🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹متواضع بود ودرگیر عناوین نبود. بااینکه جزء #نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود👌 واساتیداو به استعداد
💢سعید از #نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر هم میگفت از زمانی که نماز به وی واجب شد تمام سعیش براین بود که نمازهایش را در مسجد🕌 بخواند. قرآن #حفظ میکرد.
💢وقتی با #سعید هیات میرفتیم این قدر اشک میریخت😭 که چشمهایش مثل کاسه خون سرخ میشد. ولی #آرام و بی صدا مانند سیل بهار اشک میریخت. آن قدر آرام که کسی متوجه نمیشد
💢به تفریح اهمیت میداد✅ وقتی برای انجام کار #فرهنگی و تبلیغی به دانشگاه باهنر رفته بود، تعدادی از دانشجویان را برای خوردن غذا با هزینه خودش به پیتزا فروشی🍕 دعوت کرده بود و در معروف ترین پیتزا فروشی #کرمان از آنها پذیرایی کرده بودند. خیلی دست و دل باز بود. اهل حساب کتاب مادی نبود به مسائل #بالاتری می اندیشید👌
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷صله ی رحم🌷 🌸آقا سعید به صله رحم بسیار مقید بود وقتی به خانه ما می آمد بسیار با او #شوخی می کردم،
🔆بیشتر موقع ها با #سعید هیئت میرفتم یه شب 🌙دیدم با تسبیح ذکر📿 میگه، گفتم چی میگی به من هم یاد بده، اینقدر #ثوابها رو تنها، تنها نبر،
🔆 خندید😅 گفت دارم #صلوات میفرستم،
میگم: "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
آقا سعید گفت: این صلوات خاص #حضرت زهرا ست، #پیامبرمون گفته: هر کسی بر فاطمه من صلوات بفرسته من میآمرزمش و به من ملحق میشه،
🔆 میگفت هر وقت این #صلوات رو میفرستم دلم💗 باز میشه، عاشق حضرت زهرا (س) بود .
من هنوز #متاهل نبودم، بهم میگفت:
زن سید إن شالله قسمتت بشه نمیدونی چه کیفی داره اون دنیا مَحْرَم حضرت زهرا (س) شدن، با #دعای گرم او، همسرم هم از سادات شد .
راوی: دوست شهید
#شهید_سعید_سامانلو🌷
یاد شهدا با صلوات
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣#قسمت_هشتم 💢 در #گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتع
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣#قسمت_نهم
💢 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و #عایشه ، دعوى جنگ با #على کردبهانه چه بود⁉️ خونخواهى عثمان! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این #بهانه تا کجا مضحک است.
🖤مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. #سعید عاص پرسید:_همراهان تو کیانند؟گفت :
_#طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداالله حکیم و...
سعید عاص گفت : _چه بازى #غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون💔 عثمان آلوده است!
💢 مروان حکم ، #سکوت کرد و از او گذشت.ام سلمه(5) با اتکاء به آنچه از #پیامبر شنیده بود اعلام کرد:_بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد....
#مالک_اشتر نامه نوشت📝 به #عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار.
🖤عایشه پاسخ داد:
_تو هم لابد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى.#امیرمؤمنان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ((ذى قار)) فرود آمد.
و عایشه وقتى این را شنید، نامه نوشت به حفصه(6) که:_#على به ذى قار فرود آمده است ، نه راه پس دارد، نه راه پیش... 🦋
💢 حفصه با دریافت این پیام ، #مطریان و مغنیان را جمع کرد و دستور داد که این مضمون را به #شعر درآورند و با دف و تنبک بنوازند و بخوانند تا مگر على بدین واسطه خفیف و #استهزاء شود. تو خبر را که شنیدى ، احساس کردى که دیگر جاى درنگ نیست....
از خانه بیرون شدى و با #رویى پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدى.
🖤خانه🏡 شلوغ بود....
مغنیان مى نواختند، کودکان کف مىزدند و زنان دم مى گرفتند:ماالخبر ماالخبر
على فى سقرکالفرس الاشقران تقدم عقر
ان و تاءخر نحر.
راه را #شکافتى تا به مقابل حفصه رسیدى که در بالاى مجلس نشسته بود...
وقتى درست مقابل او قرار گرفتى ، #چهره ات را گشودى ، غضبناك نگاهش کردى ، دندانهایت را به هم #ساییدى و گفتى :
💢راست گفت #رسول خدا که(البغض یتورات)، کینه موروثى است.
اى #دخترعمر! که اکنون با دختر ابوبکر #همدست شده اى براى کشتن پدر من . پیش از این نیز با #پدرانتان همدست شده بودید براى کشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از #مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد. با پدرانتان در #قتل پیامبر #ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصى و برادر او بسته اید. شرم کنید.
🖤همین آیه قرآنى📖 براى رسوایى همیشه تان بس نیست ؟
"وان تظاهرا علیه فان االله هو مولیه و جبریل و صالح المؤ منین و الملائکۀ بعد ذلک ظهیر.(7) دوست دارى به برادرت یادآورى کنى که این آتش🔥 #اززمان_پیامبر در زیر خاکستر خفته است.
💢 اینها اگر #جرات مى کردند، پیامبر را از میان برمى داشتند. نتوانستند، سر از #سقیفه در آورند،
#بیست_و_پنج_سال خورشید را به بند کشیدند و در شهر #کوران ، پادشاهى کردندو بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از #نهروان(8) درآوردند،
به لباس 👕ابوموسى اشعرى درآمدند و دست آخر، شمشیر🗡 را به دست #ابن_ملجم دادند.
و کدام آخر؟معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مکارتر بود. نیش معاویه بود که #زهر را به جان برادرمان حسن ریخت.
🖤دوست دارى فریاد بزنى :
برادرم ! تو که اینها را مى دانى چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم مى کنى ؟اما فریاد نمى زنى ،.
#ادامه_دارد.......
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢سعید از #نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر
🌼گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم #زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم🖋 کاغذ سفید را با #کلماتی نامفهوم سیاه🖤 میکند.اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
🍃#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به #خنکای بهار🌸 تبدیل کرد، مثل هر نور ✨چشمی که تازه متولد میشود.😉
🌼#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق 💓آمده بود که امتحان پس بدهد.
باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...
🍃وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است. باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!
🌼هرچه بگویم باز #نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم❣ یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند.
🍃دلم پر🕊 میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.کاش متفاوت به آخر برسیم!
وگرنه #مرگ پایان همه قصه هاست.🌹
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم
#شهید_سعید_بیاضی_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃آه می کشم و بغض های پیچک شده درگلویم می شکند. اشک هایم از یکدیگر سبقت می گیرند و صدای هق هق هایم #سکوت را می شکنند. تقویم را می نگرم، هرروز یک #شهید روزیِ روزهای بلاتکلیفی ام می شود🌹
🍃 رزق این روزهایم پرستوهای جا مانده از روزهای #جنگ هستند. آنانکه که بال هایشان متبرک به خاک های #شلمچه و #طلائیه است و چشم هایشان وصال عاشقان بسیاری را با معشوق دیده است اما حسرت وصال بر دلشان هست.
🍃سوی حرم #عمه_سادات کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند. درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر #ارباب می کنند. بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊
🍃دارم به #پرواز زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام. آه که چه درد بزرگی است دلت هوای #آسمان داشته باشد و زمینگیر شده باشی. صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته.
🍃حسرت به دل، به پرستوی به #وصال رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم. #سعید قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت. گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_قارلقی
📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بعد از شهادت ح.ا.ج ق.ا.س.م فهمیدیم، باید همه را کنار گذاشت جز آنهایی که رنگ و بویی از #خدا دارند و میتوانند پابه پای تو تا خدا بیایند... مثل ا.ب.و م.ه.د.ی برای سردار.
🍃این چند روز فکر میکنم کسی که پایه رسیدن تو تا خدا بود، #حسن_عبدالله_زاده است. هر دو با هم، دلبریده از #دنیا، تا شهادت پیش رفتید و انفجار انتحاری، جرقه ای شد برای رها شدن به آغوش ارباب🕊
🍃پیکرت را که برای وداع آوردند، مادرت، همسرت و نازدانه ها به استقبال آمدند. پیکر را بوسیدند، بوییدند و درآغوش گرفتند و تو فقط لبخند میزدی. از آن بالا به این همه تب و تاب و دلهره، #دلهره برای نداشتنِ ابدی ات و تب و تابِ ثانیه هایی که تندتر از همیشه میگذرند🥺
🍃میانِ هیایوها، دستِ گرم #دخترک روی لُپِ سردت نشست. "مامان، بابا چرا لپش یخه؟!" اما لبخندت از همیشه گرم تر بود. تو میخندی به ما که #حسرت نبودنت جانمان را میگیرد و ما مانده ایم بی تو، بدون چاره، دلتنگ💔
🍃حالا که رفته ای، به مقصد رسیده ای از آن بالا نگاهی به پایین بینداز، به بچه ها و همسرِ صبورت و به مادری که با افتخار میگوید"اگر #سعید باز هم باشد و بخواهد برود، جلودارش نیستم" برای همه #صبر بطلب، خصوصا دخترت😔
🍃این دو خط روضه، چقدر زبانِ حالِ نازدانه توست؛
"دوتامون موهامون پر از دوده
قراره جدایی مگه بوده؟!
برا من #یتیمی هنوز زوده!
سنی ندارم...😭"
♡ #پروازت_مبارک رفیقِ بهشتی♡
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_مجیدی(محسن عباسی)
📅تاریخ شهادت : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
📅تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اراک
🕊محل شهادت : تدمر سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب شهدا
.
🍃گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند.
.
🍃اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود.😉
.
🍃#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق آمده بود که امتحان پس بدهد.🙂
.
🍃باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...❣️
وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است.
باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!❤️
.
🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.😔
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 😓
.
🍃دلم پر میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.😞
.
🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!😌
وگرنه #مرگ
پایان همه قصه هاست.🌹
.
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
.
🌸 به مناسبت سالروز
#تولد #شهید_سعید_بیاضی_زاده
.
📅تاریخ تولد : ۵ تیر ۱۳۷۳
.
📅تاریخ شهادت : ۲۲ مهر ۱۳۹۵ .حما سوریه
.
📅تاریخ انتشار : ۴ تیر ۱۴۰۰
.
🥀مزار شهید : روستای محمد آباد ساقی
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب شهدا
🍃گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند.
🍃اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود.
🍃#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق آمده بود که امتحان پس بدهد.
🍃باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...
وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است.
باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!
🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند.
🍃دلم پر میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.
🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!
وگرنه #مرگ پایان همه قصه هاست.🌹
✍️نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#ایام_ولادت
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا♡
🍃حکایت مردانیست چون #سعید...
آفریده میشوند برای پایبندی به #عهد
هزار و اندی سال پیش؛ آن هنگام که تیرِ دشمن، قامتِ خونِ خدا را نشانه میگرفت، سعید نامی، با جان از امامش حفاظت کرد. سعید بن عبدالله، روی دستان امامِ زمانش جان سپرد در حالی که بدنش آماجِ تیرهای دشمن شده بود.
🍃هزار و اندی سال بعد؛ پسری زاده شد، تا بعدها سپر امام زمانش باشد...سعید کمالی. شاید الگوی او نیز در فداکاری و ایثار، #سعیدبنعبدالله باشد...! که واپسین لحظات اخر از سَروَرش پرسید: "آیا من وفا کردم؟" هدفش، رضای خدا بود...به طوری که حقوق تدریسش را برمیگرداند تا فقط برای رضای خدا کار کرده باشد🌺
🍃محاسبه #نفس میکرد...شاید برای آنکه دست و پایِ نفسِ سرکش؛ بال و پرِ پریدنش را نبندد!! #مودب بود و رُک!هیچ گاه بالابودن درجه نظامیاش باعث نشد احترام به رفیق بزرگتر را فراموش کند. نه او را به نام کوچک میخواند و نه جلوتر از او حرکت میکرد💕
🍃چشمانش را حفظ میکرد میخواست با آنها؛ صورت آسمانی امامش را ببیند. نقطه وصلش را کنار #عمه_سادات یافته بود. روز درگیری داوطلبانه به قلبِ میدان زد...او از همه چیز دل بریده بود.
سعید راه که نه؛ گویی پرواز میکرد به سمت ملکوت.
🍃کسی چه میداند! شاید آن زمان که #ارباب به بالینش آمده بود، مثل سعیدبنعبدالله، از وفاداری اش پرسیده و پاسخ ارباب، لبانش را به لبخند آذین بسته باشد. سعید را کربلای #خانطومان آسمانی کرد...
🍃آری؛ "از مومنان مردانی هستند که به آنچه با خدا پیمان بستند صادقانه #وفا کردند. برخی از آنان پیمانشان را به سرانجام رساندند [به شهادت نائل آمدند] و برخی از آنان [شهادت را ] انتظار میبرند و هیچ #تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند."
#تولدت_مبارک؛ وفادار به عهد🥀
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سعید_کمالی_کفراتی
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : ساری
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری♥️ آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر #شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر💍 و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد #نماز_شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، #سردار_سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا✨ آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر #زبان بابا.
♦️من و #سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد😭رفت پایین توی قبر و به زور از #بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار #شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا 🌷
💠دوقلوها
#آشیخ_نورالله
📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله
شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی درباره نحوه تشخیص دوقلوها
⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد #دوقلو بودند دوقلوي شبیه به هم ، خاله بزرگوارم فرمودند این #سعید و دیگری حمید
چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم #خاله ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید
⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد #شربت_شهادت نوشیدند این راز راگفتم
وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان اذان بگويم نوری در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان #شهادتش هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫
شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh