eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام‌ دوستان میزبان امروزمون برادر پویا هست🥰✋ *مسافر تاسوعا...*🕊️ *شهید پویا ایزدی*🌹 تاریخ تولد: ۱/ ۶ / ۱۳۶۲ تاریخ شهادت:  ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: لنجان ، اصفهان محل شهادت: سوریه *🌹راوی← آقا پویا در انجام کارهای خیر خیلی فعال بود🌙 و به صورت ناشناس به نیازمندان کمک مالی می‌کرد💫بعضی مواقع بسته ها را می‌داد و می‌گفت بگید از یه مرد غریبه هست🌙حتی چهره اش هم آشکار نمی‌کرد🌷همسرشهید← یک ماه قبل از اعزام به سوریه به خانه آمد و گفت: "من امشب می‌روم گلزار شهدا و شب هم نمی‌آیم".🍁فهمیدم دوباره هوایی شده است، آن شب را به سختی صبح کردم،🥀صبح با چشمان پف کرده آمد.‼️فهمیدم او هم گریه کرده است.🥀گفت: "من هیچ دلبستگی به دنیا ندارم فقط تنها دلبستگی‌ام، تو و ریحانه هستید از شهدا خواستم این دلبستگی را از من بگیرند".🌙وقت اعزام پویا بود🥀من و دخترم گریه میکردیم🥀ریحانه میخواست همراه پدرش برود،🍂 آقا پویا سوار ماشین شد🚖 بدون اینکه نگاهمان کند رفت،🕊️ چند دقیقه بعد تماس گرفت تا ببیند ریحانه آرام شده یا نه؟📞 و من هم گفتم بله و او هم خداروشکر کرد،🌙 همسرم اصلا طاقت گریه های من و دخترمان را نداشت🥀 ولی آن روز فهمیدم واقعا از ما دل کنده است،🌙پویا فرماندهی تانک را به عهده داشت💫و به گفته همرزمانش مسیر عملیات را پاکسازی و پیشروی می‌کردند🪄ایشان روز جمعه بود که با اصابت موشک کورنت اسرائیلی به تانکش💥در روز تاسوعای حسینی🏴عباس گونه🥀شربت شهادت را نوشید.»🕊️بهشت گوارای وجودتــ مسافر تاسوعا*🕊️🕋 *شهید پویا ایزدی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. . بعد شام دور هم نشسته بودیم که بابا صدام کرد بابا_دخترم بیا اتاق میخواستم موضوعی رو باهات در میون بزارم... چند روزه بابا یه مدلی شده همش منتظر بودم ببینم کی میخواد بگه چی شده؟ واااای نکنه... 😱😱 حتی فکرشم ترسناکه نکنه حسین قضیه مهمونی رو تعریف کرده ...😣 حسین چیزی نمیگفت ولی میدونم عذاب وجدان داره وااای خدا اگه گفته باشه چی؟؟؟🤔 ولی بابا خیلی ریلکس بود، اثری از عصبانیت تو چهرش نبود اصلا... حسین_حلما کجایی؟ بابا رفت اتاق منتظرته برو ببین چیکارت داره...😊 با ترس نگاهش کردم که چشمکی سریع بهم زد خداروشکر انگار چیزی نگفته و اوضاع روبه راهه حلما_حسین میدونی بابا چیکارم داره؟😢 حسین_ برو خودش بهت میگه خیره😁 وای نه 😩😩😩 دوباره همون موضوع همیشگیه حتما که اصلا دوست ندارم دربارش حرف بزنم چقدر بگم نمیخوام اخه با قیافه ای پکر و ناراحت رفتم سمت اتاق بابا قبل اینکه در بزنم مامان با چشم و ابرو اشاره کرد که اخماتو بازکن همه دست به دست هم دادن انگار ... جالبه که این دفعه مامان چیزی بهم نگفت🤔 بابا_ بیا دخترم ، بشین میخوام درباره ایندت باهات حرف بزنم نفس عمیقی کشیدم و گفتم گوش میدم بابا_اقای کاظمی که میشناسی؟ کناره حجره ما حجره فرش دارن؟ _بله بابا بابا_خب راستش این چندمین باره که از من اجاره میخواد برای خواستگاری پیش قدم شه چون میدونستم آمادگی ازدواج نداشتی و مشغول درست بودی تا الان چیزی بهت نگفتم... اما حالا درست تموم شده واسه خودت خانمی شدی... دیگه نمیدونستم برای حاج کاظم چه بهونه ای بیارم مخصوصا که رو اسم یاسر قسم میخورن پسره به شدت معقول و مناسبیه من که از همه لحاظ قبولش دارم خانواده ی خیلی خوبی هم داره نظرت چیه؟ داشتم از عصبانیت میمیردم سعی کردم خودمو کنترل کنم برای بابا احترام زیاد قاعلم دوست ندارم از دستم ناراحت بشه... آروم گفتم : شما که نظر منو میدونین من آمادگی ازدواج ندارم... بابا_دخترم تو دیگه بچه نیستی داره23 سالت میشه تا کی میخوای بهونه بیاری؟ چرا همه رو ندیده رد میکنی؟ حداقل بزار بیان ببینیشون . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 زیبای «با امام زمان حرف بزن» ◾️ قبر امام حسین، امام رضا و... مشخصه؛ می‌تونیم بریم زیارت. کجا باید بریم زیارت امام زمان؟؟ ▫️ شروع کن با امام زمان حرف زدن. جواب می‌ده... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌼دلخوش نڪن بہ«ندبہ ی جمعه»خودٺ بیا ✨بـا ایـن همہ«گناه»نگیـرد دعای شهـر 🌼اینجـا ڪسی برای تـو ڪاری نمی ڪند ✨فهمیده ام ڪہ خستہ ای از اِدعای شهـر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
پرواز رویاهاست چه خیال خامی ! برای من که پر پرواز ندارم ...💔 رسیدن به تــــ♡ـــو ❣ که ان همه بالایی... ࢪویاست... ڪمڪم ڪن دلاوࢪ...🌿♥️ 🌱 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩بسمہ ربّ الحسین علیه السلام 🚩 ⚘به مناسبت سالروز شهادت ⚘شهید:بهمن سلیمانی ⚘تاریخ تولد:1360/12/29 ⚘تاریخ شهادت:1385/5/29 ⚘محل شهادت:سراوان محور مواصلاتی ⚘وضعیت تأهل:متأهل،دارای یک فرزند پسر ⚘مزارشهید:گلزارشهدای خمک شهرستان زهک ❣فرازی از زندگینامه شهید سرافراز❣ 🔰شهیدبهمن سلمانی درسال ۱۳۶۰درشهرستان زهک دهستان خمک درخانواده ای مذهبی ومتدین چشم به جهان گشود وی تحصیلات خودراتامقطع سیکل ادامه داد. همزمان با تحصیل دوشادوش پدرکار می‌کرد. 🔰پایبندی به رعایت موازین اخلاقی، جدیت درانجام امور و حسن برخورد، درپرورش شخصیت معنوی وی نقش مؤثری داشت. وجودش لبریز از اخلاص بود و هرکاری را تنها برای رضای خدا انجام می‌داد. 🔰دربرخوردبامشکلات به خدا توکل می‌کرد و در زندگی خود سودایی جزرضایت الهی درسرنمی پروراند. با این والامنشی واخلاق پسندیده و سیمای بشاش همواره مورد احترام بود و همین امرباعث می شد تا محبت او دردلهای مردم جاری شود. 🔰شهیددرسال ۱۳۷۹به نظام مقدس ثبت نام کردولی چون خبری ازقبولی درنظام نبود درسال ۱۳۸۰به خدمت مقدس سربازی رفت ودرشهرستان خاش، سه ماه آموزشی راسپری کرد 🔰و بعد ازسه ماه آموزشی برای ادامه خدمت به مشهدمقدس انتقال یافت اواسط خدمت در سال ۱۳۸۰بودکه خبرازقبول شدنش به نظام مقدس آمد. سپس شهید به زاهدان رفت و خودش رامعرفی به نظام کرد و شهید را دوباره برای آموزشی به مشهدمقدس فرستادن و بعد از پایان آموزش به شهرستان سراوان انتقال یافت. 🔰شهید در پادگان مرصاد گردان عملیاتی ۱۲۶امام حسین علیه السلام شروع به خدمت کرد و سرانجام بعداز چند سال خدمت 🔰در۱۳۸۵/۰۵/۲۹حین گشت زنی و پایش مرزی برای تأمین امنیت شهروندان، به همراه جمعی ازهمرزمانش به آرزوی دیرینه اش که شهات بود رسید. أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 ❣ختم صلوات برای سلامتی امام عصر عجل الله... ❣ارواح مطهر شهدا،امام شهدا ❣شهیدوالامقام بهمن سلیمانی 💠صلــــــــــــــــوات💠 . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهید غلامحسین اسلامی فرد است که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵، به شهادت رسید. به چهره اش که بر اثر چند روز درگیری شدید با دشمن زیر انفجار توپ و خمپاره و دود، سیاه شده است، نگاه کنید. ذره ای ترس؛ آشفتگی، منت، طلبکاری می بینید؟! انقلاب را با این افراد بشناسیم . 🌷شهدا‌رایادکنید‌باذکرصلوات🌷 😭😭😭 کجایند مردان بی ادعا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با قیامِ سبزه ها از خاک با طلوعِ چشمه ها از سنگ با گریزِ ابرِ خشم آهنگ سینه ام را باز خواهم کرد!! همرهِ بالِ پرستوها عطرِ پنهان مانده ی اندیشه هایم را باز در پرواز خواهم کرد... 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚘بســـــــــمہ رب الشــــــــــهدا⚘ ✍به مناسبت سالروز تولد 🍥شهید_جواد_محمدی 🍥تاریخ تولد : ۲۹ /۵/ ۱۳۶۲ 🍥تاریخ شهادت : /۳/ ۱۳۹۶ 🍥مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده شهر درچه 💥زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیبا تر است، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند. 💥راه و رفتار خیلی هایشان فریاد میزد که" این دنیای فانی برای شما و زندگی ابدی برای ما"، این دنیا را به ما که هنر عاشقی نداریم پیشکش میکنند و چه بد است درد بی هنری که به رخمان میکشند! 💥«و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو _ زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.» به گمانم شاگردان_مکتب_عشق این را روزی چند بار دیکته میکنند... که از عشق و علاقه و فرزندشان می‌گذرند و با دل و جان راهی معرکه_عاشقی می‌شوند. 💥جواد هم این دنیا را پیشکش ما کرد و سعادت دنیای آخرت را برای خود خرید...امنیت را هدیه کرد ولیبهشت را خریدار شد...از فاطمه ۵ساله اش گذشت اما رضایت حضرت_مادر را خرید... 💥جواد محمدی از خود گذشتن را خوب بلد بود، بخشش را هم همینطور مثل نامش. 💥این قلم به طور حتم نمی‌تواند آنچه را که لیاقت رهروان_عشق است روی کاغذ بیاورد اما می‌تواند، قطره ای از این دریای_بیکران باشد که دل و جان تشنه مرا سیراب کند...من تشنه ای که بویی از گذشت و عشق نبردم...💔 💥عاشقی هنر است، و عاشق هنرمند. من هنرمند نیستم که اگر بودم اکنون همره خوبان معرکه عشق بودم. 💥کاش روزی برسد گذشتن را از خوبان بیاموزیم و زندگی ابدی را برای خود بخریم، کاش...😓 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 ختم صلوات برای سلامتی امام عصر عجل الله... هدیه_به_ارواح _مطهر_وتابناک _شهدا ⚘شهید_ سرافراز_جواد_محمدی⚘ 💠صلــــــــــــــــوات💠 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام دادن خبر شهادت سعید، پدر شهید آمد و گفت شلوغ نکنید، مادر سعید قبلا دو فرزند دیگرش را هم تقدیم کرده، بگذارید من خودم این خبر رامی دهم. وقتی وارد منزل میشوند؛ می بینند مادر پای تلویزیون نشسته و همین فیلم در حال پخش است. مادر با ذوق عجیبی می گوید: «سعید، سعید خودمونه. آرپی جی می زنه و یا حسین میگه و به پشت تیربار میره تا بعثی ها را نابود کنه.» پدر به مادر می گوید؛ دیدی شیر بچه ات را؟ مادر با خوشحالی می‌گوید بله؛ پدر می گوید: اگر لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود؛ بعد می گوید: این پسرمان هم لایق بود و این تکبیر آخرش است و به شهادت رسیده . قطرات اشک مادر جلوی تلویزیون جاری می شود... خانه پدری شهیدان سعید ، حسین و محمد حسن شاه حسینی اکنون تبدیل به حسینیه شده است. / 🌷شهدا‌رایاد‌کنید‌باذکرصلوات🌷 🌷کجایند مردان بی ادعا 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🚩🕊🚩🕊🚩🕊🚩🕊🚩 ✍خاطرات____آزادگان 🔥شکنجه_اسرای_ایرانی 🔥در_زندان_های_صدام از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه، شما را شکنجه‌تان می کنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت، مأمور صلیب سرخ گفت : آقا شما را شکنجه می کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید . آقا سید باز هم حرفی نزد . گفتند : پس شما را شکنجه نمی کنند؟ آقا سید بلند و با ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت . مأمورین صلیب نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست . افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت : تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود : ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی برند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید، بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و بفکر عمیقی فرو رفت و گفت شما الحق سربازان خمینی هستید . شادی روح _امام_راحل و _شهدا _صلوات 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر حجت هست🥰✋ *سفر ڪربلا...*🌙 *شهید حجت اصغری شربیانی🌹* تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: فیروزآبادِ شهر ری محل شهادت: حلب،سوریه *🌹راوی← داشتیم میرفتیم کربلا !🌙با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلى گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی می‌کردیم🍃تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم‼️برامون سوال شده بود آخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری‼️که وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلى دوست دارم شهید بشم !🕊️از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا !🕊️ من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشى چه برسه شهید !(خنده)‼️حلالمون کن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى دستمال کاغذى کردیم تو گوشت🥀اصلا ناراحت نمیشد ..🥀دقیقا محرم سال بعد روز تاسوعا🌙مثل اربابش سرش و هر دو دستشو🥀فدای عمه جانمان زینب کرد🕊️حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود🌙خوب خبر داشت سال دیگه شهید میشه🕊️و شد علمدار حلب💫مادرشهید← روزی که پیکرش را به معراج آوردند من را نمی‌بردند🥀و می‌گفتند شاید اگر پیکرش را ببینید روی اعصاب‌تان تأثیر بگذارد🥀اما من قبول نکردم🥀حجت با خمپاره شهید شده بود💥 دستش مانند حضرت ابوالفضل عباس (ع) قطع شده بود🥀بقیه بدنش را ما ندیدیم🥀او مانند حضرت عباس شجاع بود🌙و مانند ایشان در روز تاسوعای حسینی🥀به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید حجت اصغری شربیانی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خیلی سعی کردم خودم رو کنترل کنم فقط با صدای نسبتا بلندی گفتم من نمیخوام ازدواج کنم باسرعت از اتاق خارج شدم مامان که با قیافه متعجب داشت نگاه میکرد منتظرحرفی از سمت من بود رو چند ثانیه نگاه کردم دویدم سمت اتاق خودم داشتم از عصبانیت میلرزیدم به زمین و زمان بدو بیراه میگفتم خدایا چرا کسی منو درک نمیکه چرا نمیخوان منو به حال خودم رها کنن از وقتی خودم رو شناختم دلم میخواست اگه روزی ازدواج کنم با عشق باشه با کسی که تهه قلبم بهش حس داشته باشم نه اینجوری... یاد روزایه دانشکده افتادم یاد اون حسای که اونموقه اسمشو عشق گذاشته بودم اه لعنتی اون شد که به عالمو ادم بدبین شدم همه فقط ادعا عاشقی دارن بد زمونه ای شده... خب یادمه اون پویا عوضی رو، خیلی سعی کرد بهم نزدیک بشه، خیلی خودشو خوب نشون داد همه تو دانشگاه قبولش داشتن کم مونده بود باورم بشه که واقعا دوستم داره و منو واسه خودم میخواد... تا اون روزی که سپیده دستشو برام رو کرد... اصلا منو نمی‌خواست و فقط به فکر پول بابام بود همه حرفاش دروغ محض بود با چشم های خودم دیدم که دست تو دست یکی دیگه بود از اون روز دیگه نتونستم به کسی دل ببندم دیگه نمیتونستم عشق و علاقه کسی رو باور کنم مامان میگه عشق بعد ازدواج به وجود میاد ولی من همچین عشقی هم نمیخوام من آمادگیشو ندارم ، هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست نمیدونم چی میخوام این قضیه دیگه داره اذیتم میکنه دفعه های قبل سریع مخالف میکردم و کسی بهم اصرار نمیکرد ولی از چشم های بابا خوندم که این بار مصممه... وااای خدا چطوری اینو از سرم باز کنم؟؟ اگه بگم میخوام درسمو ادامه بدم خوبه ولی اصلا حسش نیست ... نه این راهش نیست باید با مامان حرف بزنم _ مااااماااان یه لحظه بیایین اتاقم😔 مامان_چی شده دخترم؟😕 چرا انقدر پریشونی دختر؟ بابات که چیز بدی نمیگه چرا خودت و مارو اذیت میکنی دختر؟؟ _ مامان شما دیگه چرا؟😭😭😭 مگه ما حرف نزده بودیم؟😕😕😕 مگه قرار نشد یه مدت حرف ازدواج نباشه؟ کسی جلو نیاد؟؟؟ مامان_ ببین حلما ما نگفتیم همین فردا بیان و تو رو بدیم ببرن که دخترم پدرت رودروایسی داره با همکارش بزار بیان جلو، یه بار پسره رو ببین شاید خوشت آمد، خوشت هم نیومد قبول نمیکنی. شاید مهر پسره به دلت نشست اصلا خیلی پسره خوبیه _ وای مامان من که نمیگم پسره بدیه من آمادگی زیر بار مسئولیت رفتنو ندارم من تو خودم نمی‌بینم ازدواج کنم اخه... مامان_ آروم باش دخترم گفتم که قرار نیست بیان جلو و ما هم بسرعت موافقت کنیم چند بار رو انداختن زشته اخه دخترم... میگم بیان فقط برای اشنایی شاید اصلا پسره از تو خوشش نیومد الکی این موضوع رو بزرگ نکن پدرت رو هم اذیت نکن نمیخوام الان چیزی بگی یکم فکر کن بعدا حرف میزنیم با حرف های مامان یکم آروم گرفتم همیشه تا اسم ازدواج میاد جوش میارم و شلوغش میکنم من خواستگار زیاد دارم 😐😐 بیشترش به خاطر وضع مالی باباس و محبوبیتی که تو بازار داره دلیل دیگش هم مادرمه من مثل مادرم نیستم ولی مردم که نمیدونن... انگار این بار باید کوتاه بیام و بزارم بیان جلو... بعد به یه بهونه ای ردش میکنم😒😒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به هر طرف نظر کنم اثر ز روی ماه توست گر این جهان بپا شده به‌خاطر صفای توست ببین که پر شده جهان ز ظلم و جور ای عزیز بگو کدام لحظه‌ها ظهور روی ماه توست 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh