🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥کلیپ کمتر دیده شده کُلُنا عَباسَکْ یازیْنَب سَلامُ الله عَلیها شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری آرزوی
🔰 #هادی_دلها
💠هادی را با چند طلبه ديگر مشغول مباحثه در #نجف دیدم
گفت: اومدم برا شهادت!
چند سال بعد پیامکی برام ارسال شد:
«هادي از شهر #سامرا به كاروان شهيدان پيوست»
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣8⃣به یاد #شهید_جواد_محمــــدی 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠شنیدم انجام ڪار خیر، موجب #مستجاب شدن دعا میشہ .....
🔸 از خصوصیات اخلاقی #آقا_جواد این بود ڪہ زیاد بہ دیگران ڪمڪ مےڪردند، فرقے هم نداشت📛 ، هر جا و هر ڪسے ڪہ نیاز به ڪمڪ داشت، حتـے توے #مسافرت ....
🔹 اتفاقا موقعیتش هم #زیاد براشون پیش مےاومد و حتـے #قبل از اینڪہ طرف، ابراز نیاز ڪنہ، ایشون بہ محض اینڪہ مےفهمیدند فلانےنیازمنده، بہ سراغشون مےرفتند.
🔸 مثلا دفعہے اولے ڪہ رفتہ بودیم سفر #ڪربلا، در شهر #نجف فاصلہ ے هتل تا حرم امام علے علیه السلام زیاد بود؛ بین مسافران همراه ما، پیرزنے بودند ڪہ بہ سختے راه مےرفت، آقا جواد بہ محض دیدنشون بہ یڪے از افرادے ڪہ چرخ دستی💺 داشت، پولے دادند ڪہ پیرزن را تا #حرم برسونند ....
🔹 آقا جواد همیشہ مےگفتند از #خدا مےخوام بہ واسطہ ے ڪمڪ بہ دیگران #عاقبت_بہ_خیر بشم ...
دعاشون مستجاب شد✅
♨️چہ عاقبت بخیرے بهتر از #شهادت🌷
✍ نقل از همسر شهید مدافع حرم: #شهید_جواد_محمدی🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
خاطره سرباز عراقی از شهیدی که به آرزویش رسید....
🌷آخرهای #جنگ بود که تیر خوردم و خون زیادی ازم رفته بود😪. ایرانی ها ما را محاصره کرده بودند، چشمانم تار مى ديد😑 که متوجه شدم یک #ایرانی داره به سمتم می آد و تیر خلاص می زنه، نفسم را حبس کردم تا نفهمه زنده هستم. تا من رو برگردوند ناگهان نفسم زد بیرون، تا فهمید #زنده هستم؛ جلویم نشست و من هم پیراهنم را به نشان اینکه اسیر شده ام جلویش گرفتم. دیدم عربی بلد است، بچه #خوزستان بود.
🌷پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: #علی، علی کاظم. گفت: تو اسمت علی هست و با ما می جنگی؟!🙁 شیعه هستی؟ گفتم: آره. پرسید: خونت کجاست؟ گفتم: نجف... تا گفتم #نجف بغض این بسیجی ترکید و در حال گریه بود😢 که گفت: کجای نجف؟ گفتم: اون کوچه ای که تهش به حرم حضرت علی می خوره. دیدم داره گریه می کنه.😭
🌷بهم گفت: اسمت علی هست و #شیعه هستی، خونت هم کنار حرم حضرت علی،
عشــ❤️ـق ما ایرانی ها است؛ بعد داری با ما می جنگی؟؟! سرمو انداختم پایین😔، ولی توبه نکردم🚫. بعد گفت: می دونی آرزوم چیه؟ گفتم: نه. گفت: آرزوم اینه که #شهید بشم و به رسم شما من رو دور ضریح خوشگل علی بچرخونن😍 و رو به روی حرم #امامم دفنم کنند.
🌷پیراهنی که تو دستام بود را گرفت و پوشید، داشت اشک می ریخت😢 که یهو گفت: برو #آزادی! گفتم: چرا؟ گفت: چون شیعه هستی و اسمت #علی هست، برو. پا شدم؛ دویدم، دور شدم اما دیدم که هنوز نشسته و داره گریه می کنه، دویدم و از حال رفتم....
🌷....چشم که باز کردم دیدم تو بیمارستان هستم🏥. همه اقوام دورم بودند، پدرم گفت: علی کاظم، تو زنده ای؟ تعجب کردم😟، گفتم: آره، چطور؟ گفت:ِ ما تو را #دفن کردیم! تعجم بیشتر شد. ادامه داد: دیروز یه جنازه اومد که صورتش کاملاً سوخته بود و نمی شد تشخیص داد، اما #لباس_تو تنش بود و تو جیبش پلاک🏷 تو بود. ما هم به رسم اعراب بردیم و دور #ضریح امام علی چرخوندیم در قبرستان درست رو به روی حرم امام علی دفنش کردیم.
🌷به شدت اشک می ریختم😭، همه تعجب کرده بودند. خودم را انداختم پایین تخت، سجده کردم، گفتم: #خدایا من کیا را کشتم! خدایا لعنت به من. آخر هم گفتم: خدایا یعنی #توبه من را قبول می کنی؟
🌷 #شهدای_ایرانی مستجاب الدعوه هستند👌.....
راوى: على كاظم #سربازشيعه_عراقى
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎 #کلام_شهیـد🌷 مطمئنم که اینهـا(دشمنان) کم هستند... و فقـط با یک هجـوم با اسم #حضـرت_زهــرا(س)میشـو
2⃣9⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠هادی دلهــ❤️ـــا
🔰يكبار با او بحث كردم😕 كه چرا برای كار #لوله_كشی پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير💰. تو هم خرج داري و...
🔰هادی خنديد😄و گفت: خدا خودش مي رسونه، آدم برای #رضای_خدا بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره👌، هر وقت #احتياج داشتيم برامون می فرسته.
🔰بعد مكثي كرد و ماجرای #عجیبی را برایم تعریف کرد.گفت: يه شب🌙 تو همين #نجف مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول💵 احتياج داشتم.
🔰آخر شب🌒 مثل هميشه رفتم تو #حرم و مشغول #زيارت شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا #اميرالمومنين (علیه السلام) نزدم🚫.
🔰همين كه به #ضريح چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت: آقا اين پاكت💌 مال شماست.
🔰برگشتم و ديدم يك آقای #روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم😟. بعد هم بی اختيار پاكت📩 را گرفتم.
🔰هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از #زيارت راهی منزل🏡 شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب😦 ديدم مقدار زيادی پول💰 نقد داخل آن پاكت است.
🔰هادي دوباره به من نگاه كرد😊 و گفت: #حاج_باقر، همه چيز دست خداست👌. من براي اين مردم ضعيف، ولی #باايمان كار می كنم. #خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت💌 و می فرسته.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوست_شهید_من تمام امن یجیب های دلـ❤️ـم را گرہ زدہ ام به کلماتت و روانـه ی #آسمان کردہ ام من مطمئنم
#دلنــوشتـــــــه 📝
#هادی_جان برادرم
تو نزد خدا روزی میگیری
روزی ای از جنس
دیدار با #اباعبدالله (علیه السلام)
چه شیرین است این... .
#محمدهادی جان!
خیلی این روزها نیاز به دعایت دارم
دعا برای
⭕️بی اخلاصی
⭕️بی تقوایی
⭕️و بی دغدغه بودنم
تو نزد #خدا و خوبان خدا آبرو داری
آبرو داری کن!
و مثل زمانی که #شبهای_جمعه
از #نجف به #کربلا می رفتی
حالا هم در کربلا واسطهی بین ما و ارباب شو
شاید گرهها وا شد...
شاید 😔...
دلم برایت تنگ شده💔... همیــــــن...
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
شادی روحش #صلوات🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏴روضه خوانی سید امیر حسینی در کنار مزار شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری 🕊❤️ 🔺وادی السلام نجف 🍃🌹🍃🌹 @shah
🌷| خوب به یاد دارم از زمانی که هادی در #نجف ساکن شد
به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد
شروع کرده بود برخی ریاضت های شرعی رو انجام می داد.مراقب بود که کارهای مکروه رو هم حتی انجام نده
وقتی در نجف ساکن بود بیشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.اما در ماه های آخر خیلی تماساش رو کم کرد
عقیده من اینه که ایشون می خواست خودش رو از تعلقات دنیا جدا کنه |🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید✍ جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم، اول #جهاد_نفس
1⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🔰سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد.او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد👶.
وقتی تقویم🗓 را که می بینند درست مصادف است با #شهادت_امام_هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند.
🔰عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد💞 و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی #سامراء به شهادت🌷 رسید.
🔰خانواده هادی می گویند : #هادی اذیتی برای ما نداشت🚫. آنچه می خواست را خودش به دست می آورد. از همان کودکی روی پای خودش بود👌. #مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت.
🔰هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواستههایش مثل #جوانان هم سن و سالش نبود❌. دغدغهمندتر و جهادیتر✊ از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت :
🔰همیشه #دائم_الوضو بود.
مداحی می کرد🎤. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. #اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد🙁.
🔰وقتی که شخصی از زحمات او #تشکر می کرد، می گفت: #خرمشهر را خدا آزاد کرد✌️، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره #خداست و همه کارها برای خداست.
🔰هادی علاقه ی زیادی به شهید #ابراهیم_هادی داشت و همیشه جلوی موتورش🏍 یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت👌.ودر #خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.
🔰از خصوصیات بارز هادی #کمک_پنهانی به نیازمندان چه در ایران🇮🇷 و چه در #عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش🌷 روشن شد.
🔰انرژیاش را وقف #بسیج و کار فرهنگی و #هیئت کرده بود و بیشتر وقتش در مسجد محله 🕌و پایگاه در کنار دوست صمیمی و استادش زنده یاد همسفر شهدا #سید_علیرضا مصطفوی و انجام کارهای فرهنگی می گذشت.
🔰پس از پرواز ناگهانی سید علیرضا در تابستان🌳 سال 88 هادی آرام و قرار نداشت و بسیار غمگین بود😔. زیرا نزدیکترین #دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
🔰سال بعد از عروج🕊 آقا سید علیرضا همه ی دوستان را جمع کرد و تلاش نمود تا کتاب📗 خاطرات سیدعلیرضا #مصطفوی چاپ شود. او همه ی کارها را انجام می داد اما می گفت: راضی نیستم #اسمی از من به میان آید🚫.
🔰هادی بعد از #پایان_خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی #حوزه علمیه شد.زیرا راهی جز طلبگی در #نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود❌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠 ماجرای وصیت نامه ای که عمل بهش سخت بود. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 🔹بخشی
هر بار که پیش ما میآمد متوجه میشدم که تغییرات #روحی و درونی او بیشتر از قبل شده👌.
تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد #حوزه علمیه شدهام، بعد هم به #نجف رفت.
⚡️اما هر بار که میآمد حداقل یک #فلافل را مهمان ما بود.
آخرین بار هم از من #حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی👋 میکرد، اما آن روز طور دیگری #خداحافظی کرد و رفت😔
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏴روضه خوانی سید امیر حسینی در کنار مزار شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری 🕊❤️ 🔺وادی السلام نجف 🍃🌹🍃🌹 @shah
#شهید_مدافع_حرمی که مزارش در مسیر زوار اربعین است
💠 پیکر او طبق #وصیت خودش در وادی السلام #نجف، واقع در عمود۳۹۴ نزدیک مزار هود و صالح به خاک سپرده شده است.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥کلیپ کمتر دیده شده کُلُنا عَباسَکْ یازیْنَب سَلامُ الله عَلیها شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری آرزوی
🔰 #هادی_دلها
یک سال براےزیارت #اربعین_حسینی از #نجف به #بصره رفت و مسیر ۵۰۰ کیلومتری تا #کربلا را به عشق اربابش پیاده روی نمود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃:❤️ ✍ به نقل از دوست شهید : هادی عاشق زیارت #شب_جمعه در کربلا بود وقتی هم که شهید شد چهار روز پیک
7⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹هادی #سه_بار برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای #حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت.
🔸دفعه اول حدود بیست روز طول کشید و کسی خبر نداشت🚫.چند بار به او زنگ زدم☎️ اما حرف خاصی نمی زد.نمی گفت که #کجا_رفته ، تا اینکه برگشت و تعریف کرد که در مناطق نبرد با #داعش مشغول مبارزه بوده.
🔹بار دوم زمان کمتری را در مناطق درگیری بود. وقتی به #نجف برگشت به منزل🏡 ما آمد. خیلی خوشحال شدم. به #هادی گفتم: چه خبر❓ توی اون مناطق چیکار می کنی؟!
🔸هادی می گفت: خدا ما رو برای #جهاد آفریده، باید جلوی این آدم های از خدا بی خبر بایستیم👊.بعد یاد ماجرایی افتاد و گفت: این دفعه نزدیک بود #شهید بشم، اما خدا نخواست😔!
🔹باتعجب پرسیدم: چطور😨؟!
هادی گفت: توی #سامراء مشغول درگیری بودیم. نیروهای #انتحاری داعش قصد داشتند با فریب نیروهای ما خودشان را به محدوده حرم🕌 برسانند.
🔸در یکی از روزهای درگیری💥، یکی از نیروهای #داعش خودش را تا نزدیک حرم رساند اما یکباره لو رفت!چند نفر به دنبال او رفتند و این نیروی انتحاری وارد یک ساختمان🏚 شد.
🔹ما #محاصره اش کردیم. من سریع به دنبال او وارد ساختمان شدم.آن نیروی داعشی موضع گرفته بود و مرتب شلیک💥 می کرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت دیوار بیرون می آمد به #درک واصل می شد.
🔸بعد از چند دقیقه⏱ گلوله های من تمام شد⭕️ و آرام از ساختمان #بیرون آمدم.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌼🍃🌼🍃🌼 #چفیه روی صورتش میانداخت میگفت نگاه به #نامحرم راه شهادت را میبندد🙈 دوستش می گفت: هادی ت
#امام_زمان_را_تنها_نگذارید.
دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد #روبهروی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم.
من که #عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پلهای پشت سرم را شکاندهام و راه #برگشت ندارم.
#بچههای ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام دادهام و یکی از دلایلی که آمدم #نجف به خاطر همین بود که رشد کنم.
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥کلیپ کمتر دیده شده کُلُنا عَباسَکْ یازیْنَب سَلامُ الله عَلیها شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری آرزوی
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔.
این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بگذار سیر ببینمش اکنون که #می_رود ای اشک😭! از چه راه تماشا گرفته ای⁉️ #شهید_هادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃
0⃣6⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰بعد از یک ماه، #هادی و دوستان رزمنده به #نجف برگشتند. از دوستانم در مورد هادی سوال کردم. پرسیدم: هادی چطور بود⁉️
🔰همه دوستان من از او تعریف می کردند. از #شجاعت، از افتادگی، از زرنگی، از #ایمان و تقوا و...همه از او تعریف می کردند. هرکس به نوعی او را #الگوی خودش قرار داده بود.
🔰 #نماز_شبها و عبادت های هادی، حال و هوای جبهه های نبرد ایران🇮🇷 با صدامیان بعثی را برای بقیه #رزمندگان تداعی می کرد.
🔰هادی دوباره راهی مناطق #عملیاتی شد. دیگر او را کمتر می دیدم😢. چندبار هم تماس گرفتم☎️ که جواب نداد. مدتی گذشت و من با چندتن از دوستان برای #زیارت راهی ایران شدیم.
🔰یادم هست توی #قم بودم که یکی از دوستانم گفت: خبر داری رفیقت، همون #هادی که با ما می آمد #کربلا_شهید_شده❓
🔰گفتم: چی می گی⁉️😳سریع رفتم سراغ اینترنت📱. بعد از کمی جستجو متوجه شدم که هادی به آنچه #لایقش بود رسید😔.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
در هیاهوے این شهرِ آلوده هوا !
که نه دستت به #مشـــــهد میرسد
نه به #کـــــربلا
نه به #نـــــجف
و نه حتے به قم !
دنج ترین جا
براے پر کردن خلا قلبت❤️
همیـن جاست ..
جایے کنار #شـــــهدا ..
آن هم از نوع گـــــمنام 🌷!
اینجا #بےاختیـار خـم میشود پاها ..
اشک مے ریزد چشم ها 😭...
حاجت مے خواند لب ها ...
#شهـــــداےگـــــمنام
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 |🌷هادی هم مثل همه ملاک هایی برای #انتخاب_همسر در ذهنش داشت. ملاک های او خاص و #خدایی بود. د
💠سختی ها
🔰هادی ماجرای اقامتش در #نجف را اینگونه تعریف کرد:↯↯
وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه کسی رو میشناختم؛ چند روز کار من این بود که نون و بیسکویت🍪 میخوردم و در کلاسهای درس📚 حاضر میشدم. #شب_ها در محوطه حرم یا کوچه ها میخوابیدم؛ کم کم پولم برای خرید نون #تموم_شد.
🔰سختی و مشقات خیلی بهم فشار می آورد😣 اما زندگی در #کنار_مولا برایم خیلی لذت بخش بود. آخر از خود مولا خواستم که مشکلم را برطرف کند👌 یکی از متولیان یک موسسه اسلامی، منزل مسکونی قدیمی🏚 و بزرگی به من داد. و به عنوان #طلبه در حوزه نجف پذیرفته شدم✅
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📽 چگونه از دلبستگی های دنیا دل بکنیم؟... #خادم_الشهدا #شهید_مدافع_حرم #محمد_هادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @
يک خانمي آمد و همينطور به #تصوير شهيد نگاه ميكرد و #اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.
بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم.
برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت.
اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي #گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما
#کمک کرد.
براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه
اين خانواده را تحت #پوشش داشته!
حتي زماني كه هادي در عراق و شهر #نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.
در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.
بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_سامرا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر شهید ذوالفقاری🌷 🔰علمای نجف در مراسم چهلم او میگفتند: #شهیدذوالفقاری شجاعت زیادی داشت و بعد از
2⃣6⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠طلبه لوله کش
🔰هادی متوجه شد که بیشتر دوستان #طلبه، از خانوادههای مستضعف نجف هستند و در منازلی🏠 زندگی میکنند که آب لوله کشی نداشت🚱 و بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند. برای همین به #تهران آمد و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند و لوله کشی را یاد گرفت.
🔰هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی #نجف شد🚌 بعد از ظهرها بعد از کلاس درس لوله تهیه میکرد و به خانه #طلبههای_نجف میرفت. از خود طلبهها کمک میگرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن👌 نجف را #لوله_کشی آب میکرد.
🔰هادی شهریه و هیچ مزدی💰 برای لوله کشی نمیگرفت🚫 یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمیگیری⁉️ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم #خرج_داری و... #هادی خندید و گفت: خدا خودش میرسونه☺️
🔰سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی #خدا خودش میرسونه؟ ما هم بچه آخوند هستیم و این #روایتها را شنیدهایم. ⚡️اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامهریزی کنه👌 تو پس فردا میخوای زن بگیری و...
🔰هادی دوباره لبخند زد😊 و گفت: آدم برای #رضای_خدا باید کار بکنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت #احتیاج داشتیم برامون میفرسته✅ بعد مکثی کرد و #ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد.
🔰گفت: یه شب🌙 تو همین #نجف خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم🕌 و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا #امیرالمومنین(ع) نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه #آقایی به شانه من زد و گفت: آقا این پاکت💌 مال شماست.
🔰برگشتم و دیدم یک #آقای_روحانی است که او را نمیشناختم. بعد هم بیاختیار پاکت را گرفتم📩 بعد از #زیارت راهی منزل شدم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول💵 داخل آن پاکت است.
🔰هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: #حاج_باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم #ضعیف، ولی با ایمان✨ کار میکنم. #خدا هم هروقت احتیاج داشته باشم برام میذاره تو پاکت و میفرسته📨
📚برگرفته از کتاب #پسرک_فلافل_فروش
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سهشنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانهای؟ گفت
3⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه ی شهادت
🔰هادی #سه_بار برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه #سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت.
🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و #هادی به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که #هاد_ ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫
🔰سه روز از #شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از #پیکرهادی پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 #شهرالمثنی، یک کامیون🚚 آمده که #پیکر_شهدا راآورده
🔰بیشتر این شهدا از #سامرا بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما #گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 #عقیق است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم.
🔰خودش بود. اولین شهید🌷 #شیخ_هادی بود که آرام خوابیده بود😭 #صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم.
🔰هادی می گفت برای #شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت
هادی در معرکه #شهیدشد و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند!
🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک #شال «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی #صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ #یازهرا
🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این #مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این #تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز #ایام_فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود.
🔰هادی #وصیت کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف #طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را #فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند.
🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و #بین_الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به #نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان #وادی_السلام به خاک سپرده شد🌷
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام #شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل #خانواده بد
#کرامت_شهدا 🌷
🔰چند روز پیش یکی از رفقا پیام داد📲 و شماره ای فرستاد که داستان ایشون با #حسین رو گوش کنم. منم همون موقع تماس گرفتم📞 از شماره ۹۱۱ و لهجه ی مازنیش همون اول میشد فهمید که ساکن یکی از شهرهای #شمالیه. تو بابل زندگی می کرد و کارمند بانک🏢 بود.
💢بقیه داستان رو از زبان #سیاوش می نویسم.
🔰من کارمند بانک هستم و امسال #اربعین واسه اولین بار می خواستم برم کربلا. بلیط هواپیما✈️ رو گرفتم و اول آبان رسیدم #نجف اشرف. تو ایران🇮🇷 شنیده بودم که تو خود فرودگاه ارز دولتی💵 بهمون می دن. منم واسه همین هیچگونه ارزی نیاورده بودم با خودم.
🔰خب رفتم و دیدم که خبری از این حرفها نیست❌ راستش خیلی شاکی شدم😒 بگذریم، هر طور شده ۵۰۰۰ هزار دینار💷 جور کردم و خواستم با ماشین🚗 برم سمت میدان #صدرین نجف. «جایی که می تونستیم ارز بگیریم.»
🔰اونجا وقتی شنیدم که وضع کرایه ها چطوره شوکه شدم😧 من فقط ۵۰۰۰ دینار داشتم و اونا می گفتن کرایه #دوبرابر اینه. از یه طرف من به قدری عصبی بودم که منتظر یه جرقه واسه انفجار💥 بودم. از طرفی گیر چند تا راننده افتاده بودم که تا فهمیدن من #تجربه_ندارم خواستن سرم کلاه بزارن.
🔰جرو بحثم با اون راننده ها بالا گرفته بود که یهو یه #جوون عراقی از راه رسید👤 فارسی صحبت می کرد، حتی بهتر از من👌 منو برد یه کناری و بهم گفت که ببین اینا می خوان سرت کلاه بزارن و من نمی شد جلوی خودشون بهت بگم🚫 منم می خوام #برم همین جا. بیا با هم👥 بریم.
🔰منم خیلی خوشحال شدم😃 از اینکه همچین آدم هایی پیدا می شه. راستش نمیدونم اگه این جوون رو نمیدیدم چه تصویری نسبت به #عراقی ها تو ذهنم💬 ثبت می شد؟! تصویر اون راننده ها⁉️
🔰من خوشحال بودم که یه همچین #فرشته ای رو پیدا کردم. تو راه کنارم نشسته بود👥 و با هام حرف می زد. منم کاملا دیگه بهش #اعتماد پیدا کرده بودم ، همه پولمو دادم بهش💰 که هزینه ماشین🚗 رو حساب کنه. رفت، حساب کرد و بقیه پولو گذاشت تو کیفم💼
🔰حتی #برنگشتم ببینم که پولا رو گذاشت سر جاشون یا نه! تو همین مدت کم ارتباط خیلی صمیمانه ای💞 بینمون ایجاد شده بود. منم دیگه آروم شده بودم. یهو گفت من یه کاری دارم باید اینجا #پیاده_شم. خیلی ناراحت شدم🙁 من تازه پیداش کرده بودم و اون حالا داشت منو میذاشت و #میرفت.
🔰اون جوون خداحافظی کرد👋 و رفت. تو بقیه راه داشتم به این فکر می کردم💭 که این یهو از کجا پیداش شد. چی شد که به من #کمک_کرد و یهو گذاشت و رفت⁉️ یه لحظه شک کردم. گفتم نکنه اونم خواسته سرم #کلاه_بزاره😨
🔰یه نگاه به کیفم💼 کردم. همونجایی که پولهامو می ذاشتم. دیدم که اون جوون نه تنها سرم کلاه نذاشت🚫 بلکه همه پول #کرایَمو هم حساب کرده بود. واقعا داشتم دیوونه می شدم😢 برخورد اون #راننده ها. پیدا شدن سر و کله این #جوون. محبتی💖 که در حق من کرد. اون نوع #رفتنش ..
🔰اصن چی شد که این جوون به پست من خورد⁉️ همش داشتم به اون #جوون فکر می کردم. تو مدتی که عراق بودم وقتی به یه ایرانی🇮🇷 می رسیدم و سر صحبت باز می شد از اون جوون صحبت می کردم☺️ میگفتم یه #فرشته بود. وقتی رسیدم ایران هم به اطرافیانم گفتم داستان اون جوون رو. جوون #مهربون عراقی. تو صفحهی اینستا گرام📱 هم داستان رونوشتم و #منتشر کردم.
🔰چند روز بعد به طور اتفاقی عکس📸 همون جوون رو تو #اینستاگرام دیدم. اولش خیلی خوشحال شدم😍 اما کمی بعد پایین عکس رو نگاه کردم زده بود #شهیدحسین_ولایتی. به ادمین اون صفحه پیام دادم که چی می گی❓
من این آقا رو می شناسم. این کجا #شهید شده؟!
🔰داستان رو واسش تعریف کردم. بهش گفتم ببین من #مطمئنم این عکس #همون_جوونه. بهم گفت که ۳۱ شهریور تو اهواز شهید شده🌷 بهش گفتم که من اصن ایشون رو #آبان ماه دیدم. مطمئنی اشتباه نمی کنی⁉️راستش مخم داشت سوت می کشید🗯 بهش گفتم #مطمئنی شهید شده و مفقود و... نیست.
🔰واسم توضیح داد و متوجه #قضیه شدم. یه کلیپ🎥 هم برام فرستاد. همون جوون که حالا فهمیده بودم اسمش #حسینه.با همون زبون فارسی و همون لهجه. شک نداشتم که #خودشه.
همون جوونی👤 که کمکم کرده بود. هر چقدر اون کلیپ رو می دیدم آرومم نمی کرد😢
✍پ ن:
#آدم وقتی وسعت پیدا کند جریان می یابد. همه جا روان می شود. شاید گام اول #وسعت پیدا کردن، سیر نشدن از فضیلتها و متوقف نشدن⛔️ در #خوبی هاست. ما ها که حسین را دیده بودیم برایمان قابل درک تر است این دست #خاطره ها. ما ها که دیده بودیم حسین هر چه جلوتر می رود بی تاب تر💓 می شود. این آخری ها دیگر نمی توانست یکجا بند بنشیند. #حسین اهل سکون نبود اصلا. باید می رفت. ما که ریزش رحمت حسین را برای اطرافیان دیده بودیم، ما که ولا تحسبن الذین قتلوا را شنیده بودیم. راحت تر درک می کنیم اینرا.
#حسین همان حسین است. فقط کمی دامنه خوبی ها تغییر کرده😊👌
#شهید_حسین_ولایتی_فر
راوی: سیاوش ثباتی
📝 علی علیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـےهای مختلف میآوردیمـ و تا نیمههاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مےڪردیم🖥🎥 همان زمان
2⃣1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 خواب خواهر شهید
🍃🌹اولین شب تولدم بعد از #شهادت امین، دلم گرفت.
امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود
نبودش را در کنارم احساس می کردم.
🍃🌹با بغض و گریه بر سر #مزارش رفتم
و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از #خواهر مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب #گریه کردم.
🍃🌹آن شب با چهره ای #خندان و شاد به خوابم آمد. صورتم را #بوسید. من گلایه می کردم
ولی امین مثل #همیشه می خندید.
دستم را گرفت و دو سنگ #نجف بر دستم گذاشت.
🍃🌹کف دستم را محکم فشار داد
و گفت: این هم کادوی تولد امسال.
صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود.
فقط یک #خواب قشنگ بود......
#شهید_امین_کریمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂هادی به همراه دیگر #مدافعان_حرم، حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرمین عسکریین در سنگرها حضور داشتند.
🔰این #اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول #خودسازی بود. از خودش کمتر میگفت. به توصیههای کتب اخلاقی📚 بیشتر عمل میکرد.
🔰 #هادی عبادتها و مسائل دینی را به گونهای انجام میداد که در خفا🌚 باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در #نجف خبر داشت. او سعی میکرد خلوت خود را👤 با مولای متقیان #امیرالمومنین (ع) حفظ کند.
🔰هادی حداقل هر هفته🗓 با تهران و دوستان و خانواده تماس☎️ میگرفت و با آنها بگو بخند داشت، اما در روزهای آخر #تغییرات خاصی در او دیده میشد. شماره همراه📱 خود را عوض کرد.
🔰 #آخرین بار چند روز قبل از #شهادت، با یکی از دوستانش تماس گرفت📲 هادی پس از صحبتهای معمول به او گفت: نمیخوای صدای من رو ضبط کنی⁉️ دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! بعد گفت: #به_مادرم_بگوازمن_راضی_باشد😔
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#مادران_شهدا🌷
پیشاپیش روز مادر مبارک🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یک وجب دوری💕 برای #عاشقان یعنی #عذاب😔 وای از آن روزی که عاشقـ❤️ بگذرد آب از #سرش... #شهید_محمدت
❣در #روز_پدر به کعبه سر باید زد
✨بـر بام #نجـف دوباره پر🕊 باید زد
❣در #حسرت بوسه بر ضریـح مولا
✨صد بوسه به دستان #پدر باید زد
#ولادت_حضرت_علی(ع) و
#روز_پدر_مبارک💐
#پدر_شهید🌷
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh