⚘بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن⚘
⚘به مناسبت سالروز شهادت
⚘شهید_هادی_شجاع
🗓تاریخ تولد : ۲۳ /۸/ ۱۳۶۸
🗓تاریخ شهادت : ۲۸ /۷/ ۱۳۹۴
⚘مزار شهید : امامزاده عباس
⚘محل شهادت : سوریه
⚘چیزی درباره اش نمیدانستم، تنها گه گداری نامش راشنیده بودم میان جستجوهایم چشمم به نامِ کتابش خورد «وهب زمان»!
⚘دروغ چرا؟! ترسیدم! قلمم لرزید و تا آخَر ماجرا را خواندم. دیگر دست و دلم به نوشتن نمیرفت اما دلِ کنار گذاشتنش را نداشتم. حیف میشد اگر شناختن #هادی_شجاع را از دیگران منع میکردم.
⚘کم کم کلمات را کنار هم جای دادم شروع به نوشتن کردم؛ از بچگی گفتم، همان وقتی که با دست هایی پر از تیله به خانه آمده بود و مردانه گفته بود میخواهد بچه مثبت شود
از همان نه سالگی هم به دنبال بسیجی شدن بود ، به دنبال ادامه دادن راه ارباب بی کفن. مگر نه این که میگویند: «حسین! رفیق خوب زندگیمی امام حسینِ بچگیمی...»
⚘کم کم هادی قد کشید و مادر سر و جان را فدای قامت جوانش میکرد! دانه های اسپند بر روی ذغال بالا و پایین میپریدند تا هر چه بدی هست از #هادی دور کنند؛ مبادا چشم و چراغ خانه چشم بخورد!
⚘مادر هم میان روزمره های زندگی اش دعا برای هادی را از یاد نمیبرد! آنقدر برای عاقبت بخیری اش دعا میکند که خدا اسباب را برای پسر رشیدش جور میکند...
⚘هادی، تحت نظارت فرمانده اش #محمد_ناظری و با رفاقت #محمودرضا_بیضائی عجیب با عمه سادات عجین میشود و اینجاست که همه شان تلمیحی میشوند برای: «شهیدان را شهیدان میشناسند»
⚘دلم نمیخواهد داستانش را به آخر برسانم، طولش میدهم اما دلم جایی میان دامادی و #شهادتش پرسه میزند. پر میکشم به شب خواستگاری، فاطمه هنوز هم نمیدانست پسر همسایه که تا به حال یکبار هم اورا ندیده چگونه اینجا آمده است؟!
⚘اما خدا #رباب هارا خود برای حسین هایش انتخاب میکند، فاطمه رباب میشود برای #هادی؛ و هادی همان وهب نصرانی که عشق به #حرم، خیال داماد بودن را از سرش پرانده و راهی معرکه کرده بود...
⚘فاطمه، عروس چهار روزه هادی بود، این را زمانی فهمیدم که با افتخار و سربلند اما با بغض در گلویش میگفت: «ما فقط چهار روز زندگی کردیم»
⚘حال او با کمری خم شده بر روی ویرانه ی آرزوهایش ایستاده! همچنان عاشق و مجنونِ #هادی؛ چشم دوخته به گنبد طلایی #حضرت_زینب(س) و سربلند است که خدا فدایی اش را پذیرفته است.
⚘مبادا از یاد ببریم دلیل استواری الآن ما #عشقی است که هادی ها و فاطمه ها زیر پا گذاشته اند....
برای سلامتی امام عصر عجل الله...
هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا....
شهیدسرافراز<<هادی شجاع>>
<<صلــــــــــوات>>
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_هادی_شجاع #سالروز_ولادت🎊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*بسم الله الرحمن الرحیم*
🍂چیزی درباره اش نمیدانستم، تنها گه گداری نامش راشنیده بودم میان جستجوهایم چشمم به نامِ کتابش خورد «وهب زمان»!
🍂دروغ چرا؟! ترسیدم! قلمم لرزید و تا آخَر ماجرا را خواندم. دیگر دست و دلم به نوشتن نمیرفت اما دلِ کنار گذاشتنش را نداشتم. حیف میشد اگر شناختن #هادی_شجاع را از دیگران منع میکردم.
🍂کم کم کلمات را کنار هم جای دادم شروع به نوشتن کردم؛ از بچگی گفتم، همان وقتی که با دست هایی پر از تیله به خانه آمده بود و مردانه گفته بود میخواهد بچه مثبت شود😅
🍂از همان نه سالگی هم به دنبال بسیجی شدن بود ، به دنبال ادامه دادن راه ارباب بی کفن. مگر نه این که میگویند: «حسین! رفیق خوب زندگیمی #امام_حسینِ بچگیمی...»
🍂کم کم هادی قد کشید و مادر سر و جان را فدای قامت جوانش میکرد! دانه های اسپند بر روی ذغال بالا و پایین میپریدند تا هر چه بدی هست از #هادی دور کنند؛ مبادا چشم و چراغ خانه چشم بخورد!
🍂مادر هم میان روزمره های زندگی اش دعا برای هادی را از یاد نمیبرد! آنقدر برای عاقبت بخیری اش دعا میکند که خدا اسباب را برای پسر رشیدش👱♂ جور میکند.
🍂هادی، تحت نظارت فرمانده اش #محمد_ناظری و با رفاقت #محمودرضا_بیضائی عجیب با عمه سادات عجین میشود و اینجاست که همه شان تلمیحی میشوند برای: «شهیدان را شهیدان میشناسند»
🍂دلم نمیخواهد داستانش را به آخر برسانم، طولش میدهم اما دلم جایی میان دامادی و #شهادتش پرسه میزند. پر میکشم به شب خواستگاری، فاطمه هنوز هم نمیدانست پسر همسایه که تا به حال یکبار هم اورا ندیده چگونه اینجا آمده است⁉️
🍂اما خدا #رباب ها را خود برای حسین هایش انتخاب میکند، فاطمه رباب میشود برای #هادی؛ و هادی همان وهب نصرانی که عشق به حرم🕌خیال داماد بودن را از سرش پرانده و راهی معرکه کرده بود.
🍂فاطمه، عروس چهار روزه هادی بود، این را زمانی فهمیدم که با افتخار و سربلند اما با بغض😢 در گلویش میگفت: «ما فقط چهار روز زندگی کردیم»
🍂حال او با کمری خم شده بر روی ویرانه ی آرزوهایش ایستاده! همچنان عاشق♥️ و مجنونِ #هادی؛ چشم دوخته به گنبد طلایی #حضرت_زینب(س) و سربلند است که خدا فدایی اش را پذیرفته است.
🍂مبادا از یاد ببریم دلیل استواری الآن ما #عشقی است که هادی ها و فاطمه ها زیر پا گذاشته اند💔
✍نویسنده: #اسما_همت
#شهید_هادی_شجاع
📅تاریخ تولد: ۲۳ آبان ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت: ۲۸ مهر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید: امامزاده عباس
🕊محل شهادت: سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید احمد صغیرزاده🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سوغات ماه آخر #زمستان است. شاید هم بهار چشم روشنیاش را پیش کش کرده است. آغوش گرم خانواده #مذهبی پذیرای وجودش شد و نامش را #احمد نهادند.
🍃به قول مادر، از کودکی به دنبال مادر راهی #روضه ها بود و زیر چادر مادر حال دلش را با عشق حسین رو به راه می کرد. پا به پای جسمش روحش هم بزرگ شد و عشق حسین جوانه زد و رشد کرد. صدای #یازهرا ها و #یاحسین های رزمنده حواس دلش را از درس و مشق پرت کرد و راهی #جبهه شد.
🍃دل عاشقش او را ساکن #شلمچه کرد و همانجا به بزم عاشقی لبیک گفت. می گویند در عملیات ها آنجا که همه چیز قفل میشد دو رکعت نماز به #حضرت_زهرا هدیه می کرد و در پایان نماز تمام مشکلات رفع می شد.
🍃می گویند همیشه چشم سرش بسته و با چشم دل #دعای_توسل را زمزمه میکرده و آنقدر حالش قشنگ بود که هنوز هم فامیل به پیروی از او دعای توسلی جمعی برگزار می کنند.
🍃می گویند ارادت خاصی به #امام_زمان داشته و ذکر لبش موقع شهادت #یامهدی بوده است. به گمانم منتظر خوبی بوده که امامش موقع #شهادتش آمده است.
🍃آقا احمد! حال این روزهای ما خوب نیست. #شرمنده خون شهدا شده ایم و خودمان خون به جگر. امام زمان از گناهان ما در #غیبت، اشک میریزد و از خدا طلب مغفرت می کند. هوا آلودهی #گناه است و همه نفس کم آورده ایم. اینجا #جنگ دیگری برپاست و ما سخت در محاصره ایم. برگرد و با دوستانت چاره ای کن به حال #مضطرمان...
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
#شهید_احمد_صغیرزاده
📅تاریخ تولد: ۱ اسفند ۱۳۴۶
📅تاریخ شهادت: ۹ آذر ۱۳۶۵
🥀مزار شهید: بهشت قاسم
🕊محل شهادت: شلمچه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز شهادت شهید مهدی قره محمدی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس #فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول #آقامهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم #دلتنگی های پدر برای مادرش بود.
🍃صدای ترک های #دلم را می شنوم و این بار عکس #زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه #دخترها_باباییاند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از #اشکم، به عکس #محمدجواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند.
🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس #همسر_شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم #حضرت_زینب کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای #شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند.
🍃بدرقه کرد #همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در #معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه #سهساله_ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد #مزار مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ #پدر را می گرفت....
✨ #شهادتت_مبارک آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
#شهید_مهدی_قره_محمدی
📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨
📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸شهید محمد غفاری عاشق شهادت بود در عین اینکه ظاهر بسیار جدی ای داشت، در رابطه برقرار کردن با دیگران بسیار مصمم و #پیشقدم تر بود. همیشه در هر محیطی وارد میشد سریعا با افراد آن جمع دوست میشد وخودش را در دل♥️ آنها جا میکرد. #محمد از حرف زدن با دیگران لذت می برد .
🔹او چند سال قبل از #شهادتش خواب شهید علی چیت سازیان را میبیند و شهید چیت سازیان🌷 به او میگوید الان وقتش نیست ولی نگران نباش پیش ما میآیی
#شهید_محمد_غفاری
#شهید_علی_چیت_سازیان
📙برگرفته از کتاب پرواز در سحرگاه. اثر گروه شهید هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💟میروم تا #انتقام_سیلی مادر بگیرم
💢این جمله را #حسین به همراه عکسی از خودش📸 زمانیکه در پرواز ایران به #سوریه بود در فضای مجازی منتشر کرد. این جمله عجیب بوی #خداحافظی میداد. از آن خداحافظی های بی برگشت🚷
💢طوری که خودش گفته بود اینبار #پشت_سرم آب نریزید❌ و دیگران را خبر نکنید. ساعاتی قبل از #شهادتش، زمانی که همرزمش از او پرسید کجا میروی؟ چنین پاسخ داد:
👈پیش به سوی #شهادت
بغل مادر💞 حضرت زهرای مرضیه (س)
💢باشد که ماهم به #حال_او دچار شویم که چه حالیست این عاشقانه #مادری♥️
#حسین_جان!
⇜اکنون که در آغوش مادری
بگو از #مادر چه خبر؟
از پهلوی شکسته اش😭
از جگر گوشه هایش⁉️
راستی از #علی(ع) خبر داری؟
یا که باید سراغش را از نخلستان🌴 و چاه گرفت؟
این #شبها بر تو چه میگذرد؟
کمی برایمان بگو...😭😭
#شهید_حسین_هریری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸تصویری که در آن، شهید #جبار_عراقی تعدادی از عناصر داعش را به اسارت گرفته است!
💥سرداری که وقتی به شهادت رسید، به علت شرایط منطقه، خبر #شهادتش را شبکهها و رسانههای منتسب به داعش و تکفیریها پخش کرده بودند. دشمن با این کار میخواست انتقامش را از شهید🌷 جبار عراقی با نام جهادی «ابوعارف» بگیرد. چون ابوعارف در زمان #فرماندهیاش باعث شده بود تعداد زیادی از عناصر داعش را به اسارت بگیرند.
💥شاید این ذوقزدگی رسانههای دشمن با این عنوان که «مالک اشتر ایرانیها را کشتیم» گویای اوج نفرت #جیشالنصر و تکفیریها از ابوعارف باشد. از طرفی چون پیکر شهید🌷 در تیررس تکتیرانداز جیشالنصر بود، حدود دهروز طول کشید تا همرزمانش #سینهخیز پیکر مطهرش را به عقب برگردانند. در این مدت، داعش برای تحویلدادن پیکر #ابوعارف درخواست آزادی ۷۰نفر از تکفیریها را کرده بود که با مخالفت شدید همسر شهید مواجه شد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_جهاد_مغنیه
یک هفته قبل از #شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه #جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر #سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با #امام_زمان صحبت میکند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام.
.
🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟
چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بهخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم.
گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم .
دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسید و بغل کرد و رفت...
.
🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !.
راوی: مادرشهید
#شهید_جهادعمادمغنیه🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شـهید
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
راوی : #همسر_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#فائزه
نشـستم سر قبـر#آرمان
یه خانـمی اومد كنارم نشسـت
گفـت شهیده فائزه رحیمی ۴۰روز قبل از #شهادتش اومـد سر قبر شهیدآرمان اونقـدر گریـه میکرد ك ما نمیتونستیم بلندش کنیم •••🥲
_بهش گفتم مشكلی داری❓❕
_گـفت تا نگیرم بلند نمیشم:)
_گفتم چی..
_گفت شهادت🖇🕊
_گفتم جوونی مگ چن سالته...
_گفت ²⁰سالمه و دیر شده😢
گفت چله زیارت عاشورا شهید صفری برداشتم اومدم از شهید آرمان برات شهادت بگیرم••و شد انچـه خواست و ما جاموندیـم.
#دانشجومعلم
🌿
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا 🌷
💠دوقلوها
#آشیخ_نورالله
📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله
شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی درباره نحوه تشخیص دوقلوها
⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد #دوقلو بودند دوقلوي شبیه به هم ، خاله بزرگوارم فرمودند این #سعید و دیگری حمید
چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم #خاله ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید
⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد #شربت_شهادت نوشیدند این راز راگفتم
وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان اذان بگويم نوری در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان #شهادتش هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫
شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh