eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣9⃣3⃣ 🌷 💠هادی دلهــ❤️ـــا 🔰يكبار با او بحث كردم😕 كه چرا برای كار پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير💰. تو هم خرج داري و... 🔰هادی خنديد😄و گفت:‌ خدا خودش مي رسونه، آدم برای بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره👌، هر وقت داشتيم برامون می فرسته. 🔰بعد مكثي كرد و ماجرای را برایم تعریف کرد.گفت: يه شب🌙 تو همين مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول💵 احتياج داشتم. 🔰آخر شب🌒 مثل هميشه رفتم تو و مشغول شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا (علیه السلام) نزدم🚫. 🔰همين كه به چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت:‌ آقا اين پاكت💌 مال شماست. 🔰برگشتم و ديدم يك آقای پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم😟. بعد هم بی اختيار پاكت📩 را گرفتم. 🔰هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از راهی منزل🏡 شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب😦 ديدم مقدار زيادی پول💰 نقد داخل آن پاكت است. 🔰هادي دوباره به من نگاه كرد😊 و گفت: ، همه چيز دست خداست👌. من براي اين مردم ضعيف، ولی كار می كنم. هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت💌 و می فرسته. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣6⃣8⃣ 🌷 💠طلبه لوله کش 🔰هادی متوجه شد که بیشتر دوستان ، از خانواده‌های مستضعف نجف هستند و در منازلی🏠 زندگی می‌کنند که آب لوله کشی نداشت🚱 و بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند. برای همین به آمد و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند و لوله کشی را یاد گرفت. 🔰هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی شد🚌 بعد از ظهرها بعد از کلاس درس لوله تهیه می‌کرد و به خانه می‌رفت. از خود طلبه‌ها کمک می‌گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن👌 نجف را آب می‌کرد. 🔰هادی شهریه و هیچ مزدی💰 برای لوله کشی نمی‌گرفت🚫 یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی‌گیری⁉️ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم و... خندید و گفت:‌ خدا خودش می‌رسونه☺️ 🔰سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خودش می‌رسونه؟ ما هم بچه آخوند هستیم و این را شنیده‌ایم. ⚡️اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامه‌ریزی کنه👌 تو پس فردا می‌خوای زن بگیری و... 🔰هادی دوباره لبخند زد😊 و گفت: آدم برای باید کار بکنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت داشتیم برامون می‌فرسته✅ بعد مکثی کرد و عجیبی را برایم تعریف کرد. 🔰گفت: یه شب🌙 تو همین خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم🕌 و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا (ع) نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه به شانه من زد و گفت:‌ آقا این پاکت💌 مال شماست. 🔰برگشتم و دیدم یک است که او را نمی‌شناختم. بعد هم بی‌اختیار پاکت را گرفتم📩 بعد از راهی منزل شدم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول💵 داخل آن پاکت است. 🔰هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: ، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ، ولی با ایمان✨ کار می‌کنم. هم هروقت احتیاج داشته باشم برام می‌ذاره تو پاکت و می‌فرسته📨 📚برگرفته از کتاب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 💠سوریه را به صندلی دانشگاه ترجیح داد 🔰روح‌الله آدم بود، یک دفتر مشکی📓 کوچک داشت که تمام کارهایش را در آن می‌نوشت✍ بدهی، کارهای انجام نداده، کارهایی که باید انجام می‌داد و که داشت را یادداشت می‌کرد. من روح‌الله را بیکار ندیدم❌ یا کار می‌کرد یا مشغول جزوه📑 خواندن بود. رشته مترجمی زبان انگلیسی🔠 قبول شده بود. وقتی که جواب قبولی‌اش در دانشگاه آمد که بود. 🔰روح‌الله به شدت و نترس بود. از هیچ چیزی نمی‌ترسید🚫 هر وقت به من زنگ می‌زد☎️ می‌گفت کن شجاع باشم هیچ وقت نمی‌گفت که من نمی‌توانم، همیشه می‌گفت 💪 🔰همسرم می‌گفت من اگر شجاع باشم به هدفم🎯 می‌رسم. در هر کاری به رسیدن به درجه آن کار فکر می‌کرد. روح‌الله در درس همیشه بود، در همه کارهایش اول بود روح‌الله در دوره‌های مختلفی که می‌گذراند اگر اول نمی‌شد دوم می‌شد. 🔰یک هفته قبل از به من زنگ زد؛ قرار بود برگردد اما گفت: «اجازه بده بمونم؛ دلمـ❣ برای که اینجا به کشته می‌شوند می‌سوزد. تو هم دلت بسوزد💔 بگذار بمونم اینجا به من دارند گفتم‌اشکالی نداره بمون ولی مواظب خودت باش.» 🔰هیچ وقت از رفتن به منصرفش نکردم⛔️ می‌دانستم که اگر برود شاید دیگر اما هیچ وقت به زبان نیاوردم که نرو و بمان😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣7⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰يك جوان مومن و با ولايتي بود. از نوجواني دغدغه اش حضور در بود و بخاطر شرايط زندگي وموقعيت پدرش👤 اين موضوع را به خوبي و راه مقاومت اسلامي رو با جون ودل💖 درك كرده بود 🔰بعد از حضورش در حزب الله وفعاليت هاي مقاومتي به شكل جدي ورسمي👌 اغاز شد. چهره بسيار گرمي داشت😍 وهركس چه اورا ميشناخت و چه به دليل محبت و گرمايي كه در چهره اش داشت به او شديدي پيدا ميكرد 🔰جهاد دوستان زيادي👥 داشت وحتي دوستان صميمي پدرش هم او به حساب مي امدند و در بسياري از كارها از اون و كمك ميگرفتند او حتي فعاليت هاي مقاومتي اش💪 را به جبهه و نبرد مختص نكرده بود❌ و در هم سعي ميكرد از راه ديگه اي شيوه زندگي اسلامي و فرهنگ مقاومت را به جوانان نشان دهد. 🔰او گروهي👥👥 در دانشگاه تشكيل داد كه در ان از همه نوع قشر و حضور داشتند و فعاليت ميكردن به علاقه💖 خاصي داشت و هميشه در محرم ها🏴 در حسينيه ها و مساجد حضور داشت و عزاداري و گريه ميكرد😭 🔰به اهميت زيادي ميداد و تمام تلاش خود را ميكرد كه نمازش را بخواند. نماز شبش ترك نميشد❌ و هرگاه ميخواست بخواند نميزاشت كسي متوجه بشود و در اتاقش را ميبست🚪 و انگار همه ميدانستن الان كسي اجازه ورود به اتاقش راندارد🚷 🔰براي احترام خاصي قائل بود و هميشه پيگير وجوياي احوالات ان ها بود و تمام تلاش خود راداشت كه اگر به چيزي داشتن و يا كاري بود در حد توانش برايشان انجام دهد✅ و با فرزندان شهدا🌷 ارتباط صميمي داشت و سعي ميكرد اگرميخواست به برود به تنهايي ان هارا هم همسفر🚌 خود ميكرد 🔰جهاد با اينكه يك بود اما فوق العاده مومن و نجيب بود☺️ و حدو حريم خود را با هركس بخصوص حفظ ميكرد به طوري كه در هر فضايي حضور پيدا نميكرد🚫 يا اگر مسائلي در اينباره اتفاق ميفتاد حتما ميشد 🔰با اينكه فرزند يكي از بزرگترين هاي مقاومت اسلامي بود اما از پدرش فقط و مسلمان حقيقي بودن را به ارث برده بود نه✘ شهره و و مقام پدرش را!!!... راوی: یکی از رزمندگان حزب الله لبنان… 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾 🌴همسرم از کمر درد شب‌ها🌜 خوابش نمی‌برد. دکتر که رفت تشخیص دادند یک کنار مهره کمرش درآمده و باید عمل شود. دکتر حتی لیست که برای عمل نیاز داشت را به علی آقا داده بود. 🌳همان ایام من هم بودم. خب چه بهانه‌ای از این بالاتر که یک نفر قرار عمل دارد یا مریض است. به راحتی می‌توانست به خاطر یکی از این موارد به نرود، اما به کار و وظیفه‌اش عشق 💓می‌ورزید. 🌴 همین عشق 🌸🥀و اعتقادی که به هدفش داشت، باعث شد بین خانواده و رفتن به جبهه توازن ایجاد کند و برای جهاد به برود. ساده زیست هم بود و خیلی اهل مادیات نبود. 🌳اگر می‌شنید یک نفر دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانه‌شان سعی می‌کرد کرده باشد، اما نکته‌ای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است. همسرم آدم بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمی‌توانستم تحمل کنم. 🌴اینها به خاطر رفتند و این اعتقادات آنقدر ارزش دارد که برایش جان داد. همین‌ها ما را آرام می‌کند. من شاید هرگز فکر 🕊 علی را نمی‌کردم، ولی حداقل خوشحالم که در راه او را از دست دادم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh