👈آهای بچه #شیعه ها
👈سرباز #سیدعلی
👈پست #نگبانی من تمام شده
👈حالا #نوبت شماست
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_حسین_مشتاقی 🕊❤️
💠او که یادش هم مهربانی را به یادم می آورد
🔹حسین بعد از تمام شدن درسش وارد #سپاه. شد و گفت مادر چون تو خیلی دوست داری #سربازامام_زمان(عج) باشم من در سپاه خدمت میکنم.🇮🇷
🔸 ما راضی به رضای خدای هستیم. ما فرمانبر #سیدعلی هستیم و هیچ وقت♨️ ایشان را تنها نمیگذاریم✊. فرزندان و نوه هایم سرباز رهبر هستند."✌️
🔹حسین با این همه #شوخ طبعی سر نترس و شجاعت خاصی داشت.همان طور که خوش خنده بود😄 و بچه ها را می خنداند. پای روضه های #اباعبدالله خیلی نمکی گریه می کرد.😢
🔸حاضرم #قسم بخورم اگر با هر کدام از رفقایش صحبت کنید تا اسم حسین مشتاقی را بیاورید، #اولین عکس العمل شان لبخند است.😄
🔹با اینکه با همه #شوخی می کرد،
اما همه دوست اش داشتند. مثلا وقت هایی که چایی می ریختیم ☕️بخوریم، بی سر و صدا می رفت و #نمک می ریخت توی لیوان چای😄
🔸همه شهيد حسين مشتاقی رو يک جوان #بانشاط و پر جنب و جوش میشناسند ولی من ضمن تأیید این نوع اظهارنظرها در خصوص شهید مشتاقی او را بیشتر #اهل_دل هم میدانم.
🔹چرا که در طول مدتی که با او بودم، همیشه او را پای ثابت #نمازهای جماعت و مراسم دعا📖 دیدم.
🔸پاییز سال ۹۴، هنگام مأموریت، #آنفولانزای شدیدی او را از پا انداخت، با این وجود او همیشه تو #نماز جماعت و مراسم دعا حضور داشت.👌📿
🔹یک #مفاتیح کهنه همیشه تو دستش دیده میشد. یک روز بهش گفتم: اینجا که مفاتیحهای نو هست، چرا یکی از این مفاتیحها رو برنمیداری⁉️ گفت: این مفاتیح #مونس منه و تو تمام مأموریتها با من بوده👌 ...
#شهادت_اردیبهشت۹۵
#خانطومان
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#دلنـوشتــــــــه📝
💠من اشتباهیام!
💢نباید این سال ها و این روزها روی کره زمینـ🌍 باشم!
💢نباید #جوانی_ام این روزها رقم بخورد!
من اشتباهی ام!...
💢همه ام دارد فریاد میزند🗣 که من برای این تاریخ🗓 نیستم! این سال های آرام و بی صدا #قاتل جان من است!
💢من باید جایی میان دشت های #سوسنگرد یا رمل های #فکه به خاک بیفتم، یا میان کوچه های تنگ #خرمشهر، به خون!
💢شاید میان بزم تیرها💥 برقصم و سرنقطه رهایی، پرواز کنمـ🕊!
باید #تیرها مرا دریابند!
سینه ای که تنگ شده فراخ بشود!
گلویم تیغ ها را بدَرَد!
💢 #خونی که در رگ ها زیادی است زمین را آبیاری کند و این تن👤، زمان را به هم بریزد!
💢باید بشود آنچه #تقدیر است،
باید بشود آنچه را که برایش دویده ام!
💢می ترسم به این پاهای👣 زخم خورده بگویم #راهی که آمده اید به مقصد ختم نمی شود🚫،
می ترسم بگویم که نمی رسیم!
💢می ترسم از حسرت خوردن!
دلم شور میزند، نکند میان راه، یک قدم مانده به #شهادت، دلم بلرزد💓! نگاهم از نور برگردد😭، به پشت سر نگاه کنم!
💢نکند
●بترسم
●بلرزم،
●بمیرم...
♨️نکند #شهید نشوم😭!
💢 #شهادت نعمت است!
نه، شهادت #حق است!
نکند از حقمان محروم شویم!
💢ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم!
که نه دست نوازش #پیرجماران را به سرمان دیدیم و نه آغوش #سیدعلی را !
💢که لباس #خاکی به تنمان نیامد! که سیاه پوش 🏴امام و کفن پوشِ #ولی بودیم!
💢که خاکریزمان #خط_مقدم و عقبه نداشت!
که هرجا رسیدیم جنگیدیم👊
که هر کوچه برای ما #خرمشهر بود!
و برای فتحش چقدر خون دل خوردیم!
💢ما از شب های🌙 این خیابان ها چه #خاطره ها داریم! هرکجایش #شهادت می دهد به بودنمان! به نترسیدن هایمان✌️! #سینه_سپر کردن هایمان...
💢اما خب این خیابان های آرام ، این آدم های ساکت🔇 و بی دغدغه دارند مرا #میکشند!
عذابِ تدریجی شده است بودنم! ماندنم😞!
💢می دانی تقصیر آن هاست که اسم کوچه ها را به اسم #شهدا گذاشتند! که از هر پایگاه و منطقه ای که رد شدیم، #حسرت بخوریم😓!
💢من باید #جوانی ام سال های جنگ میشد، سال های قبل از قطعنامه! آن زمان که جماران رنگ و بوی #خمینی میداد و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین #پاسدارها و شعار بسیجی ها✊ لبریز بود
💢همان زمان که از مسجدها🕌 صدای #تکبیر نمازگزارهایش به گوش می رسید و تا خود #بغداد لرزه به دشمن می انداخت! روز هایی که میان بوی دود🌫 و اسپند، دسته گلـ🌸🍃 مادرها میرفتند، میان میدان به خاک و خون پرپر میشدند🕊
💢و سر دست همان ها که پشت سرشان آب ریخته بودند💦 کنار #رفیق_هایشان آرام میگرفتند، من باید جوانی ام سال های جنگ میشد😔...
💢یک شب🌝، دو خط می نوشتم📝 و لای #قرآنِ روی تاقچه میگذاشتم، کوله بارم را برمیداشتم، یک روز هم با آن اتوبوس های خاکی🚌 میرفتم و دیگر #برنمیگشتم ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹معلم پرسید:
چندتا بمب برای نابودی داعش👹 و صهیونیسم💀 لازمه⁉️
🔸دانش آموز گفت: #دوتا✌️
🔹همه خندیدند😄
🔸معلم با تعجب گفت:دوتا؟؟
چطوری⁉️
🔹دانش آموز گفت:
👈اول فرمان #سیدعلی😍
👈دوم سربند #یازهرا✊
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنــوشتـــــــــه 📝
💟دلنوشته ای تقدیم به #همسر_سبکبالم(۲/۲)
✍حواسم به همه آرمانهایت هست
وقتی به #نیایش میرسم ... به آرزوهایی که هیچوقت نرسیده❌ به بلندی موهایش👧 که #دستانت را کم دارد، به دویدنهایش که به آغوش #تو نمیرسد😔
✍چه آرزوهایی که برایش نداشتی، چقدر #دلتنگ بودی، دلتنگ بوسیدنش😘 دلتنگ شنیدن #قهقهاش، دلتنگ چشمانش😍 دلتنگ اینکه صدایت میکرد « #بابا».
✍چقدر خوشحال بودیم روزی که #اولین قدمهایش👣 را برمیداشت. نگران نباش🚫 میدانم روزی خواهد رسید که درک میکند برای چه رفتی، #مولایمان حسین (ع) کیست؟ خواهرش بیبی زینب (س) کیست⁉️خانم #رقیه (س) که بابایش را شهید🌷 کردند کیست؟
✍میداند که تو و دوستان #شهیدت در این زمان شدهاید «قاسم»، شدهاید «علیاکبر» و #افتخار میکند که بابایش #تو هستی💖 خواهد دانست که بابایش نمرده❌ بلکه #شهید_شده و شهید یعنی👈 «به خیر گذشت، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند، #سعادت میخواهد شهید شوی🕊
✍اما #رضاجان! به آرمانهایت میرسم، آنجا که بیرون از مرزت رفتی😢 و جنگیدی که نشان دهی هنوز #غیرت هست، هنوز باید از ایرانی🇮🇷 ترسید، هنوز مردانگی💪 میترساند #خائنین را. من، حواسم به همه آرمانهایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش میکنم✋
✍اینجا کسانی هستند که #درک میکنند نباید #رهبرمان تنها بماند⛔️ فراموش نمیکنم🗯 حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمیکنم بغض نهفته در گلوی #سیدعلی را که میگفت: جسم ناقصی دارم. اندک آبرویی دارم. که آن را هم #شما به ما دادید.
✍فراموش نمیکنم آن #توسلات «امام خامنهای» به «امام زمان (عج)» را. ما آن بیحرمتیها را در آن #عاشورا، آن دشمنشاد کردنها را، آن بغض «سید علی»😢 را، آن #شهیدان مظلوم بسیجی🌷 را فراموش نمیکنیم. ما #فتنه سال 88 را فراموش نمیکنیم❌ فتنههای دیگر هنوز در راهاند، خدا یاریمان کند تا آگاه شویم و #مبارزه کنیم.
✍رضا جان! خیلیها بر سر این خاک با تو پیمان میبندند💞 که ادامهدهنده #راهت باشند. خیلیها حتی شده یک عهد کوچک را اینجا #باتو میبندد و شاید تغییر کوچکی در زندگیشان ایجاد کند😊 همینها باعث #دلگرمی من است. دعا میکنم برای تو، برای خودم، برای #همه، کسی چه میداند شاید خدا دست جمعی نگاهمان کرد👌
♦️مهربان #خدای من! میدانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا #آسمانی شدن راه بسیار است. این دستهای خالی بهسوی تو بلند میشود. ما #بیسلیقهایم، طلب آب و نان🍞 میکنیم، تو خود میدانی ای #خزانهدار بخششها، بهترینها👌 را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت✨ را نزدیک بفرما او با #سپاهی_ازشهیدان خواهد آمد ... #آمین
♦️قسم به غیرت مردانه علیاصغر؛ به درد #عشق نخوردن چه ارزشی دارد، هزار سر به فدای غباری از خاکم #وطن نباشد اگر تن چه ارزشی دارد⁉️
9/دی/1394
🌸همسر شهید مدافع حرم بیبی زینب (س)🌸
#شهید_رضا_دامرودی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#میخواهم_مثل_تو_باشم
♨️پیش بینی شهید اندرزگو
🔸چند ماه قبل از #شهادتش در خانه نشسته بودیم. #سیدعلی یک ذغال گداخته🔥 را برداشت و کف #دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید😲 دستت نمی سوزد⁉️
🔹سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به #آتش_جهنم هم حرام⛔️ است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و #انقلاب پیروز✌️ خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش #سید_علی است. از آنروز به بعد منتظر #ظهور حضرت ولی عصر(عج)💫 باشید.
🔸بعد گفت: #دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. #همسرشهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان #رئیس_جمهور می شوید⁉️ سید پاسخ داد خیر❌ من آنروز نیستم.
❤️شهید سید علی اندرزگو❤️
👌شهیدی که #ولادت_وشهادتش با مولا علی گره خورده است و در #شب_قدر آسمانی شد.
#امام_خمینی(ره) در وصف ایشان فرمود:
💠اگر #ده_نفر مثل او (شهیداندرزگو) داشتیم دنیـ🌍ـا زیر سلطه اسلام بود
روای: همسر بزرگوار شهید
#شهید_سیدعلی_اندرزگو
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#فرازی_از_وصیت 5⃣
💢قسمتی از وصیت نامه
#شهید_سیدمحمود_موسوی🌷
⚜این وصیتنامه📜 را در حالی مینویسم که عازم #ماموریت دشواری هستیم، امیدوارم انشاءالله با پیروزی عزیزان روحالله و #سیدعلی به انجام برسد. یا رب! در نگاه دوستانم مینگرم در حالی که اشک😢 در چشمانشان حلقه زده، با یکدیگر #وداع میکنند، چون هیچکس نمیداند چه کسی میماند و چه کسی به دیدار معشوق🕊 میشتابد.
⚜ای دوستان! فریب دنیا را نخورید❌ زیرا این امر، مانع #خیر_اخروی میشود. پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد✅
کلامتان #کلام_رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا #امام_زمان(عج) است.
⚜پس همیشه حامی و #پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر❤️ به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید. به پدر و مادرتان #احترام بگذارید و دستشان را ببوسید، چون با دعای آنان زندگی شما خوب خواهد شد👌
⚜به روحانیت احترام بگذارید، زیرا آنان #حافظان اسلامند. دشمنان از جدایی مردم و روحانیت خوشحال میشوند، پس #دشمنان را با پیروی از روحانیت، ناراحت کنید🚫 اگر می خواهید از #فتنه آخرالزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید.
خانواده #شهدا را فراموش نکنید و برای آنان دلگرمی باشید.
⚜در پایان از همه شما #التماس_دعا دارم، محتاج دعای شما هستم. از دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید.
🔸رفیقان میروند #نوبت به نوبت
🔸خوشا روزی که نوبت #بر_من آید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنــوشتـــــــــه 📝
💟دلنوشته ای تقدیم به #همسر_سبکبالم(۲/۲)
✍حواسم به همه آرمانهایت هست
وقتی به #نیایش میرسم ... به آرزوهایی که هیچوقت نرسیده❌ به بلندی موهایش👧 که #دستانت را کم دارد، به دویدنهایش که به آغوش #تو نمیرسد😔
✍چه آرزوهایی که برایش نداشتی، چقدر #دلتنگ بودی، دلتنگ بوسیدنش😘 دلتنگ شنیدن #قهقهاش، دلتنگ چشمانش😍 دلتنگ اینکه صدایت میکرد « #بابا».
✍چقدر خوشحال بودیم روزی که #اولین قدمهایش👣 را برمیداشت. نگران نباش🚫 میدانم روزی خواهد رسید که درک میکند برای چه رفتی، #مولایمان حسین (ع) کیست؟ خواهرش بیبی زینب (س) کیست⁉️خانم #رقیه (س) که بابایش را شهید🌷 کردند کیست؟
✍میداند که تو و دوستان #شهیدت در این زمان شدهاید «قاسم»، شدهاید «علیاکبر» و #افتخار میکند که بابایش #تو هستی💖 خواهد دانست که بابایش نمرده❌ بلکه #شهید_شده و شهید یعنی👈 «به خیر گذشت، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند، #سعادت میخواهد شهید شوی🕊
✍اما #رضاجان! به آرمانهایت میرسم، آنجا که بیرون از مرزت رفتی😢 و جنگیدی که نشان دهی هنوز #غیرت هست، هنوز باید از ایرانی🇮🇷 ترسید، هنوز مردانگی💪 میترساند #خائنین را. من، حواسم به همه آرمانهایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش میکنم✋
✍اینجا کسانی هستند که #درک میکنند نباید #رهبرمان تنها بماند⛔️ فراموش نمیکنم🗯 حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمیکنم بغض نهفته در گلوی #سیدعلی را که میگفت: جسم ناقصی دارم. اندک آبرویی دارم. که آن را هم #شما به ما دادید.
✍فراموش نمیکنم آن #توسلات «امام خامنهای» به «امام زمان (عج)» را. ما آن بیحرمتیها را در آن #عاشورا، آن دشمنشاد کردنها را، آن بغض «سید علی»😢 را، آن #شهیدان مظلوم بسیجی🌷 را فراموش نمیکنیم. ما #فتنه سال 88 را فراموش نمیکنیم❌ فتنههای دیگر هنوز در راهاند، خدا یاریمان کند تا آگاه شویم و #مبارزه کنیم.
✍رضا جان! خیلیها بر سر این خاک با تو پیمان میبندند💞 که ادامهدهنده #راهت باشند. خیلیها حتی شده یک عهد کوچک را اینجا #باتو میبندد و شاید تغییر کوچکی در زندگیشان ایجاد کند😊 همینها باعث #دلگرمی من است. دعا میکنم برای تو، برای خودم، برای #همه، کسی چه میداند شاید خدا دست جمعی نگاهمان کرد👌
♦️مهربان #خدای من! میدانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا #آسمانی شدن راه بسیار است. این دستهای خالی بهسوی تو بلند میشود. ما #بیسلیقهایم، طلب آب و نان🍞 میکنیم، تو خود میدانی ای #خزانهدار بخششها، بهترینها👌 را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت✨ را نزدیک بفرما او با #سپاهی_ازشهیدان خواهد آمد ... #آمین
♦️قسم به غیرت مردانه علیاصغر؛ به درد #عشق نخوردن چه ارزشی دارد، هزار سر به فدای غباری از خاکم #وطن نباشد اگر تن چه ارزشی دارد⁉️
9/دی/1394
🌸همسر شهید مدافع حرم بیبی زینب (س)🌸
#شهید_رضا_دامرودی
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ڪلام_شهید
🌺من #پاسدارم و پاسدار بودنم محدود به جمهوریاسلامی ایران نیست❌ و در هر کجای دنیا مظلوم و #مستضعفی باشد که به او ظلــم میشود حاضــرم این جـان❣ ناقابل خـود را تقـدیم ڪنم
🌺و در دفـاع از #مظلـوم و فرمـان امامم فدایـی شوم♥️ و خونم پای دین، فرامین الهی و فرمان امام #سیدعلی خامنهای حفظ الله ریخته شـود. باشد که #مسیری گـردد برای آینـدگان👌
◽️تاریخ ولادت: ۱۳۵۶/۰۲/۱۹
◽️محل ولادت: اهواز
◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۹
◽️محل شهادت: حلب_سوریه
◽️ مزار شهید: گلزار شهدای اهواز
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#میخواهم_مثل_تو_باشم
♨️پیش بینی شهید اندرزگو
🔸چند ماه قبل از #شهادتش در خانه نشسته بودیم. #سیدعلی یک ذغال گداخته🔥 را برداشت و کف #دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید😲 دستت نمی سوزد⁉️
🔹سید لبخندی زد و گفت: این که هیچ، بدن من به #آتش_جهنم هم حرام⛔️ است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و #انقلاب پیروز✌️ خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش #سید_علی است. از آنروز به بعد منتظر #ظهور حضرت ولی عصر(عج)♥️ باشید.
🔸بعد گفت: #دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. #همسرشهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان #رئیس_جمهور می شوید؟؟ سید پاسخ داد خیر❌ من آنروز نیستم.
🔰شهیدی که #ولادت_وشهادتش با مولا علی گره خورده است و در #شب_قدر آسمانی شد🕊
💠 #امام_خمینی(ره) در وصف ایشان فرمود: اگر #ده_نفر مثل او (شهیداندرزگو) داشتیم دنیـ🌍ـا زیر سلطه اسلام بود
روای: همسر بزرگوار شهید
#شهید_سیدعلی_اندرزگو
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔆دایی همسر #شهید:🌾
♨️بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی، برام بگو.راستش آن #اوایل تا میدیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد.
♨️آن روز گفت: #گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسیش!
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت #محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای.❗️پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها #ببینمش.
♨️باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.😭 #عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: #عاقبت_بخیر بشی!
همانجا به #محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم #عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم.
📚برگرفته از کتاب #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌷
📝وصیت #شهید مدافع حرم محسن حججی:👇
🌾از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنهای نائب بر حق #امام_زمان است.🍂
🍃 #یاد_شهدا_باصلوات
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
3⃣7⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که این قدر سنگش رو به سینه میزنی، برام بگو. راستش آن اوایل تا میدیدمش، مدام به رهبر، بد و #بیراه می گفتم او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد.
🔰آن روز گفت: #گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسیش! چشم انداخت توی #چشمم و بهم قول داد: اون وقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از #شهادتش، خواهرم زنگ زد 📞گفت: داریم میریم دیدار رهبری ، گفتیم تو هم بیای پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمی شد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.
🔰 عزت از این #بالاتر که بروی دست مجروح💥 رهبر را بگیری و ببوسی😘 و دستت را در دست #سالمش فشار بدهد و بگوید: عاقبت بخیر بشی! همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم.
📚 برگرفته از کتاب سربلند
📝#وصیت_نامه: از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقیه رسیدم که امام #خامنهای نائب بر حق امام زمان است.
🔹راوی: دایی همسر شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🍁به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت : مریوان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #چهل_ونهم
ناباورانه نگاهم ڪرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین﴿؏﴾ داشتم ڪه میان گریه زمزمه ڪردم :
_مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...
از تصور تعرضعدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود ڪه مستقیم نگاهم میڪرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم ڪه باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :
_زخمی بود، داعشیها داشتن فرار میڪردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن ڪه سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!
و هنوز وحشت بریدن سرعدنان به دلم مانده بود ڪه مثل کودکی ازترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محڪمتر گرفت تا ڪمتر بلرزد و زمزمه ڪرد :
_دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین﴿؏﴾ بودی و میدونستم آقا خودش #مراقبته تا من
بیام!
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود ڪه سریتڪان داد و تأیید ڪرد :
_حمله سریع ما غافلگیرشون ڪرد! تو عقبنشینی هرچی زخمی و ڪشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم ڪه عاشقانه نجوا ڪردم :
_عباس برامون یه نارنجڪ اورده بود واسه روزی ڪه پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجڪ همرام بود، نمیذاشتم
دستش بهم برسه...
ڪه از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :
_هیچی نگو نرجس!
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا ڪه آتش غیرتش فروڪش ڪرده بود،لالههایدلتنگی را درنگاهش میدیدم
و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود ڪه یڪی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاهمیڪرد و حیدر او را ڪناری ڪشید تا ماجرا را شرح دهد ڪه دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرماندههان بودند ڪه همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
باپشتدستم اشڪهایم را پاڪ میڪردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم ڪه نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یڪی از فرماندهها را در آغوش ڪشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود ڪه دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد ڪه نقش غم از قلبم رفت. پیراهنوشلواری خاڪی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را درآغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت ڪرد و باعجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من ڪه حال حیدر را هم بهتر ڪرده بود.پشت فرماننشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :
_معبر اصلی به سمت شهر باز شده!
ماشین را به حرڪت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود ڪه حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق #سربازی اینچنین #فرماندهای سینه سپر ڪرد :
_حاج قاسم بود!
با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا #پناهمردمآمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده وجمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش حاجقاسم جا مانده بود ڪه مؤمنانه زمزمه ڪرد :
_عاشق سیدعلی خامنهای و حاج
قاسمم!
سپس گوشه نگاهی به صورتم ڪرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :
_نرجس! به خدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میڪرد!
و دررڪاب حاجقاسم طعم#قدرتشیعه را چشیده بود ڪه فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان ڪشید :
_مگه #شیعه مرده باشه ڪه حرف #سیدعلی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به #ڪربلا و #نجف برسه!
تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه ڪرده بود ڪه مرگ را به بازی گرفته
و برای چشیدن شهادت....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸کاپشن شهادت #سیدعلی دست به دست چرخید. سیدعلی کاپشنی داشت که بعد از شهادتش🕊 دست به دست بین رزمندگان میچرخید، هر کسی که این کاپشن را میپوشید به #شهادت میرسید.
🔹شهید #سیدمجتبی_علمدار در مراسم و هیئتها هم همیشه از سیدعلی میخواست که او را هم به حلقه شهدا🌷 برساند.
🔸سیدمجتبی علمدار از #جانبازان شیمیاییمان بود، او هم بعد از پوشیدن کاپشن سیدعلی♥️ به آرزویش( #شهادت) رسید
#شهید_سید_علی_دوامی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼عاقبت با لطف حق
🍂دوران #مهدی میرسد
🌸بلبل خوش نغمه🕊 از
🍃بستان مهدی میرسد
🌼میدهد این دل گواهی
🍂 پیر ما #سیدعلی
🌸پرچم از دست تـ♥️ــو
🍃بر دستان #مهدی میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد: ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت: ۷ آذر ۱۳۶۰
🥀مزار شهید: اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت: مریوان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ثمره انقلاب ماشد
رهبری #سیدعلی به
تمام مسلمین جهان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh