eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگه‌های امتحانات میان‌ترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم  و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. ازکوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.   ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمه‌های شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهره‌ی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را می‌دانستم. به امید دوباره‌ی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره‌ی چشمهایش! خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانه‌ای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم:  به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ هر کس اظهار نظری می‌کرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟  گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته  باید آنجا بروی!   دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده  گفت: بله کاری دارید؟! با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه  شروع به گریه کرد. شانه‌های نحیف و استخوانی‌اش می‌لرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشته‌اش می‌لغزید. حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.   الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانه‌های او می‌لرزید و قلب مرا هم می‌لرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم می‌کرد اما دید باطنی‌ام را زیاد.  تا دیشب معنای آیه قرآن را که می‌فرماید: شهیدان زنده‌ هستند و عند ربّهم یرزقون‌اند را نمی‌فهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زنده‌اند 😭😭😭 🌷اللهم عجل لولیک الفرج بدما الشهدا🌷 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺
چه بهانه‌ای برای نماز نخوندن دارند؟! آخرین لحظات.. شهید مدافع حرم حمیدرضا ضیائی✨ 🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅چرا در کربلا، بعضیا تونستن بمونن پای امام، و خیلی‌ها نتونستن؟ ✘ چرا همین الآن، بعضی‌ها رسیدن به همراهی با امام زمان علیه‌السلام و ما هنوز نرسیدیم؟ 🔰 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می‌گفت؛ همـه‌می‌گوین: خــوش‌بـه‌حال‌فلانی،شهید‌شــد امــاهيچ‌کس‌حـواسش‌نیست کـه‌فلانی‌بــرای‌ ، شهیدبـودن‌رايـادگـرفت...🌱
_گفتم: تا کربلا چقدر راه است؟ گفت: چند لحظه ... هر کجا باشی مهمان اویی! رو به قبله بایست وسه مرتبه بگو:؛ [صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ]✨
اول پروا کردند یعنی رو رعایت کردند بعد پرواز کردند. 🌱 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨͜͡🕊 . . نمیدانم‌شھادت‌ شرطِ‌زیبا‌دیدن‌است یا‌د‌ل‌بھ‌دریازدن؛ ولی‌هرچہ‌هست،جزدریادلان دل‌بھ‌دریانمی‌زنند... . . ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️بسم رب الشهداوالصدیقین ❤️ : حرم: دارابی ❤️شهدای خان طومان 🌷شهید مدافع حرم؛ حسین دارابی، 27 مهر 1361 در تهران متولد و در خانواده‌ای مذهبی و شیفتۀ اهل بیت علیهم‌السلام پرورش یافت. از همان دوران کودکی با قرآن کریم و آموزه‌های دینی انس گرفت. به همین دلیل هم در جوانی، همواره عشق به پوشیدن لباس دفاع از حرم داشت. اما یک رویای صادقه، عزم او را برای اعزام به سوریه جزم کرد. مادر شهید دارابی در مصاحبه‌ای گفته بود: «سر بحث سوريه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان ایام خواب ديد كه حضرت رقيه علیهاالسلام دست حسين و چند نفر ديگر را مي‌گيرد و از صف جدا مي‌كند. اين خواب عزم حسين را براي رفتن، جزم‌تر ‌كرد.» سرانجام، 19 مرداد 94 به آرزوی خود رسید و به فیض شهادت نائل آمد.💔 🌷 امنیتها _اتفاقی_ نیست 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃داشت محوطه رو آب و جارو می‌کرد ، به زحمت جارو رو ازش گرفتم . . ناراحت شد و گفت : اجازه بده خودم‌ جارو کنم ، اینجوری بدی‌ های ِدرونم هم جارو میشه ؛ کار هر روز صبحش بود ، کار هر روز یک فرمانده لشکر . . شهید ابراهیم همت🌸 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔻‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌"شهید شناسی"💫 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ❣❣ 🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...✋ 🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت، آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛ آنگونه که بعد از آن هیـــچ عطشی، هـرگــز بی تابمان نکند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در ســرداب مقـــدس، ص610. 🤲🍃 . 🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 خاطرات همت: 🌿 وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض میکرد. شیر براش درست میکرد، سفره را می انداخت و جمع میکرد. 🌿 پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد و جمع میکرد. 🌿 میگفت: تو بیش از این ها به گردن من حق داری 🌿 میگفت: من زودتر از جنگ تموم میشم و گرنه، بعد ازجنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چه طور جبران میکنم. شهید🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از آقا امام حسین خواستم بی سر شهید بشم با یه عده طلبه آمدند قم. همه شهید شدند الا محـسن. خواب امام حسیـن‌(ع) رو دیده بود. آقا بهش گفته بود: کارهات رو بکن این بـار دیگه بار آخره. یک سربند داده بود به یکی از رفقایش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به سـینه‌ام. آخه از آقا خواسـتم بی سر شهید بشم. با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطشون جنـازه‌اش که اومد، سر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه‌اش روی سربند نوشته بود أنا زائر الحســــــین(ع) شهید محسن درودی شادی روحش صلوات🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذشتی‌ازروزهـای‌خـوش‌جـوانی‌ات دعـاکن‌برایـم‌تااین‌جـوانی‌مرابه‌بازی نگیـرد:)♥️ 🌱 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 واقعاً ۷۰ درصد مردم ایران بی‌دین شدن؟!! 💥 روی ما هم اثر گذاشته؟! 💥 انتشارحداکثری 🌺☘🌺☘ ♨ پایگاه ❇ حوزه مقاومت بسیج 🏢 ناحیه مقاومت بسیج سپاه 👇👇👇👇👇👇👇👇 eitaa.com/shahid_bahonarh2
12_7_Mahdi_Rasuli(Shabe_9_Moharam)_(www.rasekhoon.net).mp3
5.59M
من با این آروم میشم هرکـــی گرفتاری داره اسم ابوالفضل میاره وقــــتی نـــدارع چــاره اسم ابوالفضل میاره ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
کیا دنبال برات کربلان ؟ 😢 ابوالفضل کلیدشه
‌روایـتی‌از"ط":)🖤💔 درروضه،حـرف‌هـای‌دلےمی‌زد.قـسمـت‌هـایی‌ازمـقتـل‌را مۍخـواند.یـادم‌است‌سـیاه‌پـوشان‌بـود،یڪ‌روزقـبل‌ازمحـرم‌آمـدروضـہ‌بخـواند. بـرگشـت‌درهـمان‌اولِ‌بسـم‌اللـه‌گفـت:بچـه‌هـامحـرم‌آمـد!هـمین‌یڪ‌جـمله‌راڪہ‌گفـت‌همـه‌زدنـد زیـرگـریہ.خـیلی‌حـال‌ڪردم‌بـاایـن‌یڪ‌جـمله.در‌روضـہ‌خـیلی خـوب آه مۍڪشید.آن آه‌ڪشیدن‌رابـا‌هـیچ چـیز عـوض‌نمۍڪردم.مۍخـواند:«حـسین آه!»خیلۍدوسـت‌داشـتم‌ایـن‌کلـمہ‌اش را.ایـن‌کلـمه‌راڪہ‌می‌گفـت،دیوانـہ می‌شدم... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh