eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍بار آخری که می خواست برای مبارزه با #داعش اعزام شود، #وصیتنامه اش را تکمیل کرد و از وسایل شخصی خود
🔰هادی ماجرای اقامتش در را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه کسی رو میشناختم؛ چند روز کار من این بود که نون و بیسکویت🍪 میخوردم و در کلاسهای درس📚 حاضر میشدم. در محوطه حرم یا کوچه ها میخوابیدم؛ کم کم پولم برای خرید نون . 🔰سختی و مشقات خیلی بهم فشار می آورد😣 اما زندگی در برایم خیلی لذت بخش بود. آخر از خود خواستم که مشکلم را برطرف کند👌 یکی از متولیان یک موسسه اسلامی، مسکونی قدیمی🏚 و بزرگی به من داد. و به عنوان در حوزه نجف پذیرفته شدم✅ 🔴شهید ذوالفقاری عاشق و دلداده ی علیه السلام بود و به عشق مولا و در مولا در وادی السلام پیکر مطهرش مدفون گشت. | 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهر و دیار و رفقا خدانگهدار ✋ میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا رو بگیرم 💔😔 #شهید_محمدهادی_ذوالفقا
🍂تفکـ💭ـر فرهنگی جالبی داشت! او یک چادر⛺️ در راه نجف تا #کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر #نبرد با داعش👹 را برای زائران اربعین قرار داد. 🍀شیخ #هادی برای این نمایشگاه بسیار زحمت کشید؛ به طوری که طی چند #شبانه_روز کمتر از سه ساعت🕰 خوابید. 🍂اما از آنجا که عاشقـ❤️ #گمنامی بود، همین که نمایشگاه آغاز شد به #نجف برگشت! #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میگفت : قیافه ام خوب نیست اگه #شهید بشم کسی برام پوستر نمیزنه....😊 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @
🍂تفکـ💭ـر فرهنگی جالبی داشت! او یک چادر⛺️ در راه نجف تا #کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر #نبرد با داعش👹 را برای زائران اربعین قرار داد. 🍀شیخ #هادی برای این نمایشگاه بسیار زحمت کشید؛ به طوری که طی چند #شبانه_روز کمتر از سه ساعت🕰 خوابید. 🍂اما از آنجا که عاشقـ❤️ #گمنامی بود، همین که نمایشگاه آغاز شد به #نجف برگشت! #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔. این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔹اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو🚗 به سمت #نجف بر مي گشتيم. موقع #اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار #وادي_السلام رسيديم. 🔸هادي به راننده گفت: نگه دار⛔️تعجب کرديم. گفتم: #شيخ_هادي اينجا چه کار داري؟ گفت: مي خواهم بروم وادي السلام♥️ 🔹گفتم: نمي ترسي⁉️ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي #قبرستان. هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد✊ از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت. 🔸بعدها فهميدم که مدت ها در ساعات #سحر به وادي السلام مي رفته و بر سر مزاري که براي #خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت📿 مي شده. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📸‌پیکر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی وارد ایران شد 🔹تصویری از تشییع پیکر مطهر شهید سپهبد #قاسم_سلیمان
پیکر ابو مهدی المهندس به همراه پیکر به تهران منتقل شد 🔴الحشد الشعبی اعلام کرد: 🔹پیکر ابو مهدی المهندس به همراه پیکر سپهبد قاسم سلیمانی برای انجام دی‌ان‌ای به تهران منتقل شده و پس از آزمایش به برای خاکسپاری در وادی‌السلام منتقل می‌شود. 🔸به دلیل شدت انفجار💥 حمله تروریستی بامداد جمعه، مطهر ابومهدی المهندس با تکه‌هایی از پیکر یکی دیگر از شهدای الحشد الشعبی و پیکر مطهر سپهبد «قاسم سلیمانی» ترکیب شده است😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهدا اینگونه بودند👇 🔸به این #یقین رسیده بودند که اسیر و شیفته ظواهر دنیوی نشوند❌ و در هیچ جایی ظاه
🔰این کمتر حرف می‌زد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول بود. از خودش کمتر می‌گفت. به توصیه‌های کتب اخلاقی📚 بیشتر عمل می‌کرد. 🔰 عبادت‌ها و مسائل دینی را به گونه‌ای انجام می‌داد که در خفا🌚 باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در خبر داشت. او سعی می‌کرد خلوت خود را👤 با مولای متقیان (ع) حفظ کند. 🔰هادی حداقل هر هفته🗓 با تهران و دوستان و خانواده تماس☎️ می‌گرفت و با آنها بگو بخند داشت، اما در روزهای آخر خاصی در او دیده می‌شد. شماره‌ همراه📱 خود را عوض کرد. 🔰 بار چند روز قبل از ، با یکی از دوستانش تماس گرفت📲 هادی پس از صحبت‌های معمول به او گفت: نمی‌خوای صدای من رو ضبط کنی⁉️ دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! بعد گفت: 😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به
🔰هادی ماجرای اقامتش در را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه کسی رو میشناختم؛ چند روز کار من این بود که نون و بیسکویت🍪 میخوردم و در کلاسهای درس📚 حاضر میشدم. در محوطه حرم یا کوچه ها میخوابیدم؛ کم کم پولم برای خرید نون . 🔰سختی و مشقات خیلی بهم فشار می آورد😣 اما زندگی در برایم خیلی لذت بخش بود. آخر از خود خواستم که مشکلم را برطرف کند👌 یکی از متولیان یک موسسه اسلامی، مسکونی قدیمی🏚 و بزرگی به من داد. و به عنوان در حوزه نجف پذیرفته شدم✅ 🔴شهید ذوالفقاری عاشق و دلداده ی علیه السلام بود و به عشق مولا و در مولا در وادی السلام پیکر مطهرش مدفون گشت. | 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#علی_ولی_الله 🔰هادی ماجرای اقامتش در #نجف را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه
🔻 🌷این سخنان رو از خیلی ها شنیدم. اینکه هادی های خاصی داشت👌 ↵همیشه بود ↵عاشق امام حسین(ع)♥️و گریه برای ایشان بود. ↵واقعا برای با سوز اشک می ریخت 🌷 هادی زبانزد همه بود. اگه کسی از او تعریف می کرد خیلی بدش میومد. وقتی کسی از زحماتش تشکر می ورد میگفت: رو خدا آزاد کرد😅 یعنی ما کاری نکرده ایم همه کاره خداست☝️ و همه کار ها برای خداست. 🌷حال و هوای و هاش مثل جوانان هم سن و سالش نبود❌ دغدغه مند تر و تر از دیگر جوانان بود 👌 انرژی اش رو وقف "بسیج و کار فرهنگی و هیئت" کرده بود 🌷در آخر راهی جز طلبگی در پاسخگوی غوغای درونش نشد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوست_شهید_من تمام امن یجیب های دلـ❤️ـم را گرہ زدہ ام به کلماتت و روانـه ی #آسمان کردہ ام🕊 من مطمئن
📝 برادرم تو نزد خدا روزی می‌گیری روزی ای از جنس دیدار با (علیه السلام) چه شیرین است این ... . جان! خیلی این روزها نیاز به دعایت دارم دعا برای ⭕️بی اخلاصی ⭕️بی تقوایی ⭕️و بی دغدغه بودنم تو نزد و خوبان خدا آبرو داری آبرو داری کن! و مثل زمانی که از به می رفتی حالا هم در کربلا واسطه‌ی بین ما و شو شاید گره‌ها وا شد... شاید 😔... دلم برایت تنگ شده💔... همیــــــن... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 به آمد این مـ🌙ـاه و همچنان باقیست برای ما حـ♥️ــرم بنویس تا کافیست 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 همه می پندارند، که عکس پدرم را به ديوار خانه ام آويخته ام!!! اما نمی دانند که ديوار خانه ام
🔆🥀🔆🥀🔆🥀🔆‍ 🌸اصغر پاشاپور 💎دانه دانه رسیده می شوندو وقت چیدنشان می رسدو دست چین شده تحویل می گیرد هرکدام زخمی تر ارج و قربش بیشتر.همه برای رسیدن و شدن سر و دست می شکنند ، نوکری،غلامی، کارگری رزمنده ها و مردم را می کنند 💎 تا شان له شود و کند روحشان به پخته شدن.آنقدر خود را خاکی می کنند تا دست آخر در خاک دست و پا بزنند و پریدن🕊 در بیاورندآنها که پیرو مکتب قاسم بوده اند اما محاسبه شان فرق دارد، راه شناخته اند وسیله مسیر را شناخته اند فقط با کمی توسل می پرند، دل بریده اند یعنی دلی ندارند که به چیزی گره بخورد یا ‌شاید دلشان فقط به این گره خورده: 💎🌼🍂 اصغر از کاروان بغداد و و و و جاماند اما از نه.... اصغر گفت:حاج آقا من نوکرتم.... من می گویم:حاج اصغر نوکرتم فقط راه نشان بده ..همین ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز تولد 🎉 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید✍ جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم، اول #جهاد_نفس
السلام علیک یا اولیاء الله 🔰می گفت: آدمی که ساکن شده نمی تواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا💞 چه لذتی دارد. 🔹شیخ هادی به مدت سه سال📆 جهت ادامه ی تحصیلات در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد. 🔸مراقب بود که کارهای انجام ندهد. هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم😍آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت: قلب♥️ آدم در یک جور دیگر می شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سه‌شنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانه‌ای؟ گفت
🌷 💠نحوه ی شهادت 🔰هادی برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت. 🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫 🔰سه روز از هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 ، یک کامیون🚚 آمده که راآورده 🔰بیشتر این شهدا از بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما ! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم. 🔰خودش بود. اولین شهید🌷 بود که آرام خوابیده بود😭 کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم. 🔰هادی می گفت برای باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت هادی در معرکه و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! 🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ 🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این ، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این چند روزه پیدا شد، آغاز بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود. 🔰هادی کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. 🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و پیکر او تشییع شد. بعد هم به بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان به خاک سپرده شد🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴 آیت‌الله قاضی طباطبایی🔴 ✅آیت‌الله محمدعلی فرزند حاج سید باقر در سال ۱۲۹۳(شمسی) در شهر متولد شد؛📌 ❎پس از اتمام تحصیلات مقدماتی خود در تبریز در سال ۱۳۱۸(شمسی) راهی شهر مقدس 🕌 شد و از کلاس درس آیات عظام و (ره) کسب علم نمود؛📌 ✅در سال ۱۳۲۸(شمسی) از قم عازم حوزه علمیه 🕌 شد و نزد فقهای نامی چون آیت الله مشغول کسب علم و دانش شد؛📌 ❎با آغاز به رهبری امام خمینی (ره)؛ آیت‌الله قاضی طباطبایی رهبری نهضت را در بر عهده گرفت؛ وی در این مدت چندین نوبت دستگیر؛ زندانی و تبعید شد؛📌 ✅سرانجام سید محمد علی قاضی طباطبایی در شامگاه و پس از اقامه🤲 آخرین مغرب و عشاء در مسجد ؛ در تاریخ📆 ۱۳۵۸/۸/۱۰ به رسید.😭😭😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴 آیت‌الله عبدالحسین دستغیب🔴 ✅آیت‌الله دستغیب فرزند آیت‌الله سید محمد تقی، عالم بزرگ در سال ۱۲۸۸(شمسی) در 🕌 متولد شد؛📌 ❎در ۱۲ سالگی پدرش را از دست داد و از آن به بعد سرپرستی خانواده را به عهده گرفت؛📌 ✅او پس از اتمام دروس سطح، برای ادامه تحصیلات خود عازم 🕌 شد و پس از ۷ سال موفق به کسب درجه اجتهاد از مراجعی چون آیت‌الله عراقی و آیت‌الله گردید؛📌 ❎سپس به شهر 🕌 بازگشت و در مدت اقامتش به سرپرستی و تربیت طلاب و ارشاد مردم اشتغال داشت و در کنار تعلیم و تربیت از مبارزه با رژیم دست نشانده غافل نبود و در این راه از سال ۴۲ تا سال ۵۷ چندین بار دستگیر، زندانی و تبعید شد؛📌 ✅این مجاهد در حرکت دادن به مبارزات مردم مسلمان فارس علیه نقش بسیار موثری داشت، افشاگری های بی پروا و به موقع او، حرکت های اسلامی مردم را عمق بیشتری می‌بخشید؛📌 ❎وی پس از پیروزی اسلامی از طرف خمینی (ره) به سمت نماینده ایشان و منصوب شد تا اینکه در📆 روز بیستم آذر ماه سال ۱۳۶۰(شمسی) هنگام رفتن به 🤲 به شهادت رسیدند😭😭😭😭😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃شهیده بنت الهدی صدر پیشگام نهضت اسلامی زنان در عراق بود. 🍃آمنه( بنت‌الهدی)صدر،شاعر، ، معلم فقه و اخلاق بود که در اسفندماه سال ۱۳۱۶ در شهر به دنیا آمد. 🍃شهیده بنت الهدی صدر در سن ۱۱ سالگی همراه دو برادر خود یعنی سید اسماعیل و سید محمدباقر صدر به رفت و تحصیلات خود را در زمینه فقه، علم حدیث، اخلاق و نزد برادرش محمدباقر صدر دنبال کرد و به درجه رسید. 🍃او وظیفه‌ی پرورش دختران از طریق برپایی کلاسهای درس و همایش را بر عهده داشت.او سال ۱٣٣۶ فعالیت خود را آغاز کرد. 🍃داستانهایی که از وی به یادگار مانده میتوان به ای کاش می‌دانستم، و اشاره کرد. 🍃بنت الهدی سه روز در مدرسه‌های بغداد و سه روز در مدرسه‌های نجف تدریس میکرد. وقتی برادرش به دلیل فعالیت های سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد بنت الهدی در حرم (ع) به سخنرانی پرداخت و مردم را از دستگیری مرجع دینی‌شان اگاه ساخت. 🍃نتیجه این سخنرانی مردم نجف و آزادی شهید محمد‌باقر صدر بود. حکومت عراق با دیدن این تظاهرات شهید صدر و خواهرش را به زندان انداخت. 🍃آمنه و محمدباقر صدر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به دست رژیم بعث به رسیدند🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در شهر به دنیا آمد.در سه سالگی سایه پدر از سرش کم شد و با محبت مادر و برادرش بزرگ شد.از پنج سالگی بر اثر نبوغ عالی و هوش بسیار بالا به مدرسه رفت .دردوازه سالگی به همراه برادرش سید اسماعیل به رفت تا در حضور اساتید ، به تحصیلات عالی بپردازد. 🍃تا بیست سالگی به تحصیل مشغول شد و پس از آن به تدریس و تعلیم طلاب جوان پرداخت.سید محمد باقر نهضت در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی می دانست. 🍃هنگامی که امام خمینی از تبعیدگاه به نجف اشرف منتقل شد، آیت الله صدر به همراه عده ای از علمای دیگر در مراسم استقبال از امام شرکت کردند. در دورانی که امام خمینی در اقامت داشت طی نامه ای پشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی اعلام کرد. 🍃آیت الله صدر لحظه ای از مبارزه و تلاش برای سرنگونی رژیم بعثی عراق آسوده ننشست و با و فتواها و برخی عملیات عملی در برابر طرح های شیطانی حزب بعث می ایستاد. 🍃رژیم بعث ، در سال ۵۹، آیت الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش را دستگیر و به بغداد می برد. رئیس سازمان امنیت کشور عراق، آیت الله صدر را به مرگ تهدید می کند و از ایشان می خواهد که چند کلمه، علیه بنویسد تا از مرگ نجات یابد. اما آیت الله صدر مخالفت کرده و می گوید: «من آماده شهادتم.» 🍃این دو مجاهد در راه خدا با شکنجه های سخت، می شوند. پیکر مطهر شهید محمد باقر از قبرستان تا دروازه شهر نجف به منظور ایمن ماندن از خشم و کینه دشمنان چندبار جا به جا شد. 🍃در وصف شهید صدر همین بس که امام خمینی «ره» از ایشان به عنوان یاد کردند. 🌸به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
👈شهیدی که پیامبر (ص) در عالم رؤیا مژده را به او داده بود؛ یک بار که برای کارهای به عراق اعزام شدیم و میانه راه به در موکب علی بن موسی الرضا(ع)😍فعالیت جهادی میکردیم، او به این امید آمده بود که بتواند خودش را به مدافعان برساند. در همان کربلا هم دیده بود پیامبراعظم(ص) باغی بهشتی را به او نشان میدهد❤️و شرابی بهشتی به ایشان میخوراند. رسول گرامی اسلام در عالم رؤیا به بشارت داده بود که این باغ متعلق به تو است.😊 بعد از بازگشت از، ابوذر خودش را در میان اعزامی‌ها جا داد. میتوانم بگویم به او الهام شده بود. راوی: همسر محترم شهید 🌷شهید ابوذر غواصی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در شهر به دنیا آمد.در سه سالگی سایه پدر از سرش کم شد و با محبت مادر و برادرش بزرگ شد.از پنج سالگی بر اثر نبوغ عالی و هوش بسیار بالا به مدرسه رفت .دردوازه سالگی به همراه برادرش سید اسماعیل به رفت تا در حضور اساتید ، به تحصیلات عالی بپردازد. 🍃تا بیست سالگی به تحصیل مشغول شد و پس از آن به تدریس و تعلیم طلاب جوان پرداخت.سید محمد باقر نهضت در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی می دانست. 🍃هنگامی که امام خمینی از تبعیدگاه به نجف اشرف منتقل شد، آیت الله صدر به همراه عده ای از علمای دیگر در مراسم استقبال از امام شرکت کردند. در دورانی که امام خمینی در اقامت داشت طی نامه ای پشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی اعلام کرد. 🍃آیت الله صدر لحظه ای از مبارزه و تلاش برای سرنگونی رژیم بعثی عراق آسوده ننشست و با و فتواها و برخی عملیات عملی در برابر طرح های شیطانی حزب بعث می ایستاد. 🍃رژیم بعث ، در سال ۵۹، آیت الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش را دستگیر و به بغداد می برد. رئیس سازمان امنیت کشور عراق، آیت الله صدر را به مرگ تهدید می کند و از ایشان می خواهد که چند کلمه، علیه بنویسد تا از مرگ نجات یابد. اما آیت الله صدر مخالفت کرده و می گوید: «من آماده شهادتم.» 🍃این دو مجاهد در راه خدا با شکنجه های سخت، می شوند .پیکر مطهر شهید محمد باقر از قبرستان تا دروازه شهر نجف به منظور ایمن ماندن از خشم و کینه دشمنان چندبار جا به جا شد. 🍃در وصف شهید صدر همین بس که امام خمینی «ره» از ایشان به عنوان یاد کردند. "روحش شاد و یادش گرامی" 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۰ اسفند ۱٣۱٣ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ فروردین ۱٣۵٩ 🥀مزار شهید : دروازه شهر نجف 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃شهیده بنت الهدی صدر پیشگام نهضت اسلامی زنان در عراق بود. 🍃آمنه( بنت‌الهدی)صدر،شاعر، ، معلم فقه و اخلاق بود که در اسفندماه سال ۱۳۱۶ در شهر به دنیا آمد. 🍃شهیده بنت الهدی صدر در سن ۱۱ سالگی همراه دو برادر خود یعنی سید اسماعیل و سید محمدباقر صدر به رفت و تحصیلات خود را در زمینه فقه، علم حدیث، اخلاق و نزد برادرش محمدباقر صدر دنبال کرد و به درجه رسید. 🍃او وظیفه‌ی پرورش دختران از طریق برپایی کلاسهای درس و همایش را بر عهده داشت.او سال ۱٣٣۶ فعالیت خود را آغاز کرد. 🍃داستانهایی که از وی به یادگار مانده میتوان به ای کاش می‌دانستم، و اشاره کرد. 🍃بنت الهدی سه روز در مدرسه‌های بغداد و سه روز در مدرسه‌های نجف تدریس میکرد. وقتی برادرش به دلیل فعالیت های سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد بنت الهدی در حرم (ع) به سخنرانی پرداخت و مردم را از دستگیری مرجع دینی‌شان اگاه ساخت. 🍃نتیجه این سخنرانی مردم نجف و آزادی شهید محمد‌باقر صدر بود. حکومت عراق با دیدن این تظاهرات شهید صدر و خواهرش را به زندان انداخت. 🍃آمنه و محمدباقر صدر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به دست رژیم بعث به رسیدند🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱٣۱۶ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ فروردین ۱٣۵٩ 🥀مزار شهید :نجف قبرستان وادی السلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت ناباورانه نگاهم ڪرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین﴿؏﴾ داشتم ڪه میان گریه زمزمه ڪردم : _مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود... از تصور تعرض‌عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود ڪه مستقیم نگاهم میڪرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم ڪه باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید : _زخمی بود، داعشی‌ها داشتن فرار میڪردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن ڪه سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن! و هنوز وحشت بریدن سرعدنان به دلم مانده بود ڪه مثل کودکی ازترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محڪمتر گرفت تا ڪمتر بلرزد و زمزمه ڪرد : _دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین﴿؏﴾ بودی و میدونستم آقا خودش تا من بیام! و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود ڪه سری‌تڪان داد و تأیید ڪرد : _حمله سریع ما غافلگیرشون ڪرد! تو عقب‌نشینی هرچی زخمی و ڪشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه! و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم ڪه عاشقانه نجوا ڪردم : _عباس برامون یه نارنجڪ اورده بود واسه روزی ڪه پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجڪ همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه... ڪه از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد : _هیچی نگو نرجس! میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا ڪه آتش غیرتش فروڪش ڪرده بود،لاله‌های‌دلتنگی را درنگاهش میدیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود ڪه یڪی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه‌میڪرد و حیدر او را ڪناری ڪشید تا ماجرا را شرح دهد ڪه دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرمانده‌هان بودند ڪه همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. باپشت‌دستم اشڪ‌هایم را پاڪ میڪردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم ڪه نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یڪی از فرمانده‌ها را در آغوش ڪشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود ڪه دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد ڪه نقش غم از قلبم رفت. پیراهن‌وشلواری‌ خاڪی‌ رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را درآغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت ڪرد و باعجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من ڪه حال حیدر را هم بهتر ڪرده بود.پشت فرمان‌نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد : _معبر اصلی به سمت شهر باز شده! ماشین را به حرڪت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود ڪه حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق اینچنین سینه سپر ڪرد : _حاج قاسم بود! با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده وجمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش حاج‌قاسم جا مانده بود ڪه مؤمنانه زمزمه ڪرد : _عاشق سیدعلی خامنه‌ای و حاج قاسمم! سپس گوشه نگاهی به صورتم ڪرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد : _نرجس! به خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میڪرد! و دررڪاب حاج‌قاسم طعم را چشیده بود ڪه فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان ڪشید : _مگه مرده باشه ڪه حرف و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به و برسه! تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه ڪرده بود ڪه مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن شهادت.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸بچه های ایران و عراق! من دیر فهمیدم و خیلی گناه🔞 و کار انجام دادم. یکی از دلایلی که به نجف آمدم همین بود که پیشرفت کنم. 🔹 شهری است که مثل تصفیه کن است که گناه را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب💖 می دهد. این ما خیلی مهربان است. 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ ⚘می‌گفت: آدمی که ساکن شده نمی‌تواند جای دیگری برود. شما نمی‌دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد. ⚘شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامه‌ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می‌کرد. مراقب بود که کارهای انجام ندهد. ⚘هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می‌گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می‌گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می‌شود. ♥️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh