💢روایتی کمتر دیده شده درباره شهید حسین همدانی
گل علی بابایی:
🔹بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیفی هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد.
🔹ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کردهام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یکجا از تن و جانم بیرون رفت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌿#خاطره_از_شهدا
بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیفی هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد.
ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کردهام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یکجا از تن و جانم بیرون رفت...
راوی:گل علی بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
∞🌸🍃
#مرامشهدایے
#شهیدمدافعحرموحیدنومےگلزار
همسر شهید نقل میکنند:
🌸 یک روز وحید ناراحت از سر کار به خانه آمد و مستقیم به آشپزخانه رفت و وسایل را جدا میکرد؛ نصف وسایل را برداشت. بهش گفتم: «وحید این وسایل را چهکار میخواهی بکنی؟» گفت:
🍃 «دوستم تازه ازدواج کرده، در منزلشان هیچی ندارند. از لوازم منزل، آنهایی که از نظرم اضافه است را جمع کردم تا به آنها بدهم.»
🌸 در آن مدتی که در بندرعباس بودند، این کار وحید سهمرتبه تکرار شد. حتی موتورش را به یکی از دوستانش بخشید تا دوستش و همسرش به گردش بروند و زندگی مشترکشان نابود نشود.
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥نعمت بینهایت خدا
◽️وقتی خدا سنگ تمام میگذارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
میزبان امروزمون برادر محمد هست🥰✋
*آخـریـن نـَبـَرد...*🌙
*شهید محمد ظهیری*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۱۱ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: منبع آب ، اهواز
محل شهادت: سوریه
*🌹پدر شهید← به دلیل شرایط و محدودیتهای شغلی محمد هیچ اطلاعی به ما ندادند.🍁ابتدا فکر میکردیم برای انجام ماموریت در تهران به سر میبرد.💫 بعد از گذشت یکهفته بیخبری تماس گرفت📞 و گفت برای انجام ماموریت با عدهای از بچههای نیرو زمینی سپاه در سوریه مستقر شدهاند.🌙 برادر شهید← محمد برای همه خیلی دلسوز بود🥀و در حدّ توان به من و دوستانش از همه لحاظ بهویژه از نظر مالی کمک میکرد.🍃یکی از مهمترین ویژگیهای خوب برادرم، یاریرساندن به مردم بود🌙 و این مسئله را چندین بار مشاهده کردیم.🌷اگر کسی مشکل مالی داشت و نمیتوانست به او کمک کند،🥀در حدّ توان کارهایی انجام میداد تا بتواند در جهت رفع آن مشکل قدم بردارد.🪄 در بحث کمک به فقرا همیشه پیشقدم بود.💫حتی چندینبار به منظور محرومیت زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرد.🍃راوی← ساعت 2 بعد از ظهر، مصادف با تاسوعای حسینی،🏴در شهر حلب در نبردی چند ساعته با تروریستهای تکفیری💥محمد و همرزمانش محاصره میشوند؛🥀سپس عقبنشینی میکنند.🥀در حالیکه یکی از همرزمانش در گودالی محاصره میشود؛🥀محمد برای نجات و پشتیبانی از همرزمش به مقاومت ادامه میدهد،💥 که توسط تک تیرانداز دشمن💥 سر محمد مورد اصابت گلوله قرار میگیرد🥀و او در روز تاسوعا🏴 به درجه رفیع شهادت نائل میآید*🕊️🕋
*شهید محمد ظَهیری*
*شادی روحش صلوات*
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_چهاردهم
تو ماشین حرف خاصی زده نشد دیگه جلوی علی درباره زندگی هدیه و حسن نپرسیدم گذاشتم سر فرصت کلی سوال اومده تو ذهنم 😔😔 رسیدیم جلو درمون
علی_حلما خانوم خیلی زحمت کشیدین. ممنون که قبول کردین به حسن کمک کنید
عه این پسره حرفم میزنه😂 لبخندمو جمو جور کردم وگفتم
_خواهش میکنم کاری نکردم😊
زینب_خودت خبرنداری کلی ثواب کردی خواهر😍
حلما_از ثوابش خبرندارم ولی واقعا حس خوبی پیدا کردم که تونستم کاری انجام بدم😊 ممنون از پیشنهادجفتتون
باهاشون خدافظی کردم و رفتم سمت خونه
.
.
.
حلما_سلاااام من اومدم☺️
مامان_سلام دخترم خسته نباشی😘
حلما_مرسی مامانِ گلم حسین و بابا نیومدن؟
مامان_نه هنوز . بیا تعریف کن ببینم چطور بود
حلما_چشم برم لباسامو عوض کنم میام برات تعریف میکنم😢
مامان_باشه
اومدمتو اتاقم لباسامو عوض کنم همش چهره ناز هدیه میومد جلو چشمم ای خدا چقدر مظلومن حسابی فکرمو درگیرکردن این دوتا بچه😭😭😭
رفتم پیش مامان نشستم
_وای مامان نمیدونی چقدر این دوتا بچه دوستداشتنی بودن
مامان_دوتا؟
_اوهوم حسن یه خواهرکوچیک تر از خودشم داره اسمش هدیس خیلی مظلومن😢😢
حسن هم با سن کمش مثل مردا میمونه انقدر پختس کلییی هم باهوشه با یه بار توضیح دادن سری مطلبو میگرفت نمیدونم چرا انقدر عقبه از هم سناش. مامان خیلی خوش حالم دارم کمکشون میکنم 😍😍😍
مامان_منم خوش حالم که داری کار خیر انجام میدی
یکم دیگه با مامان صحبت کردم هنوز حسین و بابا نیومدن اووووه من از کیه میخوام زنگ بزنم با سپیده صحبت کنم بااین که ازکارش خیلی ناراحتم اما دوست ندارم کسی از خودم دلگیر باشه بخاطر جواب ندادنام تو این مدت حسابی از دستم ناراحته حالا که حسین نیست بهترین موقس میرم تو اتاقمو شمارشو میگیرم
بعد چندتا بوق جواب میده
سپیده_علیک سلام حلما خانوم😒
_سلام سپیده گلی خوبیییی
سپیده_بدنیستم ولی انگار تو خیلیی خوبی 😏 اصلا ازت انتظار نداشتم جوابمو ندی اینهمه وقت
حلما_سپیده خودت که میدونی بعد قضیه تولد حسین حسابی بهم گیر میداد اون شبم کلی عصبانیی بود نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم خودم هم حس بدی داشتم 😒😢تازه ازتوام ناراحت بودم که نگفتی قاطیه
سپیده_ایییش خب حالا مگه چیشد یه مهمونی قاطی این حرفارو نداره که اگه میگفتم بهت نمیومدی خب
حلما_😕😕😕اگه از قبل بهم میگفتی و نمیومدم اینجوری نمیشد که حسینم انقدر حساس نمیشد😏
سپیده_خب حالا که گذشت مامان و بابات چی گفتن؟
حلما_حسین چندتا شرط گذاشت برام تا چیزی نگه بهشون منم قبول کردم
سپیده_عهه چییی لابد گفته چادرسرکن 😂😂با دوستایه جلفت نگرد اره؟
_حسین هیچوقت به زور نمیگه چادر سرکن😕😕
ولی گفت حق نداری با دوستات بگردی و از این حرفا تازه گفت حواسم بهت هست همجا☹️☹️
بعدحالا تو هی بگو هیچی نشده
سپیده_اوووووه پس بخاطر همین جواب مارو نمیدادی مگه گوشیتم چک میکرد
حلما_نه چک نمیکرد حال روحی خودم خوب نبود حس خیلی بدی داشتم 😢😢
سپیده _بیخیال دختر مگه چیکار کردی حالا اینجوری فاز برداشتی😕😕😕
حلما_هیچی ولش کن 😊
سپیده_اره بابا ولش کن خوش باش. یه روز بپیچون برادرو بیا بریم بیرووون دلم تنگ شده برات😬😬
حلما_اگه تونستم باشه
صدای حسین میاد...
_سپیده من برم اومده بفهمه بد میشه حالا باز بعدا باهم صحبت میکنیم فعلا کاری نداری
سپیده_نه بای
گوشی رو قط کردم گذاشتم رومیز نمیخوام حسین دوباره حساس بشه تازه داره یادش میره ...
هم دلم برای سپیده تنگ شده هم راستش خیلی مایل به دیدنش نیستم شاید هنوز تهه دلم ازش دلخورم نمیدونم خودمم🙁🙁🙁
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ 📹
منم سرگشتہ حیرانت ای دوست...❣
#شهیدمصطفےصدرزاده
آقا مصطفےمیشه براےما هم دعا کنے💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞﮺چه کسی بهترین زندگی را دارد؟﮺
🎙 #استاد_علی_صفایی_حائری #عین_صاد
#تلنگر :
در دنیای بیرون از خودمان چه تغییری ایجاد کرده ایم؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
السَّلامُ عَلَى الْقآئِمِ الْمُنتَظَرِ و الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
سلام بر قیام کنندهاى که انتظارش کشیده مىشود و (سلام بر) عدل آشکار
سلامی می دهیم از روی اخلاص
سلامی را که دلتنگی در آن باشد نمایان
ز لب های عزیرت گر جوابی بشنویم ما ؛
چه حسی می نشیند در میان سینه هامان
پس :
🌸السَّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزَّمان✋🏻
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
جنازهپسرشونروکہآوردند
چیزۍبجزدوسہڪیلواستخون نبود..!
پدرسرشوبالآگـرفتوگفت:
حـآجخانمغصہنخوریها..!
دقیقاوزنهمونروزیہکهخدابھمون
هدیہدآدِش..!
#مدیونشهداییم...💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
'꧕👀🖤◠◠'
گفت :
میدونۍ چࢪا میگیم ࢪفیق شہید
خیلے کمڪت میکنہ؟!
-بࢪا؎ اینڪھ ࢪفیق ࢪوی ࢪفیق
اثࢪ میزاࢪھツ♥️✨
معࢪفت بھ خࢪج میدھ و
یھ ࢪوز بھ ࢪسم ࢪفاقت میبࢪتت
پیش خودش...
#شھیدانہッ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود
جـاهـلـیـت در آخـر الـزمـان🗣
و زنان
آرایش سرشان همچون کوهان کوهان شتر میشود..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین
داستان عجیبی از زنده شدن شخصی فاسق در پیاده روی اربعین
(دوکیلو شکر)
🎙حاج حسن خلج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﷽ 🕊🖤 🕊﷽
🌹 خاڪریز خاطرات (خدایا ما را سعید بدار و شهید بمیران!)
♦️ برخے اوقات ڪه توفیق حضور در منزل شهدا را پیدا میڪردم
و به همراه سید عبدالحسین به دیدار خانواده شهدا میرفتیم،
طبق روال جارے زیارت عاشورا میخواندیم
و سید از من میخواست ڪه زیارت را بخوانم.
🌷 وقتے هم ڪه شروع میڪردم
اولین نالهایے ڪه بگوشم میرسید
صداے سید بود
و بعد از پایان زیارت عاشورا از ایشان میخواستم ڪه دعا ڪند
و تنها دعایے ڪه همیشه آن را تڪرار میڪرد این دعا بود:
🔆《خدایا ما را سعید بدار و شهید بمیران!》
🎤 #راوے: همرزم شهید
#شهید_سید_عبدالحسین_موسوینژاد
.
یادشون باصلوات
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلگرانه
بهم گفت :
ما لیاقت داریم جزء ۳۱۳ نفر باشیم؟
لبخندی زدم🙂
با شرمندگی گفتم...
بیا بشین🚶♂️
ما جز ء ۳۰ میلیون زائر کربلا هم نیستیم💔😔!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسرانه💞
آمدم نبودی وعده ما بهشت...
#شهید عباس دانشگر
#امام_حسین_محرم
#امام_زمان
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_پانزدهم
تازگیا کارم شده مقایسه کردن دوستام با زینب نمیدونم چرا جدیدا انقد برام مهم شده
دلم میخواد بیشتر شخصیت زینبو بشناسم یه حسی منو میکشه سمتش این سوال همش تو ذهنمه چطور انقدقابل اعتمادِ پیش همه چطوری میشه انقدر آرامش داشته باشه.
چرا مثل مانیست چطوری میتونه لباسای خوشگلشو زیر چادر پنهان کنه😕😕 یا لاک نزنه؛ آرایش نکنه☹️
قبلا همش فکر میکردم برای خودشیرینی اینکارارو میکنه تا ازش تعریف کنن اما وقتی خونواده هام نیستن خیلی حواسش به حجابش هست..انگار تازه دارم میشناسمش راستش من این طرز زندگی کردن رو نمیتونم قبول کنم بنظرم زندگی براشون خیلی یکنواختو بستس!!ولی اگه اینطوره چرا حالش خوبه چرا همیشه راضیه ...
دوستای من کلی تفریح دارن کلی تنوع دارن تو زندگیاشون اما اکثرن ناآرومن شاکی از زندگی از خونواده از همچی...
هوووووف چقدر فکر کردم سرم درد گرفت
اوه ساعتو😳چه زمان زود گذشت برم بیرون ببینم چخبره
حلما_به به به جمعتون جمعه😬
حسین_گلمون کمه😄 علیک سلام ابجی خانوم
_سلام علیکم برادر😜
_سلام باباجونم خسته نباشی☺️
بابا_سلام گل دختر سلامت باشی توام خسته نباشی خوب بود امروز؟
_بلییییی عالیییی☺️
حسین_🤔مشکلی نبود؟ اذیت که نشدی؟
_نهههه خیلی هم دوست داشتم کلی خوشحال شدم که میتونم کمکشون کنم☺️☺️☺️☺️
حسین_خب خوبه خداروشکر همش نگران بودم حوصلت نکشه😅😅
حلما هدیه رو دیدی؟چه نازه این دختر😍
_آرره اوووم مگه تو میشناسیشون؟😑😑
حسین_بعله پس چی😆چندباری با علی بردیمشون بیرون
_عهههه پس چرانگفتی
حسین_😕😕☹️چون شما همش تو اتاقت بودی کی میای بیرون که باهات بشه حرف زد
_اییش من که همش بیرونم وردلتون
_مگه نه مامان؟؟😊
مامان_نه والا😕
_😐بابا؟
بابا_راست میگن خب دخترم همش تو اتاقی😂😂
_😒😒الان چند نفر به یه نفررر
حسین_سه نفر به یه نفر😊
حلما_اههههه اصلا من میرم تو اتاقم😒
حسین_خب حالا قهر نکن خانوم کوچولو😉
_من که قهر نکردم😏
حسین_پس چرا قیافت آویزون شد 🙈
بعد میگه لوس نیستم😂😂😂😂
بابا_سربه سردخترم نزار عه بیا بشین پیش خودم😘
حلما_چشم😊
حلما_حسین تو درباره زندگی حسن و هدیه چی میدونی؟ باباش کجاست؟
حسین_تااین حد میدونم که پدرش وقتی خیلی کوچیک بودن فوت کرده مامانش هم از اونموقه هم بیرون کار میکنه هم مشغول بزرگ کردن بچه هاست یکمم قلبش ناراحته😔وضع مالیشونم که دیدی
حلما_الهیی بمیرم چقدر زندگیشون سخته😭😭
شما چطوری باهاشون آشنا شدین؟
حسین_من که از طریق علی باهاشون آشنا شدم علی بیشتر وقتا دنبال اینجور بچه هاست تا کمکشون کنه حسنم یکی از اون بچه هاست
حلما_چه مهربون😢
فکر نمیکردم علی همچین شخصیتی داشته باشه چقدر من زود این خونواده رو قضاوت کردم ندیده و نشناخته😔😔😔
.
این تقدیم به شما..
ان شاءالله شب جمعه کربلا باشید..
شب های جمعه فاطمه آید به كربلا
گردد به دور قتلگه شاه سر جدا
شب های جمعه فاطمه آید به ماریه
با هاجر است و مریم و حورا و آسیه
شب های جمعه فاطمه باشد به شور و شین
آید كنار مرقد شش گوشه ی حسین..
شب های جمعه فاطمه با قامتی كمان
آید كنار مرقد سقای كودكان
شب های جمعه فاطمه با دیده ای پر آب
آید كنار مرقد مه پاره ی رباب
شب های جمعه فاطمه با نغمه ای حزین
بر سر زند برای جوانان مه جبین
شب های جمعه فاطمه با حالتی غریب
بوسد مزار پیر خراباتیان حبیب
شب های جمعه فاطمه با جمله انبیاء
گرید ز دیده بهر جوانان مجتبی...
شب های جمعه اهل زمین و زمان همه
گریند بر عزای عزیزان فاطمه..
شب های جمعه فاطمه آید به صد نوا
اندر حریم شاه شهیدان کربلا..😭
التماس دعا یاعلی ان شاءالله کربلا
﷽:
شب جمعه اس...
وچه زیبا تو دعای کمیل داریم که ؛
اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم ...
خدابیامرز گناهانی که تغییر داد نعمت هارو
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
خدایا ببخش گناهانی که از اجابت دعا جلوگیری می کنند
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh