eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #پارت_بیست_ودوم 2⃣2⃣ شرایط محل بسیار روی
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 3⃣2⃣ در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند. من به نمازهای خودم که نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم. اما اعتقاد قلبی من و همه ی شاگردان احمدآقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سال های آخر نشان از داشت❗️ یعنے هر نماز احمدآقا یڪ پلہ او را به خدا نزدیڪ تر مے ڪرد. البتہ احمدآقا بسیار بود ، یعنے از حاݪاتــ درونے خود حرفے نمے زد. اما اگــــر ڪسی به وضعیتــــ او دقـتــــ مے ڪرد ، حتما متوجہ باطن نورانے اش می شد. من یڪ بار از خود ایشان شنیدم ڪہ حدیث : (( نماز مومن است )) را خواند و بعد خیلے عادے گفتـــــ : بچہ ها باید نماز شما معــــــ⬆️ــراج داشته باشد تا حقیقتـــ بندگے را حس کنید. من آن شبــــ اصــــرار ڪردم ڪہ : احمدآقا آیا این معراج براے شما اتفاق افتاده❓ معمولا در این شرایط به نحوے زیرڪانہ بحث را عوض مے ڪرد اما آن شبـــــ بعد از اصـــــرار من سرش را به نشانہ ے ✅ــد تڪان داد. *** در سررسید به جامانده از احمد آقا جملاتـــ عجیبے به چشـــم مے خورد. او در این سر رسید ڪارهاے روزانہ ے خود را در سال ۱۳۶۳ نگاشتہ است. در برخے صفحات آمده : ((امروز نمـــ🌹ــــاز بسیاربسیار عالے بود.)) (( در نماز صبــــــح حال بسیـــــار خوشے ایجاد شد )) و... فراموش نمے ڪنم. یڪ بار حضرتــــ آیت الله حق شناس نماز خواندن ایشان را دید. آن موقع احمدآقا در سنیــــن نوجوانے بود. بعد به حجت الاسلاݦ حاج حسیــــــن نیرے ( برادر احمدآقا ) گفت : 👇👇 🔵 من به حال و روز این جوان ‼️‼️ــــــــــــہ مے خورم❗️ و من شڪ ندارم ڪہ همہ ے این ها از توجہ فوق العاده احمدآقا به نماز نشئت مے گرفت. او بنده ے پروردگار بود. ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸❁﷽❁🌸 💎 در ماه 🌾 انس بن مالک می‌گوید: رسول‌خدا(ص) در از منزل بیرون آمد و فرمود: ای مردم! کدام یک از شما می‌خواهد کند؟ عرض کردیم: همه می‌خواهیم توبه کنیم. فرمود: 1️⃣. غسل کنید، 2️⃣. وضو بگیرید، 3️⃣. چهار رکعت نماز(دو نماز 2رکعتی) - در هر رکعت یک بار «حمد»، سه بار «توحید» و هر کدام از دو سوره معوذتین (فلق و ناس) را یک بار- بخوانید، 4️⃣. سپس هفتاد بار استغفار کنید، 5️⃣. و آن را به «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» ختم کنید، 6️⃣. آن گاه بگویید: «یا عزیزُ یا غفار، اِغفِرلی ذُنوبی و ذُنوبَ جَمیعِ المُومنینَ و المُومِنات، فَاِنّه لا یَغفِرُ الذُّنوبَ الّا اَنت». سپس فرمود: هر بنده ‌ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسمان به او ندا می شود: 👈 ای بنده خدا! عمل خود آغاز کن؛ زیرا توبه تو و گناه تو شد. 👈 و فرشته‌ ای از زیر عرش به او خطاب می ‌کند: ای بنده! خجسته باد بر تو و فرزندان تو! 👈 و فرشته ‌ای دیگر ندا می ‌کند: ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو خواهند شد. 👈 و فرشته ‌ای دیگر ندا می ‌کند: ای بنده! تو از دنیا می ‌روی و دین تو از تو گرفته و قبر تو گشوده و می ‌شود. 👈 و فرشته‌ ای دیگر ندا می‌ کند: ای بنده! پدر و مادر تو از تو خواهند شد، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گشوده و فراوان خواهد بود. 👈 و ندا می‌کند: من همراه با می‌ آیم و به او سفارش می ‌کنم که با تو به رفتار کند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد کرد و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد. ✅ عرض کردیم: ای رسول خدا! اگر بنده‌ا ی این عمل را در غیر این ماه انجام دهد، چه اثری خواهد داشت؟ فرمود: همانند آن چه توصیف کردم برای او خواهد بود و این سخنان را جبرئیل آن گاه که خداوند مرا به آسمان () برد، به من آموخت. 📚منبعـ/اقبال الاعمال/سید بن طاووس 📙ج2/ص13 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_پنجاه_ویکم 1⃣5⃣ #ویژگی_ها☺️
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 2⃣5⃣ «اعزام» (دکترمحسن نوری) ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت درحرکت بود. شب بود و هوا بسیارتاریک. درجلوی ستون احمـ🌹ــدآقا قرارداشت. همینطور که به آنهانگاه می کردم یکباره یک گلوله خمپاره درکنارستون منفجرشد❗️ ترکش خمپاره فقط به یک نفراصابت کرد. قلب احمـ🌹ــدآقا مورد هدف قرارگرفت!بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من فهمیدم چه می گوید. درآن لحظات احمـ🌹ــدآقاجلوی چشمان من به شهادت🕊 رسید و من همان موقع حیرت زده ازخواب پریدم. تاچنددقیقه بدنم میلرزید. روز بعد درمسجداحمـ🌹ــدآقارادیدم. خوابم رابرای ایشان تعریف کردم.اوهم لبخندی زد و گفت : به شماخبرمی دهم که خوابت رؤیای صادقه بوده یانه! پاییز سال۱۳۶۴ بود. تغییر در رفتار و اعمال احمـ🌹ــدآقا بیشترحس می شد. نمازهای ایشان همگی شده بود. یادم هست یکباربعد از نماز به ایشان گفتم: علت این همه شما در نماز چیست⁉️ می خواهید برویم دکتر؟ گفت:نه،چیزی نیست. ✨✨✨ امامن می دانستم چرا اینگونه است. در روایات خوانده ایم که ائمه ی ما در موقع نماز و زمانی که در پیشگاه باعظمت حضرت حق قرارمی گرفتند اینگونه برخود میلرزیدند. این حالت برای کسی که درک کند وجود بی مقدارش،اجازه یافته باخالق آسمانها و زمین صحبت کندطبیعی است. این ماهستیم که درنماز و عبادات معرفت لازم رانداریم.😔 خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نمازهمه ی ما را جمع کرد. بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت: ان شاءالله فردا راهی جبهه هستم. احمـ🌹ــدآقا از ماحلالیت طلبید و از اهل مسجد🕌خداحافظی کرد. بعد هم به ما چندنفری که بیشتر از بقیه باایشان بودیم گفت: این ما و شماست. من دیگرازجبهه برنمی گردم❗️ دست آخرهم به من نگاهی کرد و گفت: خواب شما عین بود. نمی دانم چرا،اما من و آن بچه ها خیلی عادی بودیم. فکرمی کردیم حتماً به مرخصی خواهدآمد. فکرمی کردیم که اگراحمـ🌹ــدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدامی شود. نمی دانم چراهیچ عکس العملی از ما سر نزد. ماخیلی راحت با ایشان خداحافظی کردیم وحلالیت طلبیدیم. روزبعداحمـ🌹ــدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد. همه ی کارهای مسجد را هم تحویل داد. دیگر هیچ کاری درتهران نداشت. ما فقط از نامه های احمـــدآقا فهمیدیم که ایشان رزمنده ی گردان سلمان ازلشکر ۲۷ حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) است. .... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم 🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔 🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟ 🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود.. #عاشقانه_های_سلما #شهید_مهدی_ثامنی_راد #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
احمد سن و سالی نداشت. مجله ای چاپ شده بود با عکسهای #مبتذل. #پول_توجيبى هايش را جمع مى كرد و می رف
⚜قصہ‌ی #معراج سیمرغ راز بود ❣قصد او از زندگے #پـرواز بود ⚜لحظہ‌ی پـايـان✋ او آغــاز بـود ❣مرگ او خود #آخرين پرواز🕊 بود 🔸امروز 15 آذرماه مصادف با سالروز شهادت خلبان #شهید_احمد_کشوری و «روز هوانیروز» در سال 1359📆 است. 🔹احمد کشوری، افتخار اسلام و #هوانیروز است و به وسیله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتشی نمونه👌 لقب گرفته است. 🔸از شجاعت پدرش همین بس که رئیس #ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال بوده و با سردمداران زر و زور مبارزه می‌کرد و در آخر مجبور به استعفا شد و سپس به کشاورزی🌱 پرداخت و از قدرت روحی مادرش چه چیز بالاتر از این که در هنگام #دفن_پسرش در حالی که عکس او را می‌بوسید و پرچم جمهوری اسلامی🇮🇷 را که به دست خودش دوخته بود، بر سر مزار او می‌آویخت و فریاد می‌زد: احسنت، پسرم،‌ #احسنت_پسرم. #شهید_خلبان_احمد_کشوری #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣مرا #زینب به یاری خوانده عشقم ★حلالم کن که عازم بر #دمشقم ❣شود #معراج عشقمـ♥️ تا که آغاز ★پر و بال🕊 مرا #بگشا به پرواز وداع همسر شهید مدافع حرم #شهید_علیرضا_جیلان #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اینجا👆👆 از شدت خستگیِ زیاد بیھوش شده بود... ما براے انقلاب یڪ دقیقہ از #استراحت وخوابمان نمیزنیم، آ
🌺🌼‍دل تنگی هایمـ💔 کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و 🌸امروز هم حکایتِ افتخاری اش، به گمانم مرتضی عطایی🌷 کنار روضه ی "خرابه ی شام" را خواند و با نوحه ی ، دم ِعشق را گرفت که با پروازِ🕊 به مقصدِ حاجت روا شد. 🌺آنقدر عکس و فیلم🎞 از مدافعان حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. 🌸هربار با رفتنش، همسرش💞 به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند😔 🌺چه سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی😭 است 🌸شاید سفارش دوستان پیش ارباب بود یا رضایت دل شکسته💔 اش برای شهادت یا مناجات خودش در روز ِ با معشوق که با تیری که به اصابت کرد💥 به آرزویش رسید. 🌺 بی بی، دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون تو هم خونی است. فقط تو را به "اشک های بعد از شهادتت" دعایمان کن🙏 🔹باید گذشت از این دنیا🌎به آسانی 🔸باید مهیا شد از بهر 🔹سوی رفتن با چهره خونی 🔸زین سان بود زیبا انسانی 📅تاریخ تولد: ۱۳۵۵/۱۲/۰۴ 📆تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۶/۲۱ 🗺محل شهادت: لاذقیه.سوریه 🗺محل دفن: بهشت رضا.مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
را حقير میکنند عاشقـ♥️ـان زندگی را بی آنکه سخنی گفته باشند✘ جز "چشمهايشان" در اوج☝️ می مانند همپای فرشتگان بی آنکه از پای افتاده باشند از زخمهايشان 💔 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_بیست_وچهارم 4⃣2⃣ 🔮وقتی رفتم
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 5⃣2⃣ 🔮گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم ناراحت نمی شوید⁉️ گفت نه. گفتم قول بدهید ناراحت نشوید. دوست داشتم قبل از دیگران خودم ماجرا را برای او بگویم. بعدتعریف کردم همه چیز را و مي خنديد و می خندید. به من گفت چه کردید جلوی افسرها؟ چرا اصرار داشتید به من سوپ🍲 بدهید؟ ببینید چه کرد. 🔮غاده اگر می دانست مصطفی این کارها را می کند عقب نمی آید🚷 اهواز می ماند و این قدر به خودش سخت می گیرد، هیچ وقت دعا نمی کرد که بشود و تیر به پایش بخورد. هرکس می آمد مصطفی می خندید و می گفت غاده دعا کرده من تیر بخورم😅 و دیگر بمانم سر جایم. و او نمی توانست برای همه آنها بگوید که او چه قدر عاشق مصطفی♥️ است که این عشق قابل تحمل برای خودش نیست که مصطفی آن وقت ها انگار در مصطفي فانی شده بودم نه در خدا. به مصطفی می گفتم ایران را ول کن، منتظر بهانه بودم که او از ایران بیاید بیرون. مخصوصا وقتی جنگ شروع شد. 🔮احساس می کردم خطری بزرگ هست که من باید مصطفی را از آن ممانعت کنم. یک در دلم بود انتظار چیزی خیلی سخت تر از وقوع آن است. می گفتم مصطفی تو مال منی😍 و او درک می کرد. میگفت هرچیزی از زیباست. تو به ملكيت توجه می كنی... "من مال خدا هستم" تو هم این وجودت مال خدا است. برایش نوشتم کاش یک دفعه بشوی، من منتظر پیرشدنت هستم که نه کلاشینکف تو را از من بگیرد ونه جنگ. 🔮او جواب داد که این خودخواهي است اما من خودخواهی تو را دوست دارم☺️ این فطری است اما چه طور مشکلات حیات را تحمل نمی کنی. من تو را می خواهم محکم مثل یک کوه💪 سیال و وسيع مثل یک دریای ابدیت. تو می گویی مُلک؟ ملکیت؟ تو بالاتر از ملکی من ازشما انتظار بیشتر دارم. من می بینم در وجود تو و جلال و جمال. تو باید در این خط الهي راه بروی، تو تجلی ای از خدا هستی. جایز نيست در وجود تو خودخواهي. تو روحي، تو باید به بروی. تو باید پرواز کنی🕊 🔮چه طور تصور کنم افتادی در زندان شب، تو طائر قدسی، می توانی از فراز همه حاجزها عبور کنی، می توانی در پرواز کنی. هرچند تا روزی که مصطفي شهيد شد🌷 تا شبی که از من خواست به راضي باشم نمی خواستم شهید بشود 😔 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شهید مجید پازوکی : 🍃🌸#آدم ها سه دسته اند: خام، پخته، سوخته 🍃🌸خام ها که هیچ❌ 🍃🌸پخته ها عقل #مع
5⃣7⃣2⃣1⃣🕊❣ 💢 شهدا 🌸🍃 🌸🍃نیمه 🌙کنار یک خاکریز نشسته بود. تا رفیقم👥 هم دورش حلقه زده بودند. همین که نزدیکشون شدم صورتش رو توی تاریکی برگردوند سمت من و از این جای جمله او را خوب به یاد دارم. چون صاف شد توی رگم. مو به تنم سیخ شد. هنوز هم که یادم میافتد میریزد.💓 🌸🍃جمله ساده ای بود بارها بودم. اما وقتی پازوکی گوینده باشد. جمله ها حجاب ذهن را سریع پاره میکند و به جانت مینشیند. آری مجید پازوکی. و شما چه میدانید چه ای دارد یک #🌛شب کنار مجید پازوکی بودن را. پشت خاکریز آرام از 💞پاک و اش سخن بگوید و تو را مست کند. چه مزه ای دارد 📚را از اولیای بشنوی.👌 🌸🍃همینکه رسیدم رو کرد سوی من. و با یقین گفت «بچه ها خیال نکنید مرده اند زنده اند من خودم دیدمشان. » قلبم 💖داشت میایستاد فقط نگاهش میکردم. بعد ادامه داد.👌 🌸🍃«همینجا یک ⭐️ دیدم صدای میآید. رفتم به سمت گودال شهدای فکه. دیدم یک دسته عزادار از بچه ها را که دم گرفته بودند. خواب نبودم. بیدار بودم. همه شان شده بودند» او داشت ماجرای مکاشفه ای را برای ما تعریف میکرد. باورنکردنی. 🌸🍃عجب 🌙 بود آن شب. خدا🕋 رحمت کند شهید مجید پازوکی را. یادم میآید شب هنگام رخت خوابمان را او پهن کرد رو بروی شهدای فکه. موقع خواب صورتم رو به شهدایی بود که تازه تفحص شده بودند. و این جمله در جانم وجودم را شرحه شرحه میکرد که؛« نکنید شهدا مرده اند همه شان زنده اند.» 🌸🍃 پازوکی شهید شد. حین تفحص در فکه. اما این جمله او در جانم نقش بسته. بچه ها ! امروز هزار شهید مراقب این انقلابند با دستهایی بازتر و بیناتر. دست به دامنشان شویم شاید# ماه رمضان بعدی نبودیم. این 🌟 بخواهیم ما را نیز بلند کنند از این حالی که داریم. 🌸🍃آه «ای شهید ای آن که بر کرانه ازلی و ابدی بر نشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.» علی مهدیان 🍃🌸 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃💐🍃 💟●می دانستم که شهید شده است. که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به شهدا ببرم تا حسین را ببینید. با هم رفتیم.💐 💟در آنجا به طوری که 😢 در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.💐 💟●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر می آید💐 . 💟در همان ، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا می کنی❓ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از قلب💞 حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال ِ حلال.💐 💟‌●چند روز بعد، آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.🍃💐🍃 ‌‌✍روای: مادر شهید 📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص» 🍃💐🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾گم میشوم میان 🍁#دلتنگی💔 هایم... 🌾و محو #نگاهت 🍁که مشتاقانه #پرواز را🕊 🌾به انتظار نشسته ای... #س
3⃣4⃣3⃣1⃣🌷‍ ♨️دل تنگی💔 هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و 😭و هم حکایتِ افتخاری اش . به گمانم 🌼 کنار روضه ی را خواند و با نوحه ی ، دم ِ ِعشق💓 را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد. 🔆آنقدر عکس🖼 و فیلم از برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های😢 همسرش سبب شد که مدتی با نام ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند .سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی🌨 است ♨️شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش بود یا رضایت دل شکسته اش 💔برای شهادت یا خودش در روز ِ با که با تیری☄ که به اصابت کرد به آرزویش رسید. 🔆ابوعلی دیگر نگران نباش.در روز قیامت ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است.فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن.باید گذشت از این به آسانی باید مهیا شد از بهر سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا انسانی 🍂به مناسبت ایام شهادت 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته_خواهر_شهید ۴سال میگذرد از آن روزهایی که هرچه بیشتر از رفتن تو به #سوریه میگذشت اضطراب و اش
🔰سلام بر تو ای که آگاهانه مسیر را برگزید و دعوت پروردگارش را لبیک‌ گفت .سلام‌بر تو ای کسی که غبار و تواضع وجودش را درنوردید. 🔰سلام بر تو ای کسی که را در اغوش کشید و ما زمینیان را به خود ساخت و به هوش اورد قلبهای💕 غفلت زده ما را .سلام بر تو ای به نور✨ پیوسته، 🔰سلام بر تو ای حریم ولایت، سلام بر تو ای پرستوی ، سلام بر تو ای پرواز کننده به سوی ،سلام بر تو ای فی الارض عمار جان ... 🔰سلام و نگاه بر تو بود که عاشقانه❣ تو را ببرد. بگونه ای که هستی کائنات از عطر 🕊تو مست شده اند.ای برادر شهیدم ،تو را قدر میدانیم و خوب میدانیم، به‌مجرد این که هر قطره ای از خونت بر زمین جاری شد در مقابلش گلی و راهی مشخص گردید. 🔰نغمه ی🌸 🤲 را به نزد پروردگار برای ما محبوس شدگان زمینی بنواز.شاید به ی دعای شما ،دلهای زنگی ما نیز خویش را بدست اورند و معطر وجودمان را فرا گیرد و راه خلاصی ازین مادی را هموار سازیم.💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌴هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍁بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود. نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع) 🍂برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع)و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به مسجد و هیئت و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار عشق♥️ می‌شد. 🥀از (س)خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله)نشود که نشد. بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن پیکر همرزمش،خود نیز شهد شیرین را نوشید 🍃تیری که سرِ میثم را به پای نگار‌َش انداخت. روزی که در پیکرش⚰ را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت 🍁میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند 🌴حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود ✍نویسنده: 🍃به مناسبت شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق ، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟!😔 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده: 🌸به مناسب سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴.حلب 📅تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دست و پایم را گم کرده ام، چشمانم سبب شده دنیا را تار ببینم اما گویی عقربه های ساعت مسابقه گذاشته اند و زمان کمی مانده تا ۲۴ محرم الحرام؛ خورشید هم دل خون است و با بغض غروب می کند. 🍃برای چندمین بار خواندم و برای چندمین بار خط به خط کتاب را گریستم. آه حاج عمار، زیر و رو کردی دل سیاهم را. را خواندم و برای دلبری که بعد از تو در این دنیا جاماند گریستم. را خواندم و دلم جایی در بین الطلوعین حلب، زمان شهادتت جاماند. 🍃خط به خط شهادتت بود.از خبر شهادتت بگویم که حال بچه های گروهت را دگرگون کرد. کسی آن طرف پشت بی سیم از حال رفت و وقتی خبر به ح.ا.ج ق.ا.س.م رسید گفت کمرم شکست. دلم پر کشید به عصر و ناله ی انکسرت ظهری ارباب. 🍃از خانواده ات بگویم که یک ماه در دیار غربت چشم انتظار تو بودند و قاصدک خبر را برایشان برد و باهم برگشتید، پیکر تو و دل داغدار آنها. دلم سوخت برای کاروان اسرا و سرهای بالای نیزه...😓 🍃از بگویم و آخرین خداحافظی که امیر حسین هشت ماه بر روی سینه ات نشسته بود و صورتت را نوازش می کرد.چقدر دلش برای بابا تنگ شده بود. دلم شکست به یاد دلتنگی های برای حسین... 🍃از همسرت بگویم که پیراهن مشکی روضه ات را برایت آورده بود. ناله میزنم به یاد پیراهن کهنه حسین و دل بی تاب زینب. امان از های جامانده ات که باید اجرا میشد. کسی در قبر برایت روضه میخواند و سینه میزد و میگفت از حرم تا قتلگاه صدا می زند حسین دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین...😭 🍃حاج عمار، نوش جانت شهادت .اصلا حیف بود شهید نشوی! سلام ما را هم به ارباب برسان اما فرمانده دلم گرفته، در هوای سنگین دنیای پرفریب نفس کم آورده ام. به قول خودت دنیا بازی ام داده. خسته ام و رمقی برایم باقی نمانده است. آقا محمد حسین برای دل مرده ام روضه بخوان! شاید زنده شد. شاید عاقبت بخیر شد... ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه۵٣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپارد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🕊محل شهادت :حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟! 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٨ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق ، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟!😔 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 🥀مزار شهید :گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃علاقه به قرائت قرآن، نماز نافله و تقید به ؛ اینها اشتراکاتِ همه آنهایی است که دنیا را رها کرده و رفته اند! 🍃آنقدر برایشان مهم است که حتی برایِ بعد از خود نیز به ما می‌کنند که:"مسجد، و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت قرآن کریم با معنی هر روز «را» ترک نکید، با جماعت باشید«که» دست خدا با جماعت هست."* 🍃به گمانم بیش از همه چیز؛ نماز اول وقت است که دستگیرشان شده و پلی ساخته از اینجا به سویِ ابدیت. 🍃 می‌فرمایند: " فضیلت اوّل وقت بر آخر آن، همانند فضیلتی است که آخرت بر دنیا دارد"* 🍃و از نظر آنها این کوچک تر و پست تر از آن است که بخواهند برایش وقتی صرف کنن و همین امر، آنها را به سویِ خدمتِ هرچه بیشتر به خلق، سوق می‌دهد. 🍃آزادخشنود، اویی که پس جنگ هم از پای نَنِشَست و در "گروهِ توپخانه ۵۶ یونس" خدمتش را ادامه داد تا وقتی که تعرضِ به حریمِ آل‌الله، او را به کشاند. 🍃به عنوانِ مستشار نظامی و داوطلبانه، به سوریه اعزام شد. خدمت کرد؛ و به دست تکفیریهای ملعون؛ به آرزویش رسید. خاکِ حماه، او به سویِ آسمان بود🕊 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟! 🌹 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 36) ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ٢٩ آبان ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣٩۶ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای کوهنچان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز شهادت شهید مهدی قره محمدی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸♥️🌸 ❣مرا به یاری خوانده عشقم ★حلالم کن که عازم بر ❣شود عشقمـ♥️ تا که آغاز ★پر و بال مرا به پرواز🕊 وداع همسر شهید مدافع حرم 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست... آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ..🍃🤍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh