی 😅😅😅
دست صاحبش درد نکنه...😏😏
متوجه نشدم
نویسنده انار گل
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهور نزدیکه 😍
بیا ای منتقم زهرا (س)
🎙 از حسن عطایی
اللهم عجل لولیک فرج
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_امام_زمانم 💚
طلوع کن ای آفتاب عالم تاب
ای نوربخش روزهای تاریک زمین
ای آرام دلهای بیقرار
ای امام مهربان
طلوع کن و رخ بنما
تا این روزهای سخت
اندکی روی آرامش ببینیم
و قرار گیرد زمین و زمان
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شـــــهادت
پرواز رویاهاست
چه خیال خامی !
برای من که پر پرواز ندارم ...💔
رسیدن به تــــ♡ـــو ❣
که ان همه بالایی...
ࢪویاست...
ڪمڪم ڪن دلاوࢪ...🌿♥️
#شھیدمجیدشهریاری🌱
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh