eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️قسمت یازده❤️ صدای کلید انداختن به در آمد. آقا جون بود. به مامان سلام کرد و گفت: طلا حاضر شو به وقت آقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که ربابه بود صدا نمی کرد. همیشه می گفت طلا خیلی برایم سنگین بود. من، ایوب را پسندیده بودم و او نه😟 آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها... قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت: تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته ک نمیدانم چیست؟! وسط نماز لبم را گزیدم. آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: من می دانم این پسر برمی گردد. اما من دیگر به او دختر نمی دهم. می خواهد را بگیرد قیافه ام می آید. با ما همراه باشید
❤️قسمت دوازده❤️ یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز، اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم: + بفرمایید؟ گفت: سلام ایوب بود چیزی نگفتم _ من را به جا نیاوردید؟ محکم گفتم: نخیر _ بلندی هستم. + متأسفانه به جا نمی آورم. _ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم. + من نمی دانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست. _ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم. + شما فعلا کنید تا ببینم چه می خواهد. خداحافظ. گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم. چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد: شهلا خانم تلفن. تعجب کردم: با ما کار دارند؟؟ گفت: بله همان آقاست. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"^🥀♥️^" -- هفدهم اسفند ماه سالروز شهادت مظلومانه سردار سرافراز اسلام شهید حاج محمد ابراهیم همت ، فرمانده دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله ، صلی الله علیه و آله، در عملیات خیبر ، سال ۱۳۶۲ گرامی باد -- 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌جــواب سـلام‍‌ღ واجــب اسـت...🌱✨ پـس بیـایید ﳙــر روز بـہ او سـلام‍‌ـღ کنـیم‍‌...♥️🖐🏻 🌷 🌿 💌 💐• 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می خندد و باغ از نفس بارش ابر🌧 می گشاید مژه😍 و می شکند مستی ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💕معرفی شهید 💕 شهید قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در خصوص شهید همت گفته است: هر وقت شهید همت به ذهن من می‌آید، دلم مملو از غصه می‌شود. او فرمانده لشکر پایتخت بود. اما در خیبر آنقدر رزمندگان لشکرش شهید و مجروح شدند که به گردان رسید. گردان را از طلائیه به جزیره مجنون جنوبی منتقل کرد و تبدیل به دسته شد. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر همت با دسته ماند. شهید همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‌گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‌جا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم. شهید قاسم سلیمانی در خصوص نحوه شهادت شهید همت می‌گوید: در ترک موتور نه در بنز ضدگلوله و در فضای ویژه همت در ترک موتور ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از ۲ ساعت کسی نمی‌دانست آنکه افتاده همت است. برادرها طاقت این است...امتحان این است... و اینگونه است که او امروز بر جان‌ها حکومت می‌کند. 🌸🕊 متولد:۱۳۳۴/۱/۱۲🌺 شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۱۷💔 محل شهادت:جزیره ی مجنون عملیات خیبر مزار:گلزار شهدای‌ شهرضا🌱✨ روحمان بایادش شاد باد💥 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻تو راهیان نور یکی شد خادم، یکی شد زائر، یکی شد کاروان بر، یکی شد کاروان دار، یکی شد یادمان دار، یکی شد پادگان دار.. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊°ب‍‌س‍‌م‌رَب‌ّال‍‌ش‍‌ه‍‌دآوال‍‌ص‍‌دی‍‌ق‍‌ی‍‌ن°🕊 🎞 :) ✨🌷شهیــــــــــد علی صفا موسی زاده
خلاصه زندگینامه روحانی شهید علی صفا موسی زاده:) ✨ علی صفا موسی زاده در سال 1347 در سرعین از استان اردبیل چشم به جهان گشود. ابتدایی تا دوم راهنمایی را خواند و پس از آن به حوزه علمیه قم رفت. از سال 1360 با دستکاری شناسنامه ،خودش را به جبهه رساند. چندین بار در میادین جنگ تحمیلی حاضر شد و چند بارهم مجروح و در بیمارستان لقمان تهران بستری گشت. می خواست در سن 13 سالگی به جبهه برود مسئولین او را به خاطر قد کوچک و سن کم ، از اعزام منع کردند و گفتند، نمی شود. ناراحت و سرگردان بود که ناگهان یکی از هم سن و سالانش او را دید و گفت: ناراحت نباش درستش می کنم. سپس به کمک او ما را در محل بار لاستیک های اضافی گذاشتند. او کسی نبود جز شهید والامقام نوجوان سیزده ساله مرحمت بالازاده که داستان جالبی با مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دارد. *جهاد واقعا فی سبیل الله بود برادر شهید می گوید: علی صفا در جبهه بود که از طرف بسیج دو هزار و دویست تومان بابت حقوق دادند. هفتصد تومان خرج شد وقتی برگشت بقیه اش را به او دادم. به محض اینکه از جریان آگاه شد، ناراحت شد و گفت به خاطر پول به جبهه نمی روم و بدین سان همه پول رایج به بسیج برگرداند. *کار واجبش شرکت در عملیات بود برادر شهید همچنین می گوید: آبان ماه سال 1365 پدرم خیلی اصرار کرد تا او به جبهه نرود، قبول نکرد. پدرم گفت: پس من هم با تو می آیم. علی صفا گفت: بگذار این بار بروم، دفعه بعد با هم می رویم. برای عملیات کربلای چهار رفته بود. در میان دوستانش آقای صادق احمدپور پس از عملیات به مرخصی آمد ولی علی صفا و یوسف شیرزاد آنجا ماندند. شماره تلفن یگانش را با زحمت پیدا کردم و زنگ زدم. فهمیدم در عملیات کربلای چهار شرکت کرده، گفتم، اگر ماموریت تان تمام شده چرا بر نمی گردی؟ گفت: ده روز دیگه کار واجبی دارم، بعد از آن می آیم. بیست و دوم دی ماه که دو سه روزی از عملیات کربلای پنج گذشت. فهمیدم کار واجبش شرکت در همان عملیات کربلای پنج بوده است. چند روز بعد از بنیاد شهید خبر دادند که علی صفا در شلمچه شهید شده او اولین شهید کربلای 5 بود که به اردبیل آوردند. ده روز بعد جنازه دوستش یوسف شیرزاد هم رسید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش بهروز هست🥰✋ *اولین شهید آزاده و جانباز ڪشور*🕊️ *شهید بهروز ترکاشوند*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۴۷ تاریخ شهادت: ۶ / ۹ / ۱۳۶۹ محل تولد: ورامین محل شهادت: ورامین *🌹برادرش← در سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۶۵🌙 نیرو‌های عراقی با یک لشکر پیاده و مکانیزه به منطقه جنگی فکه حمله و تا پل کرخه پیشروی کردند💥 که آقا بهروز در این عملیات با آرپی‌جی،💥 رشادت‌های زیادی کرد و چندین دوشکا و تانک عراقی را مورد هدف قرار داد💥 تا جایی که در جریان آن، از ناحیه کتف و صورت مجروح شد🥀و به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد.🥀اگرچه آقا بهروز در آن عملیات به مدت ۵ سال به اسارت در آمد🥀و به دلیل شعار‌های انقلابی و مذهبی‌اش مورد شکنجه‌های زیادی قرار گرفت،🥀امّا همچنان از فعالان بود؛ به طوری که مسئول بند ۶ اردوگاه کمپ ۱۰ عراق شد🌙 و این بار، به گونه دیگری برای اسلام و انقلاب، مخلصانه جهاد کرد🍃آقا بهروز در ۲۶ مرداد ماه سال ۶۹ همزمان با ورود آزادگان به میهن اسلامی وارد کشور شد🕊️و مدتی بعد هم به همراه خانواده مقدمات ازدواج او را فراهم کردیم🎊تا اینکه در آبان ماه همان سال ازدواج کرد🎊و یک ماه و سه روز پس از برگزاری مراسم ازدواجش بود که به دلیل جراحت‌های وارده ناشی از اسارت🥀به یاران شهید خود پیوست🕊️و اولین شهید آزاده و جانباز کشور شد.*🕊️🕋 *شهید بهروز ترکاشوند* *شادی روحش صلوات*
❤️قسمت سیزده❤️ . همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: چی شده هی میروی و هی می آیی؟؟ تکیه دادم به دیوار. آقای بلندی زنگ زده می خواهد دوباره بیاید. مامان با لبخند گفت: خب بگذار بیاید. + برای چی؟؟ اگر می خواست بیاید، پس چرا رفت؟؟ _ لابد مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده. من دلم روشن است. خواب دیدم شهلا. دیدم خانه تاریک بود، تو این طرف دراز کشیدی و ایوب آن طرف، سفیدی مثل نور از قلب ایوب بلند شد و آمد تا قلب تو. من می دانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. آن وقت محبتش هم به دلت می نشیند😍 اکرم خانم صدا زد: شهلا خانم باز هم تلفن. بعد خندید و گفت: می خواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟ مامان لبخند زد و رفت دم در. من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. محبت ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی دلخور بودم. مامان که برگشت هنوز می خندید. _ گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید. گفتم: ولی آقا جون نمی گذارد، گفت من به این دختر بِده نیستم. . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت چهارده❤️ . ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش بود. رضا مثل همیشه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش آویزان بود و از چهره اش مشخص بود که درد دارد😖 مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف آورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون آورد. _ مامان می شود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود. مامان کاغذ را گرفت. _ پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام. مامان که رفت به ایوب گفتم: + کار درستی نکردید. _ می دانم ولی نمی خواستم بی گدار به آب بزنم. با عصبانیت گفتم: + این بی گدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را صادقانه زده بودیم، شما از چی می ترسیدید؟؟ چیزی نگفت گفتم: + به هر حال من فکر نمی کنم این قضیه درست بشود. آرام گفت: _ " می شود" + نه امکان ندارد، آقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت می کنند. _ من می گویم می شود، می شود. مگر اینکه... + مگر چی؟؟ _ مگه اینکه....خانم جان، یا من بمیرم یا شما... ❤️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ نگاه مـهربانت خانه‌ی این قـلب بیتاب است پــناهم گر نمی‌دادی دلــم بی آشـیان می‌شد 🔹امام رضا علیه‌السلام: هر که در مجلسی بنشیند که در آن یاد ما (اهل بیت) زنده می شود، قلبش، در روزی که قلب ها می میرند، نمی میرد. 📚وسائل الشیعه، ج ۴۴ ، ص ۲۷۸ ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا