eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
1_27235501.mp3
2.02M
🎵 ✨به حنجر شهدا سوگند که شب و روز عاشوراست ✨ز خون جاری مظلومان همه عالم کربلاست 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 
152509_871.mp3
2.75M
🎵 ✨با یاد زینب تو 🎤🎤 👈تقدیم به همسران صبور شهدای مدافع حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5873028006712181268.mp3
6.05M
🎵نجوا با امام زمان"عج" ✨بازهم جمعه آمد و بی تو، ندبه های فراق می‌خوانیم 🎤🎤 #میثم #مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
به موبایل👆 #پیام دادم.... جواب اومد پسرش هستم. پرسیدم چندتا خواهر برادری؟ کیهانی عزیز سه تا پسر داشته، دختر نداشته. جالب اینجاس که پسر شهید چه جواب داده است...👆 یادمه سال 82 یا عید سال بود که تو مرکز مطالعات #علمیه که #بودیم. ایشون گفتن دوست دارم خدا بهم بیستا پسر بده، بعد بیستا اسم ردیف کرد. بعد ایشون گفتن که همه جبهه باشن، همشونم # اونوقت به اسم با هم تبادل اطلاعات کنیم. # # # میگفت: میگم از #به همه # همش هم اداي بچه های بیسیمچی را در میاورد با اسامی آقا زاده هاش... #Ÿ شادی روحش # 🌷🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Haftegi901016[02].mp3
10.59M
🎵 #صوت_شهدایی ★دل گرفته ای حسین جان ❣رنگ #خون_شهدا رو ★به #شهیدان_هویزه ❣برسون سلام ما رو😔 ⁉️یادمان هست که مدیون #شهیدان هستیم😔 🎤🎤 #میثم #مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Shab06Moharram1396[09].mp3
6.2M
🎵 #صوت_شهدایی 🌾ای دل #وضو بگیر و بیا وقت طاعت است 🌾بشکن به یاد او که شکستن💔 #عبادت است 🎤🎤 #میثم #مطیعی ✅ #پیشنهاد_دانلود👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#همسر_شهید 🔸پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن🎉 بگیریم و همه را دعوت کنیم💌 تا بیایند وسایل #نوزادمان را ببینند. اما از آنجا که #خبرشهادت میثم در فضای مجازی پیچیده بود و همه ی فامیل می دانستند، دعوت ما را قبول نمی کردند❌ و بهانه می آوردند‼️ ⚡️ولی ما بی خبر بودیم 🔹خانه🏡 را مرتب کرده بودم و میوه آوردم و با #مادر آقا میثم ذوق لباس های بچه را می کردیم😍 زمان زیادی نگذشته بود که برادرم آمد دنبالمان و گفت: باید برویم خانه #مادرشوهرم مهمان داریم 🔸وقتی رسیدیم #امام_جمعه شهرمان و همراه با یک نفر دیگر👥 داخل خانه نشسته بودند کسایی که می رفتن #سوریه حاج آقا به خانواده هاشون سر می زد. با خودم گفتم: دوماه #میثم رفته سوریه و حالا که داره بر می گرده اومدن سر بزنن😕 🔹رفتم و نشستم. حاج آقا احوال پرسی کردند و در مورد زمان #اعزام و از این دست سوال ها پرسیدند. بعد هم گفتند: شما از سوریه رفتن ایشون راضی بودین⁉️ گفتم: #بله 🔸آرام آرام سوال می پرسیدند و بعد از اینکه احساس کردند من #آمادگی پیدا کردم، گفتند: آقا میثم #مجروح شدن💔 آب دهانم را فرو بردم و با تعجب و حیرت به ایشان نگاه می کردم😥 نمی دانم چرا نتوانستم حرفی بزنم🚫 و همینطور ساکت بودم 🔹وقتی که دیدند هیچ #عکس_العملی نشون ندادم بلافاصله گفتند: خدا داده و #خداگرفته و من تازه فهمیدم که علت این سوال و جواب ها اینه که #میثم_شهید_شده😭 #شهید_میثم_نجفی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹وقتی زحمات #پدر را دید تصمیم گرفت پایش کار کند. در کار کردن #رضایت صاحبکار برایش خیلی مهم بود👌 سعی می کرد حق صاحب کار ضایع نشود❌ و تلاشش را می کرد که کار را #تمام و کمال انجام دهد. 🔸از همان دوران هم عضو #بسیج دانش آموزی شد. #میثم بیشتر از سنش زحمت می کشید و خانواده را درک می کرد. در کنار صلابت مردانه اش💪 همیشه #خنده بر لب داشت😍 و همانطور که پدر را تنها نمی گذاشت کمک حال #مادر❣ هم بود. 🔹به سن تکلیف که رسید تازه به عمق #اعتقاداتش پی بردیم. ایمانش بسیار قوی بود و #غسل_جمعه را ترک نمی کرد🚫 و با روضه های حاج منصور در مسجد ارک بزرگ شد. #جمکران هم زیاد می رفت. #شهید_میثم_نجفی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣5⃣0⃣1⃣  🌷 💠لباس پاسداری برازنده‌اش بود 🔰من چهار فرزند داشتم که فرزند دومم بود. 21 فروردین 1366🗓 روزی بود که خداوند میثم را به من داد. همسرم بود و زمان جنگ تحمیلی💥 به صورت داوطلب به جبهه می‌رفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر✌️ حضور داشت. 🔰پسرم از بچگی به و لباس پاسداری علاقه داشت💖 سال 1385 پاسدار شد و از ابتدا در یگان ویژه لشکر 25 کربلا خدمت کرد. مشوقش شدیم که را ادامه بدهد. 🔰همزمان درسش📚 را هم ادامه داد و جغرافیای نظامی گرفت.  میثم دو بار به اعزام شد. 21 فروردین 95 که 🎂 بود در منطقه خان‌طومان سوریه ترکش به ↵چشم، ↵گوش، ↵سر و ↵دو پایش اصابت کرد💥 و مجروح شد. 🔰او که به ایران🇮🇷 منتقل شد، دوستانش 16 اردیبهشت در کربلای به شهادت🌷 رسیدند. همرزمانش👥 می‌گویند: میثم زمانی که مجروح شده بود تا لحظه سنگرش را حفظ کرد. فرمانده گفت بیا عقب، نرفت❌ صبح که بچه‌ها رفتند سنگر را تحویل داد حالش وخیم بود و در جراحی شد.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰طولِ رفاقت و آشنایی ما در همون ایام اعزام تا ۲روز قبل از بود با اینکه من اهل جنوب(آبادان) بودم و اون اهلِ 💥اما زود بامن گرم گرفت💞 و اخت شد... 🔰از خصوصیات بارز ایشون و دلیری بسیار و دقت عمل👌 در کارها چه اطلاعاتی چه بود. همیشه با تجهیزات کامل نظامی⚔ بود به حدی که به ایشون میگفتن 😍 🔰هرگاه دیدمش با بود. وقتی برایِ سرکشی یا کاری میرفتیم بچه ای و میدید بهشون محبت💖میکردو باهاشون گرم میگرفت از من چند اصطلاحِ یادگرفته بود برایِ ارتباط با کودکان👶 که بتونه لحظه ای دلشون و هرچندکوتاه شاد کنه و لبخند و هدیه بده🎁 به کودکان 🔰یه روز که باهم👥 خلوتی داشتیم بهم گفت : من با اینکه کُلی آموزش هایِ مختلف دیدم تو این سالها خیلی به این درو اون در زدم که بیام برا بی بی اما نشد که نشد⛔️ تا وقتی ک انگاربه دلمـ❤️ افتاد که راه رو تاالان رفتم🚫 و باید سیمِ اتصالم با خودِ وصل بشه 🔰و فهمیدم این رو زدنهایِ من به این و اون فایده نداره و با خلوتی که بابا👤 خود پیداکردم سیمِ اتصال وصل شد💞 و این شد که الان اینجا هستم و زد رو شونه ام و گفت آره داداش باید سیم اتصالم به خود خانم زینب کبری س وصل میشد.. 🔰من چندتا کار فرهنگی انجام دادم اونجا مثلِ تابلو نویسی✍ و نوشتن شعرهایی تو برگه آچار📝 و نصب کردن برا روحیه دادن به بچه ها بهم گفت این مطلب و بنویس: ⇜۱.اگر نشویم خواهیم مُرد ⇜۲.عاشقانـ❤️ را سر شوریده به عجب است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مادرشهید 🔰حیف بودشهیدنشود 🔸میثم آن قدر خوب و #مظلوم بود که حیف بود غیر از #شهادت از دنیا برود. لیاقت شهادت🌷 را داشت. از بچگی حرف‌گوش‌کن بود👌 خیلی کمک حالم بود. برای ما و عمه‌ها و مادربزرگش نان🍞 می‌خرید. بچه فعالی بود. 🔹بزرگ‌تر که شد تا من جلوتر از او وارد اتاق نمی‌شدم قدم برنمی‌داشت❌هیچ وقت به من #نمی‌گفت برایش فلان کار انجام بدهم. همیشه با #وضو بود. نمازش را اول وقت می‌خواند. 🔸یک جوری #معلم اخلاق بود و با ایمانش برای همه #الگو بود. از من بپرسند میثم به کدام یک از معصومین بیشتر علاقه💞 داشت می‌گویم به #حضرت_زهرا(س). با تأسی به همان بزرگوار نیز حجب و حیای خوبی داشت. 🔹هیچ وقت از #خودش حرف نمی‌زد. همکارانش بعد از شهادت🕊 از شهامت‌ های #میثم تعریف کردند. به او می‌گفتیم دنبال جانبازی‌ات برو ولی نمی‌رفت🚷 در بیشتر #عملیات‌ها فرمانده بود. در #سوریه فرماندهی گروهان #ناصرین را برعهده داشت. #شهید_میثم_علیجانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 💠 پیشگام در کار خیر 🔰بچه های گردان بعد از دوستانمان🌷 در تصمیم گرفتند که در طی ماه📆 از کسانی که راضی هستند بیست هزار تومان پول بگیرند💰 و به یاد خودمان آن را به کسانی که نیازمند هستند بدهند و تا الان این کار می شود✅ 🔰روزی یکی از برادران همکار👤 نظر دادند که اگر میشود ما به فروشگاه برویم با وامی که می گیریم بخریم و در طی ماه قسطش💸 را بدهیم. 🔰فروشگاه هم یه نفر👤 می خواست که به آن فرد وسیله بدهند و طبق ماه از فیشش📃 کم کند کسی قبول نکرد❌ جز ، بعد به میثم گفتند: امکان داره کسی در طی ماه این بیست هزار تومن و ندهد🚯 آنوقت باید چه کار کرد⁉️ 🔰میثم با لبخند گفت: در طی ماه از فیشم داره حالا اگه کسی نداده باشه ثواب بیشتری می برم☺️ و باید چند تا از این بیست تومنی ها پرداخت کنم💰 و این خود سبب برای من میشود و خدا به من بیشتر نظر میکند😍 🔰من قبول میکنم فیش حقوقی و بدم📃 ولی بچه های حاضر قبول نکردند. ولی با لبخند می گفت: من که حاضرم😅 حالا خودتان میدانید راوی: همرزم شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_169858844090958100.mp3
6.76M
🎵 #صوت_شهدایی ✨هنوزم شهیدا رو میارن ✨دلای شکسته بی شمارند 💔چه سخته مادری چشمش به در باشه 💔چه سخته از عزیزش بی خبر باشه... 🎤🎤 #میثم #مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Shab06Moharram1396[09].mp3
6.2M
🎵 #صوت_شهدایی ❣در عشق اگرچه منزل آخر #شهادت است ❣تکلیف اول است #شهیدانه_زیستن🍃 🎤🎤 #میثم #مطیعی ✅ #پیشنهاد_دانلود👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸میثم در تاریخ 23/2/13 63 در محله تختی نازی آباد واقع در #تهران دیده به جهان گشود👶 دوران کودکی #میثم در کنار پدر و مادر گرانقدرش و برادران عزیزش سپری میشد و در دامان مادر نهضت حسینی🚩 و مکتب #زینبی را می آموخت. 🔹از همان دوران طفولیت با #هیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر👥 در این مجالس شرکت می جست در همین دوران بود که یکی از برادران عزیزش به مقام #شهادت رسید 🔸 #مسعود عزیز فرزند دوم خانواده در تاریخ 23/11/65 روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین😈 در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور شدن💥 و شربت #شهادت را نوشیدن #شهید_میثم_مدواری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
و تاریخ تکرار میشود.‌‌.. روزگاری که پدر جای پسر می‌ایستاد رفت و اکنون بچه‌ها جای پدر می‌ایستند عاشقان ،پا پس کشیدن نیست در قاموس‌شان مرد میدان‌اند و حتی بی‌سپر می‌ایستند. ✍عکس نوشت: تصویر بالا، مراسم تشییع در اوایل آذر ۱۳۶۲ در . فرزند در آغوش تصویر پایین : فرزند در آغوش بر سر مزار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢بہ نقل از یکی از دوستان شهید: 🔸شبی که میثم اومد، مسئول خیریه زنگ زد و گفت: "آقای فلانی، خبر دارین آقای نظری شـهید شدن؟ گفتم: بله، ولی شما رو از کجا میشناسید⁉️ 🔹گفت: آقا میثم شبها🌙 کالاهای مورد نیاز نیازمندان رو میبردن و توزیع میکردن. "ظاهرا حتی اش هم از این موضوع بی اطلاع بودند 🔸در حین مراسم همش داشتم را میدیدم، لبخند از روی لبهای او کنار نرفت. مرحله ی بالاتر از ایمان است، قطعا اینها به یقین رسیدند👌 ولادت:۱۳۶۷/۱۲/۱۹ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ خاک سپاری: ۱۳۹۷/۱۲/۱۶ امامزاده جعفر سلام الله علیها کن، تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠 میثم خادم واقعے بود و با شهـدا ڪردہ بود و جوابش رو هـم گرفت ...☝️ ♻️میثم از اواخر ماه در پادگان دو ڪوهـہ براے خادمی مستقر بود تا اواسط فروردین ماہ ، یعنے تعطیلات نوروزش را ڪنار بود ... 💠اما انصافا هـم خوب جوابشو دادن و دستشو گرفتن ، انشااللہ ڪہ هـم دست مارو بگیره.💔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌴هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍁بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود. نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع) 🍂برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع)و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به مسجد و هیئت و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار عشق♥️ می‌شد. 🥀از (س)خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله)نشود که نشد. بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن پیکر همرزمش،خود نیز شهد شیرین را نوشید 🍃تیری که سرِ میثم را به پای نگار‌َش انداخت. روزی که در پیکرش⚰ را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت 🍁میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند 🌴حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود ✍نویسنده: 🍃به مناسبت شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها است و عشق و تو هستی که تصمیم می‌گیری عشق را به پایِ کدام پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟😊 . 🍃پرستوهای اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر می‌زنند، گویی خسته از این به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیش‌گرفته اند🌹 . 🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است. ، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش! . 🍃دختران بابایی‌اند اما سهمِ سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینب‌گونه را پیشه کرده است😓 . 🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس می‌کشد، بودنش حس می‌شود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست❤ . 🍃عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب♡ . 🍃انسانها به خواست‌گاهشان باز می‌گردند و میثم به . آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت🕊 . 🍃عالم سراسر است نامکشوف، که بر مقیمانِ نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد❣ 🕊🌷 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴.حلب 📅تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃این روزها زُلف قلم گره خورده به مریدانِ سلام الله علیها، اینبار پرستویی دیگر، اینبار مصطفی نبی لو ستاره ای از ...❤️ 🍃دلداده بود...از همان روزهایی که در جبهه های با تمامِ جان در مقابل دشمن می‌ایستاد. تمام روزهایی که جان بر کف، جبهه شد. از خادمانِ حضرت معصومه بود و دلداده به حضرت به قول خودش" ایشان بود که شهید نمی‌شد" 🍃چه می‌شود که روزی آنقدر مقرب می‌شوی که هم رضایت به رفتنت نمی‌دهند؟! 🍃پرواز تلاطم قلبش را بیشتر کرد و مصطفی بود که در پی یافتن راهی برای رسیدن به او، چندین بار در هفته مسیر به تهران و بالعکس را می‌پیمود، تا شاید موانعِ سفرش برطرف شود. 🍃مسعود را دوست داشت، خیلی زیاد...جوانِ خواهرش بود و حالا او را تقدیم ساحتِ کرده بودند💔 🍃مرد بود و دلسوخته از جاماندن و به قول پسرش، "اینها مرد جنگ هستند. مرد در خانه نشستن نیستند و وقتی ببینند اسلام و در خطر است، حتما رزم‌آوری خودشان را نشان می‌دهند." 🍃در آخرین شیفت خادمی‌اش، وقتی از حرم خارج می‌شد، درخشانش اولین چیزی بود که نگاه را خیره می‌کرد. به همسرش گفت "اینبار که بروم، حتما می‌شوم" 🍃از خانم خواسته بود او را به عمه جانشان ببخشند. او را به امانت دهند تا در آنجا عشق‌بازی کند و حضرت کریمه... اصلا مگر می‌شود از کریم چیزی بخواهی و دست خالی بازگردی؟ 🍃، میعادگاهِ او و رفقایی شد که بالِ پروازشان بر فرازِ آسمانها باز بود و مصطفی با رسیدن به آنها آرام گرفت. به راستی که تولدِ حقیقی است... ✍️نویسنده : 🌺به‌مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مرداد ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ مهر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت معصومه قم، قطعه ۳۱ 🕊محل شهادت : الدیزور سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپارد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا 🕊محل شهادت :حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃این روزها زُلف قلم گره خورده به مریدانِ سلام الله علیها، اینبار پرستویی دیگر، اینبار مصطفی نبی لو ستاره ای از ...❤️ 🍃دلداده بود...از همان روزهایی که در جبهه های با تمامِ جان در مقابل دشمن می‌ایستاد. تمام روزهایی که جان بر کف، جبهه شد. از خادمانِ حضرت معصومه بود و دلداده به حضرت به قول خودش" ایشان بود که شهید نمی‌شد" 🍃چه می‌شود که روزی آنقدر مقرب می‌شوی که هم رضایت به رفتنت نمی‌دهند؟! 🍃پرواز تلاطم قلبش را بیشتر کرد و مصطفی بود که در پی یافتن راهی برای رسیدن به او، چندین بار در هفته مسیر به تهران و بالعکس را می‌پیمود، تا شاید موانعِ سفرش برطرف شود. 🍃مسعود را دوست داشت، خیلی زیاد...جوانِ خواهرش بود و حالا او را تقدیم ساحتِ کرده بودند💔 🍃مرد بود و دلسوخته از جاماندن و به قول پسرش "اینها مرد جنگ هستند. مرد در خانه نشستن نیستند و وقتی ببینند اسلام و در خطر است، حتما رزم‌آوری خودشان را نشان می‌دهند." 🍃در آخرین شیفت خادمی‌اش، وقتی از حرم خارج می‌شد درخشانش اولین چیزی بود که نگاه را خیره می‌کرد. به همسرش گفت "اینبار که بروم، حتما می‌شوم" 🍃از خانم خواسته بود او را به عمه جانشان ببخشند. او را به امانت دهند تا در آنجا عشق‌بازی کند و حضرت کریمه... اصلا مگر می‌شود از کریم چیزی بخواهی و دست خالی بازگردی؟ 🍃 ، میعادگاهِ او و رفقایی شد که بالِ پروازشان بر فرازِ آسمانها باز بود و مصطفی با رسیدن به آنها آرام گرفت. به راستی که تولدِ حقیقی است... ✍️نویسنده: 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها است و عشق و تو هستی که تصمیم می‌گیری عشق را به پایِ کدام پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟ 🍃پرستوهای اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر می‌زنند، گویی خسته از این به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیش‌گرفته اند. 🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است. ، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش! دختران بابایی‌اند اما سهمِ سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینب‌گونه را پیشه کرده است 🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس می‌کشد، بودنش حس می‌شود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست. عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب. 🍃انسانها به خواست‌گاهشان باز می‌گردند و میثم به . آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت. عالم سراسر است نامکشوف، که بر مقیمانِ نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد. ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ 🕊محل شهادت: حلب_سوریه 🥀مزار شهید: بی بی زبیده قرچک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh