eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪسانے بہ #امام_زمانشان خواهند رسید، ڪہ اهل #سرعت باشند! و الا تاریخ #ڪربلا نشان داده ڪہ قافلہ حسینے #معطل ڪسے نمے ماند.. #شهید_مرتضی_آوینی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣8⃣به یاد #شهید_جواد_محمــــدی 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣8⃣2⃣ 🌷 💠شنیدم انجام ڪار خیر، موجب شدن دعا میشہ ..... 🔸 از خصوصیات اخلاقی این بود ڪہ زیاد بہ دیگران ڪمڪ مےڪردند، فرقے هم نداشت📛 ، هر جا و هر ڪسے ڪہ نیاز به ڪمڪ داشت، حتـے توے ....‌ 🔹 اتفاقا موقعیتش هم براشون پیش مےاومد و حتـے از اینڪہ طرف، ابراز نیاز ڪنہ، ایشون بہ محض اینڪہ مےفهمیدند فلانےنیازمنده، بہ سراغشون مےرفتند. 🔸 مثلا دفعہ‌ے اولے ڪہ رفتہ بودیم سفر ، در شهر فاصلہ ے هتل تا حرم امام علے علیه السلام زیاد بود؛ بین مسافران همراه ما، پیرزنے بودند ڪہ بہ سختے راه مےرفت، آقا جواد بہ محض دیدنشون بہ یڪے از افرادے ڪہ چرخ دستی💺 داشت، پولے دادند ڪہ پیرزن را تا برسونند .... 🔹 آقا جواد همیشہ مےگفتند از مےخوام بہ واسطہ ے ڪمڪ بہ دیگران بشم ..‌‌. دعاشون مستجاب شد✅ ♨️چہ عاقبت بخیرے بهتر از 🌷 ✍ نقل از همسر شهید مدافع حرم: 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 5⃣3⃣ باور کنید که #جنگ است و جنگ امروز بسے سخت تر از #دفاعِ هشت ساله، #دشمن باتمام قو
6⃣3⃣ ڪارتان را برای خدا نڪنید، برای ڪار ڪنید ... فقط همین است ڪه ممڪن است حسین در باشد و من در حال برای رضای خدا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شهیدسیدمرتضی_آوینی ڪسانی بہ امام زمانشان خواهند رسید ڪہ اهل #سرعت باشند.. و اِلا تاریخ #ڪربلا نشان داده ڪہ قافلہ حسینی #معطل ڪسی نمی ماند.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سلام برشہـدا✋ چہ مشتاقانہ نداسرمےدادید: سوے دیار #عاشقان سوے #خدا مےرویم بہ‌ #ڪربلا مےرویم... و چہ #عاشقانہ در مسیر ڪربلا، سر دادید! سفرتان بخیر #زیارتتان قبول! #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
بیسیم ها تــــمام این را صدا زدند: ها... در آتش و خـــــون دست و پـا زدند! اڪسیر بـود ڪہ در جـان ما زدند حـرف از زیــارت حـــــرم زدند 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣6⃣5⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #شهیدی_که_چیزی_از_پیکرش_باقۍنماند_جز_دست 🍃🌹قبرها را حفر می کند و #اشک میریزد.
خواب #ڪربلا را دیده بود حضرت از #ضریح مبارڪ بیرون آمد و خطاب به او فرمودند: توهم مال این #دنیا نیستی خودت راصاف ڪن، اعمالت راصاف ڪن بیا پیش ما... #شهید_مدافع_حرم #شهید_علے_امرایی🌷 هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ . 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣7⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 #شهید_عباس_آسمیه 💠نصف حقوقش را صرف خیریه میکرد 🔹عباس #نصفی از #حقوق ماهانه‌
#راوی مادر شهید آسمیه🕊 عباس در #اربعین روانه ڪربلا شد وقتی از او پرسیدم: #اولین آرزوی ڪه در #ڪربلا ڪردی چه بود، پاسخ داد: #شهادت وبعد از ۴۰ روز از اربعین به #آرزویش🍂 رسید. #شهید_عباس_آسمیه🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چه زیبا #عاشقانه های زندگیَت را بیان کردی نمیدانم چه بگویم...... جز #اشک، جز شرمندگی، بهترین #معشوق
همسرش میگفت: در فصل #پاییز به دنیا آمد درفصل پاییز #ازدواج کردیم در فصل پاییز #ڪربلا رفتیم❤️ درفصل پاییز هم #شهید شد😔💔 عجب فصلی بود این فصل پاییز... #شهیدحمیدسیاهکالےمرادی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_15855718.mp3
7.59M
🎵 🔸 نگاه ڪنید به حال ما 🔸شما را به حق خاڪ جبهه ها 🔸ان شاءالله ماهم بریم 🔸مثل شما تا 🌷 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5902529741931414471.mp3
6.79M
پیشت نباشم دلم آشوبه💓 دلمـ❤️ فقط تو #ڪَربلا خوبه 🎧🎧 #زمینه 🎤🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏕خیمہ زدے بہ خاکے ِ مادرٺ تا نوکرے بدهے بر تبار ما 🏕اے با دعاے 🤲شما تا خدا رویم همراه تو زیارٺ رویم 🌻تعجیل درفرج صلوات 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🏕خیمہ زدے بہ خاکے ِ مادرٺ تا نوکرے بدهے بر تبار ما 🏕اے با دعاے 🤲شما تا خدا رویم همراه تو زیارٺ رویم 🌻تعجیل درفرج صلوات 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•﷽• از عشق ღـن ،دل بریدن ممنوع..❌ غیر از غم شنیدن ممنوع روے دلِ من نوشتہ جز رفٺ و آمد هرڪس اڪیداً ممنوع😎❤️ 😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت ناباورانه نگاهم ڪرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین﴿؏﴾ داشتم ڪه میان گریه زمزمه ڪردم : _مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود... از تصور تعرض‌عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود ڪه مستقیم نگاهم میڪرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم ڪه باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید : _زخمی بود، داعشی‌ها داشتن فرار میڪردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن ڪه سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن! و هنوز وحشت بریدن سرعدنان به دلم مانده بود ڪه مثل کودکی ازترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محڪمتر گرفت تا ڪمتر بلرزد و زمزمه ڪرد : _دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین﴿؏﴾ بودی و میدونستم آقا خودش تا من بیام! و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود ڪه سری‌تڪان داد و تأیید ڪرد : _حمله سریع ما غافلگیرشون ڪرد! تو عقب‌نشینی هرچی زخمی و ڪشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه! و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم ڪه عاشقانه نجوا ڪردم : _عباس برامون یه نارنجڪ اورده بود واسه روزی ڪه پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجڪ همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه... ڪه از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد : _هیچی نگو نرجس! میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا ڪه آتش غیرتش فروڪش ڪرده بود،لاله‌های‌دلتنگی را درنگاهش میدیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود ڪه یڪی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه‌میڪرد و حیدر او را ڪناری ڪشید تا ماجرا را شرح دهد ڪه دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرمانده‌هان بودند ڪه همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. باپشت‌دستم اشڪ‌هایم را پاڪ میڪردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم ڪه نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یڪی از فرمانده‌ها را در آغوش ڪشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود ڪه دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد ڪه نقش غم از قلبم رفت. پیراهن‌وشلواری‌ خاڪی‌ رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را درآغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت ڪرد و باعجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من ڪه حال حیدر را هم بهتر ڪرده بود.پشت فرمان‌نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد : _معبر اصلی به سمت شهر باز شده! ماشین را به حرڪت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود ڪه حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق اینچنین سینه سپر ڪرد : _حاج قاسم بود! با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده وجمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش حاج‌قاسم جا مانده بود ڪه مؤمنانه زمزمه ڪرد : _عاشق سیدعلی خامنه‌ای و حاج قاسمم! سپس گوشه نگاهی به صورتم ڪرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد : _نرجس! به خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میڪرد! و دررڪاب حاج‌قاسم طعم را چشیده بود ڪه فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان ڪشید : _مگه مرده باشه ڪه حرف و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به و برسه! تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه ڪرده بود ڪه مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن شهادت.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
﷽❣ ❣﷽ 🍁دیروز و غم غربت حسین ع 🌱امروز یڪ جهان و غم غربت شما😔 🍁دیروز بے وفایے💔 و حالا بہ لطف ما 🌱تمدید مے شود ز گنـه شمـا 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh