🍂برگی از خاطرات آزادگان سرافراز🍂
🌷بسم رب الشهداء والصدیقین🌷
👌باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد.
🔰خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت:
برنامه ریزی کرده بودم؛
و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
◽️سالها در سلولهای انفرادی بود؛
و با کسی ارتباط نداشت.
⚪️ قرآن را کامل حفظ کرده بود.
⚪️ زبان انگلیسی میدانست.
⚪️ برای ۲۶ سال نمازقضا خوانده بود.
🌷حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم،
ده سالی که تو انفرادی بودم؛
سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌷بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم؛
یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود.
سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد؛
میخواست باقی مانده آن را دور بریزد؛
نگاهش به من افتاد.
دلش سوخت و آن را به من داد؛
من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال،
(نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.
حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم.
🌷شهیدحسینلشگری🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعاً یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیت امام خمینی(ره) بود در ابعاد مختلفی.
حاج احمد در نگاه حاج قاسم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صدای خوبی داشت، در سوریه برای رزمندگان مداحی میکرد و از کودکی هم روضههای منزل خودمان را میخواند، پسرم حرفش این بود که در کنار روضه و گریه باید به فرمایشات ائمه عمل کرد و سوگواری به تنهایی ارزشی نخواهد داشت.
مانند دیگر مادران دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما انگار او برای این دنیا خلق نشده بود و رفت تا آسمانی شود و به آنجایی که جایگاه واقعی اوست برسد.
#شهید_سیدابراهیم_عالمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره بازیگر پیشکسوت از نبش قبر شهیدی که بعد از ۱۰ سال جسم مطهرش سالم مانده بود
🍂یادشون ــــــــــــــ باصلــــــــــــــوات🍂
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش نوشته بود: او میبیند..
✨ با این کار میخواست هیچوقت خدا را فراموش نکند..
#شهیده_زینب_کمایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅ماجرای جالب تصادف خودروی سردار سلیمانی
✍راننده حاج قاسم بیان میکرد در مسیر فرودگاه امام خمینی(ره) بودیم. پرایدی منحرف شد و با ما تصادف کرد. پراید صد درصد مقصر بود. بعد از برخورد از سمند پیاده شدم و از حاجی خواستم اجازه دهد که به پلیس زنگ بزنیم اما حاجی به شدت با من برخورد کرد و با جذبه گفت مقصر تو هستی!راننده میگوید: پراید مقصر است، اما سردار اصرار میکند که مقصر توئی و باید خسارت راننده پراید را پرداخت کنیم. راننده پراید که خودش هم متحیر شده بود، خوشحال از این اتفاق و مهربانی، خسارت را گرفت و رفت.
به حاج قاسم گفتم چرا گفتی من مقصرم؟ مقصر راننده پراید بود و شما دارید به من ظلم میکنید! شهید سلیمانی جواب داد: «عزیز من! ما الان کجا میرویم؟ به سوریه میرویم. به دل آتش. اما این راننده پراید نانآور خانواده است و با همین ماشین رزق خانوادهاش را تأمین میکند.» ما مبلغ خسارت را به او پرداخت کردیم و او را خوشحال کردیم و برای ما خیر است و صدقه راه است. تازه اگرما در سوریه کشته شویم معلوم نیست در زمره شهدا قرار بگیریم. باید گذشت کنیم و به خاطر عملمان خداوند به ما عنایتی کند.
#شهید_حاج_قاسم❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
میزبان امروزمون برادر سجاد هست🥰✋
*پدر' پسرے ڪه همدیگر را ندیدند*🥀
*🌷شهید سجاد طاهرنیا*
تاریخ تولد: ۲۳ / ۵ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: رشت،گیلان
محل شهادت: سوریه
*🌷سکانس اول← -حسين ؟+اوهوم! 🌙-امير علی ؟ + آرہ! 🪄 -سبحان ؟ + اممم...آرہ!🍁-هادی چی ؟ هادی؟+ اينم قشنگہ!🍃 -چيزہ... ببين اينم علامت زدما ، محمد امين؟ + اينم خوبہ!🌙همسر آقا سجاد كتاب را انداخت و گفت: -ای بابا!... سجاد من كه نميگم در مورد قشنگيشون نظر بدی!🍃بگو كدوم بهترہ! يكيشو انتخاب كن ديگه!!🌾سجاد خندید و با شيطنت نگاہ کرد: (:‼️+اسم حالا مهم نيست...(مكث ).. مهم اينه كه قيافش به من ميرہ!🍃-چی ؟!! چی گفتی؟! صبر كن بيينم چی گفتی؟‼️+كپی من ميشه! ... حالا ببين!! (: همسرش كه سعی کرد قيافهی جدی خودش را حفظ کند و زير خندہ نزند،🍃 كتاب را سمت ديگر مبل سُر داد و رويش را بہ حالت قهر برگرداند!🥀سجاد با مهربانی خندید (: - و همسرش گفت حالا میبينيم ديگه كی ميبَرہ!🍃 سكانس دوم ← همسر آقا سجاد آهسته كنار تابوت زانو زد.🥀نوزاد را روی سينهی بابا گذاشت🥀-سجاد تو بُردی......🥀راستی ...حسين ؟ امير علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امين؟ ...🥀نگفتی اسمشو چی بزارم.....؟!🥀.» شهید سجاد طاهرنیا شهید مدافع حرمیست🕊️ که فرزند دومش ۶ ساعت بعد از اعزامش به سوریه به دنیا آمد🥀و یکدیگر را ندیدند🥀ایشان در روز تاسوعای حسینی🏴 با لب تشنه🥀با اصابت موشک در کنارش💥 از ناحیه پهلو🥀و پا آسیب دید🥀و در نهایت با ذکر یا زهرا(س) آسمانی شد*🕊️🕋
*شهید سجاد طاهرنیا*
*شادی روحش صلوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_هجدهم
مامان که رفت دوباره بغض کردم و ناراحت نشستم روتخت شروع کردم به مرور کردن زندگیم به این که الان کجا ایستادم...
به حال بد این مدتم
کاش مرهمی بود برای بیقرارهام... دیگه نمیدونستم چی از زندگیم میخوام
دلیل حال بدمو نمیدونستم
بشدت سردرگمم
بهونه گیر و لج باز شدم
با کوچیک ترین حرف کسی ناراحت میشم
قبلا این جور وقت ها با بچه ها برنامه میریختیم و کلی خوش میگذروندم
ولی اونا رو هم با رفتارم ناراحت کردم
همینجوری داشتم گریه میکردم گوشیم زنگ خورد زینبه
اوه قبلشم چقدر میسکال داشتم ازش..
مردد بودم جوابش رو بدم یا نه ...
حلما:بله
زینب:سلام عزیزدل خوبیی؟
حلما؟
سعی کردم صدام که میلرزید رو کنترل کنم اما نتونسم
حلما:نه خیلی
زینب:داری گریه میکنی😢
_میخوای باهم صحبت کنیم؟
حلما_الان نمیتونم حرف بزنم میشه فردا بیای پیشم؟
البته اگه کاری نداری..
زینب_حتما میام عزیزم
پس فردا باهم صحبت میکنیم توام گریه نکن دلم میگیره😢
حلما_سعی میکنم..یه سوال؟
زینب_جونم؟
حلما_تو وقتایی که حالت بده ناراحتی چیکار میکنی؟؟
زینب_خب من وقتایی که دلم میگیره و حالم بده اگه بشه میرم یه جایی مثل امام زاده یا کهف اگرم نشه تو خلوت نماز میخونم و کلی با خدا حرف میزنم اینجوری کلی آروم میشم و حالم خوب میشه
حلما_😐واقعا آروم میشی؟
زینب_آره واقعا توام امتحان کن مطمعن باش بهتر میشی
حلما_باشه امیدوارم همینطور باشه.. فردا میبینمت فعلا کاری نداری ؟
زینب_نه گلم شبت بخیر
حلما_شب بخیر...
با صدای مامان از جا پریدم
مامان_ پاشو دیگه دختر
لنگ ظهر شده
حالا خوبه زینب زنگ زد خونه گفت به حلما بگین بعدازظهر میام پیشش
مهمون دعوت میکنه خودش میخوابه
حلمااااا
با گیجی گفتم بیدارم مامان
بیدااااارم
دیشب از بس گریه کردم نفهمیدم کی خوابم برد
مگه ساعت چنده؟
مامان_ساعت 12
اوووف چقدر خوابیدم ...
_پاشو اتاقتو جمع کن یکم به خودت برس زشته اینجوری
بیا یه چیزی هم بخور تا ناهار رنگو روت پریده
حلما_چشم
هول هولی یه دستی به اتاقم کشیدم و
رفتم جلو آینه
اوووه چه پفی کرده چشمام
کلی صورتم رو باآب یخ شستم یکم بهتر شد ولی معلومه گریه کردم ...
بشدت ضعف کردم
یه چیزی بخورم یکم ارایش کنم صورتم بهتر میشه
.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مداحی:کربلایی ام کن ✨
#با_صدای_شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚘﷽⚘
صبر بـر هجران آن
آرام جان باشد گناه
زنده بودن در فراق او
گناهی دیگر است
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تو بگو
چشم هایت
تشنه کدامین نسیم آشناییست
که هر روز صبــح
تا نامی از عشق می برم
خورشید را
در آغوش میکشی...
#برادر_شهیدم
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
<<بسمہ ربــــــــ الحسین علیہ السلام>>
✍به مناسبت سالروز تولد <<شهید_امیرمحمد_اژدری
<<تاریخ تولد : ۳۱ /۵/ ۱۳۷۲
<<تاریخ شهادت : ۲۵ /۸/ ۱۳۹۷
<<مزار شهید : امامزاده اسماعیل چیذر
📒عزیزی میگفت: در اسلام، عالی ترین محک ایمان، جهاد است.
📒جهاد در مسلک ما، چه معنا می شود؟
چه وجهی را در بر می گیرد؟ جهاد با هیاهوی آمال بی پایان نفس یا جهاد با دشمن و حفظ خاک؟ شاید هم جهادی دیگر که امام_موسی_صدر برایمان ترسیمش کرد.
📒جهادی که مسبب رشد است.
جهادی که ترسیم گر شکوه عشق و ایثار است، جهادی که مزدش طعم خوش لبخند کودکانی خسته و تماشای برقِ شیرین آبادی در نگاه خشت خرابه هاست.
📒جهادی که عطر خوش اخلاص دارد و مگر نه اینکه خدا، خریدار خلوص است! و چه زیباست اینگونه مدح عشق کردن و لبیک را چشم در چشم یار گفتن. چه زیباست چون اینان بودن.
همچون امیرمحمد!
📙تولدت_مبارک_جهادگر✌
برای سلامتی امام عصر عجل الله...
هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا....
شهیدسرافراز<<امیرمحمداژدری>>
<<صلــــــــــوات>>
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸🍃
🍃
🔹انسانهای نالایق🔹
جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند،
✨ حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله!
✨فرمود:
1⃣ کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.
2⃣ دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود.
3⃣ بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.
4⃣ ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.
5⃣ و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.
📚داستان های بحارالانوار جلد۹
✅اللّٰــــــــــھـُم ؏جِّل لِوَلیــــــــــــڪَ الفَرَجْـ✅
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚘بســــــمہ ربــــــ الشـــــــهید⚘
💌 ڪـــــــــــلامشهـــــــــــید💌
<<شهـــید ابراهیم اسمی>>
خار در چشم سعودی شده "بیداری ما"
باز کابوس یهودی شده "بیداری ما"
بذر غیرت سر خاک شهدا می کاریم
پاسخ شیعه همین است که صاحب داریم
اللهــــــــــم_عجل_لولیک_الفرج
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
<<نام ویاد همه شهیدان>>
⚘صلـــــــــــــــــوات⚘
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند.
#شهیدابراهیم هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🚩بسمہ ربّ الحسین علیه السلام 🚩
✍به مناسبت سالروز شهادت
❣شهید : صادق سرابی نوبخت
❣تاریخ تولد :1341/8/9
❣تاریخ شهادت:1359/5/31
❣نحوه شهادت:توسط ضدانقلاب
❣مکان شهادت :سنندج
❣مزارشهید: بهشت زهرای تهران
✍فرازی از وصیتنامه شهیدصادق سرابی...
<<بسم الله الرحمن الرحیم>>
🔰شهادت، دعوتی است به سوی نسلها که وقتی جبهه حق خلع سلاح شود، راه سومی را برمیگزیند که اگرمیتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر....
✅خدایا! توشاهدی که حتی دوستانمان مرا خلع سلاح کردند و آنان که باید دوستم میداشتند، نفرتم داشتند؛ آنان که باید همراهم میشدند سدراهم شدند و آنان که باید هم گامم میشدند، برویم سیلی زدند...
✅خدایا! توشاهدی که من و تمام جوانهایی که به کردستان آمدیم، بخاطر اسلام و انقلاب اسلام آمدیم؛ چرا دولت همراه ما نشد؟ چرا روشننظران سد راه ما شدند؟ چرا علماء از ما دوری میگزینند؟ مگر ما مخالف اسلام کار میکنیم؟
✅خدایا! خط امام کدامیک از این خط هاست؟ به مردم بفهمان خط امام چیست.
✅خدایا! به امام خمینی عمر بیشتری عطا کن... به تمام کسانی که واقعا پیرو امامند، عمر بیشتری عطا کن که بیشتر به اسلام خدمت کنند...
✅در کیفم چکی است که حامل مقداری پول در بانک میباشد، این پول متعلق به بیت المال میباشد؛ وسایل شخصیام را به همسرم خانم نوبخت بدهید.
✅امیدوارم جامعه عدل اسلامی در تمام دنیا رخنه کند...صادق نوبخت ........۱۳۵۹/۵/۳۰»
✅✅✅
برای سلامتی امام عصر عجل الله...
هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا....
شهیدسرافراز<<صادق سرابی نوبخت>>
<<صلــــــــــوات>>
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
من شکایت دارم…
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست
از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی؟
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حـــُرمــت دارد!
#چادرانه🦋
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطراتشهدا
#شهیدمدافعحرممحمدتقےاربابے
🔹محمدتقی در یک خانواده متدیّن متولد شد که مادرش خانهدار و پدرش در اداره مخابرات کار میکرد. چهارماهه بود که پدرش در جنگ تحمیلی، مجروح میشود و محمدتقی از نظر جسمی ضعیف و مریض میشود. مادرش او را به بجنورد میآورد تا معالجه شود. به منزل شهید دفاع مقدس بهادری میآیند و مادرش میگوید که دکتر او را از معالجهی بچه نااُمید کرده است!
«#شهیدنوراللهجعفرے»، دوست #شهید بهادری، به پشت محمدتقی میزند و میگوید:
🌷«نه! او جزو سربازهای خودمان است و هیچ چیزش نمیشود انشاءالله.»
🔹از آن روز به بعد، محمدتقی روزبهروز بهتر میشود و حالا پس از سیوچندسال از آن روز، در مزار شهدای درق، جایی بین شهیدان بهادری و جعفری آرام گرفته است.
🌷اینها #انتخاب شده بودند و #لیاقتشهادت را داشتند.
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱حیات قلب در گریه است
و آن «قتیل العبرات» کشته شد تا ما بگرییم و خورشید عشق را به دیار مرده قلبهایمان دعوت کنیم و برفها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
🕊شهید سید مرتضی آوینی، فتح خون، ص30
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر حسین هست🥰✋
*وفاے به عهد...*🌙
*شهید حسین جمالی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۷ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: فارس/فسا ،خورنگان
محل شهادت: سوریه
*🌹مادر شهید← بعد از ماه محرم و صفر قرار بود داماد شود🎊 اما خواست خدا بر این بود که بجای رخت دامادی خلعت شهادت بپوشد🕊️حسینم در ماه محرم متولد شد 🎊ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذری میپزیم🍲 و بانی آن حسین بود، آن روز تمام وسایلهای نذر را خرید🍲سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت.🥀از زیر قرآن ردش کردم و آب را پشت سرش ریختم💦 با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت سوریه🥀سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینیه⁉️گفتم: مادر کی میای ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم🕊️همرزم← شب عملیات بود.💥 قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن میگذشتند🌙حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت: دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم🕊️مادر ← روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپزخانه حسینیه نذر را بار گذاشتیم🍲هر که میآمد میپرسید حسین کجاست؟⁉️ میگفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه💫اما همان روز خبر شهادتش را آوردند🕊️گفت تاسوعا بر میگردم برگشت اما جور دیگر🥀او با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) با اصابت تیر به پهلو🥀در روز تاسوعا🏴 شهید🕊️و به سیمرغ محرم شهدای عملیات محرم ملقب گردید*🕊️🕋
*شهید حسین جمالی*
*شادی روحش صلوات*
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_نوزدهم
.
.
یه صبحونه سبک خوردم و سریع برگشتم اتاقم
هنوز گرسنم بود ولی چاره نیست باید تا ناهار صبر کنم
کلا شکمو هستم
دوست ندارم زینب منو این طوری ببینه . دیشب که تو بدترین حال صدامو شنید😐 بیخیال مهم نیست البته تازگیا خیلی احساس راحتی میکنم باهاش وگرنهه محال بودتو اون حال باهاش حرف بزنم یا ازش بخوام بیاد پیشم مطمعنم گزینه خوبیه برای حرف زدن و کمک کردن...
کیف ارایشمو دراوردم و مشغول شدم
صورتم صاف بود نیازی به کرم پودر و این چیزا نبود
بیشتر رو چشمم کار کردم
خط چشم قشنگی کشیدم
یکم هم ریمل زدم
اخیش حالا بهتره
با یه رژ صورتی ارایشمو تکمیل کردم
حالا شدم شبیه حلما همیشگی...
ولی هر کاری کردم غم تو چشمام معلوم بود
لباسم رو هم عوض کردم
گوشیمو برداشتم به زینب زنگ بزنم ببینم کجاست
دوتا بوق خورد و جواب داد
_سلام زینب جووون کجایی
زینب_سلام عزیزم تو ماشین 5دقیقه دیگه فکر کنم برسم
_باشهه😍منتظرم
زینب_فعلا😘
.
.
از اتاقم اومدم بیرون
_ماماان
کوشی؟
مامان_آشپزخونم حلما بیا این میوه هارو بزار رو میز
_باشه میگما بابا دیشب چیزی نگفت؟🙁
مامان_ناراحت بود... نگرانته حلما منم نگرانتم ما خیروصلاحتو میخوایم اگه بابات میگه پسر حاج کاظم خوبه مطمعن باش از همه لحاظ سنجیده
حلما_پس بابا گفته منو قانع کنی😂😏
مامان_وا این چه طرز حرف زدنه مگه ما دشمنتیم
منو بابات چی جز خوشبختی توو حسین میخوایم اخه😔
حلما_میدونم عزیزدلم میدونم قشنگم فقط شما مشکلتون اینه که از دیدخودتون همه چیزرو میبینین و تصمیم میگیرین...ولییی من...
صدای زنگ در اومد بحث رو دیگه کشش ندادیم
گفتم میرم درو باز کنم
خدا خیر بده زینبو به موقه رسید وگرنه میشد مثل دیشب
_خووش اومدی خانووووم😍
زینب_ممنون عزیزم😘
مامان_به به زینب جان سلام دختر قشنگم خوش امدی
زینب_سلام خاله جون ممنون ببخشید زحمت دادم بهتون☺️
مامان_این چه حرفیه شما رحمتییی خیلی خوش حالم کردی
_راحت باش زینب جان عمو و حسین نیستن تا شب
زینب_چشم 😘
حلما_زینب بیا بریم اتاقم چادرتو وسیله هاتو بزار بیایم ناهاررر من کلی گرسنمه😋
زینب_باشه😂بریم
.
.
رو تخت نشسته بودم زینب مشغول عوض کردن لباسش بود
_میگما زینب😁😁
زینب_جونم
_بدون حجاب چقدر ناز تری😍😬
زینب_چشمات ناز میبینه😍😍
_واقعا دلت نمیخواد موهاتو بریزی بیرون؟
زینب_نوچ😊
_راستی بگو ببینم تو چت بود دیشب
تا صبح تو فکرت بودم چرا گریه میکردی؟
حلما_اوومم خیلی مفصله بعد ناهار برات تعریف میکنم
زینب_باشه اون کاری که گفتم و انجام دادی دیشب؟
حلما_نه☹️بیرون که نمیشد برم نمازم حسو حالش نبود 🙄🙄🙄🙄
_پاشو بریم بیرون حالا بعدا حرف میزنیم باهم😊
زینب_بریم😉
تا مابریم مامان میز غذارو آماده کرده بود 😋😋😋نشستیمو مشغول غذا خوردن شدیم من ساکت بودم تقریبا زینبو مامان مشغول حرف زدن بودن
غذامون که تموم شد میزو جمع کردم
مامان و زینب همچنان مشغول حرف زدن بودن ظرفارو هم شستم 😁چقدر من خانومم اخه
مامان_دستت درد نکنه عزیزم
حلما_دست خودت درد نکنه خوشگله بااون قرمه سبزی خوشمزت
زینب_واقعا خیلی خوشمزه بود ممنون خاله 😍😍
مامان_نوش جونتون
_میخواین راحت باشین برین تو اتاقت حلما جان
حلما_اره زینب پاشو بریم
مامان_یکم دیگه بیا چای و میوه ببر بخورین
حلما_چشم😘😘شماهم به فیلمت برس😁😁
.
.
.
زینب_خب حالا که ناهارم خوردیم کسی هم که نیست تعریف کن ببینم چیشده به توو
نکنه عاشق شدی😄😄
حلما_نبابا عشق چیه. ازکجا بگم برات خب
اووم میدونی من یه مدته...