🌷شهید نظرزاده 🌷
موضوع آقا عبدالله که پیش آمد قرار شد بیایند منزل برای #خواستگاری...☺️👌 البته شهید باقری هم نمی خواس
زمانی که #عقد کردیم من پیش دانشگاهی را هنوز تمام نکرده بودم....❤️☺️
عبدالله #صبحها می آمد مرا می برد و ظهرها برم میگرداند...☀️
در خانه پدرم دختری نبودم
که هر ساعت هر جا که دلم بخواهد بتوانم بروم...🍃
اما #مدرسه رفتن با خودم بود 💼 که پس از عقد شهید باقری همین را هم می گفت بهتر است #تنها نروم....☺️
این سخت گیری شدید او را می گذاشتم روی حساب #علاقه اش.❤️☺️
از این موضوع اصلا ناراحت نبودم
و دوست داشتم #رضایت او را به دست بیاورم....☺️🍃
#شهید_عبدالله_باقری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
#محافظ_رئیس_جمهور_سابق
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
موضوع آقا عبدالله که پیش آمد قرار شد بیایند منزل برای #خواستگاری...☺️👌 البته شهید باقری هم نمی خواس
دوباره اینجا
بهــ🌸ـار آمده
و اینبار
به شعرم #آب خواهم داد
که میوه #توست!
شاید مثل گذشته
" #خودت" را "تحویلم" دهد💞
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دوباره اینجا بهــ🌸ـار آمده و اینبار به شعرم #آب خواهم داد که میوه #توست! شاید مثل گذشته " #خودت" ر
7⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷شهید عبدالله باقری🌷
تولد: 29 فروردین 1361
ازدواج: 19 خرداد 1382
شهادت: 30 مهر 1394
محل شهادت: #سوریه، حلب
🔰عبدالله ازدوران راهنمایی تابستان ها می رفت #سرکار، از کبابی🍖 و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی #جیب خودش.
🔰یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود😍 یک چیزی هم #قایم کرده بود زیر کاپشنش. یک راست رفت توی اتاقمان🚪 و گفت تا صدایتان نکردم نیایید⛔️
🔰توی دلم خوشحال بودم که می خواهد #غافلگیرمان کند. چند دقیقه ای که گذشت با چشم بسته🙈 رفتیم توی اتاق. چشم هایمان را که باز کردیم یک #آتاری🎮 دیدیم که توی خواب هم نمی دیدیمش.
🔰حقوقش را جمع کرده بود💰 و خریده بود برایمان. از #خوشحالی آن قدر بالا و پایین پریدیم که نزدیک بود سرمان بخورد به سقف😅صدای ذوق و شوقمان #مادر را کشاند توی اتاق.
🔰تلویزیون سیاه سفید📺ننه را گذاشتیم یک گوشه. آتاری هم زیرش. فردایش همه پسرهای فامیل👦 را چمع کردیم. برنامه نوشتیمو📝 لیگ برگزار کردیم. زدیم توی سروکله هم و کلی #بازی کردیم.
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker(79).attheme
60.5K
• #شهید_عبدالله_باقری
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
#تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
✓ #مذهبی
✓ #شهدایی
به ما بپیوندید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
✷تا #کربُبلا هست، زمین را عشق است❣آه دل همواره غمین را #عشق است
✷هرچند که #هیچ است همه ارزش ما
❣مجنون #حسینـیــــم
همین را #عشق است😍
#شهید_عبدالله_باقری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زمانی که #عقد کردیم من پیش دانشگاهی را هنوز تمام نکرده بودم....❤️☺️ عبدالله #صبحها می آمد مرا می ب
✨🌸✨🌸✨🌸
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ 12 سال ﻣﺤﺎﻓﻆ رئیس جمهور سابق، دکتر #احمدی_نژاد ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ #ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ.
ﺭﻭﺯ #ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺒﺮﺩ، ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ، ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!؟ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺎﻟﻦ #ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﭘﺨﺶ ﺷﻮﺩ ﻭ #ﻧﻤﺎﺯ_ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩ.
ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ میگرفتم.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 0⃣1⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_محمد_کامران🌷 ⚜خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم
#فرازی_از_وصیت 1⃣1⃣
💢قسمتی از وصیت نامه
#شهید_عبدالله_باقری🌷
⚜برایم شب هفت و چهلم نگیرید❌
و هزینه اش را به #فقرا بدهید...
⚜پیراهنی که با آن برای #امام_حسین(ع) عزاداری کرده ام را روی پیکرم⚰ داخل قبربگذارید.
🔸قطره💧 با وصلش به دریا
🔹جزئی از #دریاست پس
🔸شأن #یک_عبد حسین
🔹از صد نفر بالاتر است👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠همسر بزرگوار شهید عبدالله باقری: ⭐️دختر کوچکم می گوید: بهشت تلفن☎️ ندارد تا من با #بابا حرف بزنم؟
🔹زمانی که #عقد کردیم من پیش دانشگاهی را هنوز تمام نکرده بودم ☺️
عبدالله #صبحها می آمد مرا می برد و ظهرها برم میگرداند🚗
🔸در خانه پدرم #دختری نبودم که هر ساعت هر جا که دلم بخواهد بتوانم بروم🚷 اما #مدرسه رفتن با خودم بود که پس از عقد شهید باقری🌷 همین را هم می گفت بهتر است #تنها نروم
🔹این سخت گیری شدید او را می گذاشتم روی حساب #علاقه اش😍♥️
از این موضوع اصلا ناراحت نبودم
و دوست داشتم #رضایت او را به دست بیاورم.
#شهید_عبدالله_باقری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#مرگ را حقير میکنند عاشقـ♥️ـان
زندگی را #بی_نهايت
بی آنکه سخنی گفته باشند✘
جز "چشمهايشان"
در اوج☝️ می مانند
همپای #معراج فرشتگان
بی آنکه از پای افتاده باشند
از زخمهايشان 💔
#شهید_عبدالله_باقری
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مرگ را حقير میکنند عاشقـ♥️ـان زندگی را #بی_نهايت بی آنکه سخنی گفته باشند✘ جز "چشمهايشان" در اوج
🔰پنج پسر داشتم، اما #عبدالله چیز دیگری بود.
♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. #نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس #پسرهات رو بدی⁉️
✳️گفتم: مادر نرو🚷 سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو #هیئت و مسجد🕌
♦️در روضه ضجه می زدی😭 و می گفتی: کاش #کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که #خانم_زینب من و بچه هام فدات بشیم.
✳️بفرما الان #وقت_عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون💓 مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا #راضی ام کرد.
✍🏻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰پنج پسر داشتم، اما #عبدالله چیز دیگری بود. ♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم.
♦️#نمیدانم
میدانے یا نہ..⁉️
ولے دلمان #تنگ شدہ...
اگر وقت ڪردے بہ #خوابمان بیا
شاید ارام شود
این دل💞 ما ڪہ #هرشب🌙 سراغت را میگیرد...
#مدافع_حرم
#شهید_عبدالله_باقری🦋
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♦️#نمیدانم میدانے یا نہ..⁉️ ولے دلمان #تنگ شدہ... اگر وقت ڪردے بہ #خوابمان بیا شاید ارام شود این د
🌺خوشبحال دل هر مَرد
که #دختَر دارد ...
کِی تواند پِسری
#دُخملِ_بابا بشود 😎
نازدانه های شهید
#زینب_خانم♥️
و #محدثه_خانم 😍
#شهید_عبدالله_باقری 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بعد تــ🌸ـو #ضرب المثل شد
#دختــران بابایی اند ...
جان #عالم بفـدای
دل💓 بابایی تــ✨ـو ... 😔
#شهید_عبدالله_باقری 🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺خوشبحال دل هر مَرد که #دختَر دارد ... کِی تواند پِسری #دُخملِ_بابا بشود 😎 نازدانه های شهید #زین
🖤آقا عبدالله پنج شنبه، شب🌙 #تاسوعا حدود ساعت چهار #بعدازظهر به شهادت🕊🌷 رسیده بود.
🖤شب 🌟تاسوعا در #هیئت 🚩خودشان اعلام کرده بودند که چند نفر #شهید شدهاند و مادر و پدر همسرم که در آن هیئت #حضور داشتند، متوجه نشده، چون اسم نیاورده بودند.
🖤منتها من #هیئت دیگری بودم. برادر همسرم،آقا مصطفی از طریق تماس تلفنی یکی از دوستان صمیمیاش از جریان #شهادت با خبرشده بود.
#شهید_تاسوعا
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🖤آقا عبدالله پنج شنبه، شب🌙 #تاسوعا حدود ساعت چهار #بعدازظهر به شهادت🕊🌷 رسیده بود. 🖤شب 🌟تاسوعا در #
8⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷
🔰یکسری اول رفت #سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آتش🔥 است، دائم میگفت: " #دوباره_برم".
🔰با دیدن اوضاع آنجا، #طاقت ماندن در اینجا را نداشت🚫. پدر و مادر را راضی کرد و باز هم رفت #سوریه و طولی نکشید که گفتند پر زده🕊 است.
🔰وقتی بار اول از سوریه برگشت، میگفت: «جایتان خالی؛ در حرم #خانم_زینب(س) نماز خواندم📿.» مکهاش را رفت.
🔰 #کربلا هرسال میرفت. پیادهروی #اربعین را میرفت و سوریهاش را هم رفت و زیارت کرد👌، چه ذوق و شوقی داشت
🔰میگفت: «قربان #مظلومیت خانم زینب(س)، چقدر حرمش خلوت بود😭، بهخاطر اوضاع جنگ #حرمش زیاد زائر ندارد، خدا انشاءالله کمک کند که زودتر داعشیها👹 و #تکفیریها نابود شوند و سوریه آزاد شود✌️ و خانم حضرت زینب(س) هم تنها نباشد❌».
🔰وقتی میرفت، میگفت: «میرویم تا انشاءالله #سوریه را از چنگال داعشیها، تکفیریها، آمریکاییها و اسرائیلیها #نجات دهیم👊».
راوی: دایی شهید
#شهید_عبدالله_باقری
#شهید_تاسوعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷 🔰یکسری اول رفت #سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آ
🔆يه روز #منتظرش بودم بياد دنبالم
از زمان قرارى كه با هم داشتيم گذشت نگران #شدم بهش زنگ زدم گفتم:
" عبدالله كجايى⁉️ "گفت:" نزديكم "ازش آدرس #دقيق خواستم كه كجاست. گفت:" اول خيابون شما هستم. "صداى يه زن رو پشت گوشى شنيدم كه داشت #دعاش ميكرد. گفتم:
" عبدالله چيكار دارى ميكنى؟😐 "
🔆حرف رو عوض كرد. گفت:" الان ميام. "🚶♂بهش اصرار كردم چيزى نگفت. از اونجايى كه #خيلى دلسوز 💓بود حدس زدم به دو نفرى كه غالباً سر خيابون تَكَديگرى ميكنن داره كمك
ميكنه. گفتم:" نه عبدالله لزومى نداره بهشون چيزى بدى. "ولى كار از كار گذشته بود داداشمون حدود يك ميليون ونیم بهشون پول داده بود. خيلى خوش قلب بود و مزد دل گندگيش رو از خدا گرفت.❤️
#شهید_عبدالله_باقری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🔆يه روز #منتظرش بودم بياد دنبالم
از زمان قرارى كه با هم داشتيم گذشت نگران #شدم بهش زنگ زدم گفتم:
" عبدالله كجايى⁉️ "گفت:" نزديكم "ازش آدرس #دقيق خواستم كه كجاست. گفت:" اول خيابون شما هستم. "صداى يه زن رو پشت گوشى شنيدم كه داشت #دعاش ميكرد. گفتم:
" عبدالله چيكار دارى ميكنى؟😐 "
🔆حرف رو عوض كرد. گفت:" الان ميام. "🚶♂بهش اصرار كردم چيزى نگفت. از اونجايى كه #خيلى دلسوز 💓بود حدس زدم به دو نفرى كه غالباً سر خيابون تَكَديگرى ميكنن داره كمك
ميكنه. گفتم:" نه عبدالله لزومى نداره بهشون چيزى بدى. "ولى كار از كار گذشته بود داداشمون حدود يك ميليون ونیم بهشون پول داده بود. خيلى خوش قلب بود و مزد دل گندگيش رو از خدا گرفت.❤️
#شهید_عبدالله_باقری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃نهم محرم سال ۱۳۹۴ به #شهادت رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...!
🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی"
امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊
🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب #تاسوعا فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلوتر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...!
🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به #زیارت امام حسین بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند.
🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه #خدا بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔
🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او
روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، #مصطفی_صدرزاده و #مهدی_زین_الدین را در خود ندید.
✍نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_عبدالله_باقری
📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ٢٩ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃نهم محرم ماه سال ۱۳۹۴ به #شهادت رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...!
🍃او به ندای "هل من ناصر ینصرنی"
امامش لبیک گفت. به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊
🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود. این را میشد از همان شب #تاسوعا فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلو تر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...!
🍃بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید" آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به #زیارت_امام_حسین بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند.
🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه #خدا بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد و داستانش تمام💔
🍃ماندیم ما و داستان سالهای پس از او
روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، #مصطفی_صدرزاده و #مهدی_زین_الدین را در خود ندید😢
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_عبدالله_باقری
📅تاریخ تولد : ٢٩ فروردین ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ٣۰ مهر ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿
💠شهید مدافع حرم«عبدالله باقری نیارکی» متولد 29 فروردین ماه سال 61📆 از پاسداران #سپاه انصارالمهدی(ع) و اعضای تیم حفاظت بود که #داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به سوریه رفته و در شب تاسوعای سال۹۴ به دست تروریستهای تکفیری در حومه شهر #حلب به شهادت رسید🕊
از این #شهید والامقام، 2 فرزند دختر👨👩👧👧 به نام های محدثه و زینب به یادگار مانده است
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 💠شهید مدافع حرم«عبدالله باقری نیارکی» متولد 29 فروردین ماه سال 61📆 از پاسداران #سپاه انص
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🍃نهم محرم سال ۱۳۹۴ به #شهادت رسید. با دیدن دو فرشته کوچکش، همه می گفتند پا روی نفس دنیا گذاشته بود. اما گذری که به روز های زندگی اش میکنی میگویی نه...!
🍁او به ندای "هل من ناصر ینصرنی"
#امامش لبیک گفت✊ به قولی، یزید زمانش را شناخت و پا در مسیر شهادت گذاشت🕊
🍃از آنچه در مقابلش بود هیچ ترسی نداشت، برایش فرقی نمیکرد سخت و یا حتی آسان مهم عمل به تکلیفش بود☝️این را میشد از همان شب #تاسوعا فهمید، شبی که با اسرار از فرمانده اجازه گرفت و از همه جلوتر رفت تا وقتی که تشنگی بر همه غالب شد اما توان او را نگرفت...!
🍁بلکه تکرار سخنان امامش جانِ تازه ایی به او می بخشید. " اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید"❌ آن شب با جان هایی که از تشنگی به لب رسیده بود قرار شد تا با دوستانش به زیارت #امام_حسین بروند و اجازه نبرد با اسرائیل را بگیرند.
🍃اما روزگار عزیز کرده ها را زیاد میهمان زمین نمیکند. عزیزه #خدا بود و همان شب پیش چشمان برادر آسمانی شد🕊 و داستانش تمام
🍁ماندیم ما و داستان سالهای پس از او
روزهایی ک قهرمانانی چون عبدالله باقری، حسین محرابی، محمد حسین مومنی، #مصطفی_صدرزاده و #مهدی_زین_الدین را در خود ندید🌷
🥀مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
#شهید_عبدالله_باقری
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهید
● پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود.
یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟
● گفتم: مادر نرو سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو هیئت و مسجد...
● در روضه ضجه می زدی و می گفتی: کاش کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم.
● بفرما الان وقت عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون ؛ مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا راضی ام کرد.
✍به روایت مادر بزرگوار شهید
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh