🌷شهید نظرزاده 🌷
و #شهید چه زیباست این نام و چه گوشنواز یعنی کسی که #شهادت میدهد با خویش، به #درستی راهی که رفته
4⃣9⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا❤️
🍃🌹آقا محمد درحالی تصمیم به #ازدواج گرفتند که دانشجو سال سوم #مهندسی_عمران بودند و نه کار مشخصی داشتند و نه به #سربازی رفته بودند. تاکید بر احترام به والدین، دغدغه و پشتکار شهید برای انجام #تکالیف_الهی از جمله خصوصیاتی بود که باعث شد با اطمینان محمد را انتخاب کنم. آذر ماه سال ۱۳۸۷ به #عقد هم درآمدیم. در تمام این سالها ما زندگی را با هم زندگی کردیم. من به همه پیشنهاد میکنم که #زود ازدواج کنید تا تفریحات و لذتهای زیادی از زندگی با یکدیگر ببرید.
🍃🌹اولین خرید زندگی ما عکس #حضرت_آقا بود که در کنار تابلوهایی که حاوی نام #چهارده_معصوم (ع) بود، به دیوار زدیم. آقا محمد همیشه با خوشرویی و #لبخند وارد منزل میشدند و به خانه میگفتند: خانه قشنگ ما. به یاد دارم روزی به شوخی گفتند: اگر شما برای من #آب بیاورید، به توفیقات شما افزوده میشود. پاسخ دادم: اگر شما هم #ظرفها را بشویید به اندازه موهای بدن خود ثواب میبرید. سپس گفتند: کاری خواهم کرد که تا همیشه ثواب شستن ظرفها برای من شود، و رفته بودند، #ماشین_ظرفشویی خریده بودند.
🍃🌹گاهی که فرصتی پیش میآمد، ما به رفتارهای یکدیگر نمره میدادیم. به یاد دارم روزی پرسیدم: دوست دارید دیگران از کدام خصوصیات اخلاقی شما یاد کنند؟ آقا محمد گفتند: #شجاعت؛ من گفتم: #صبوری. با شهادت محمد هر دو به خواسته خود رسیدیم. وی معنای شجاعت، دلیری و غیرت را به کمال خود رساند و با شهادت خود نیز درس صبر را به من آموخت.
#شهید_مرتضی(محمد)_عبداللهی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید آسوده و راحت بمیرد به سوی آسمانها پر بگیرد🕊 جدا چون گشت مرغ روحش از #جانـ💕 بسوی #آسمانها پرب
7⃣7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰به #آقامصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم🕌 و #استخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم☺️
🔰چون از #خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است✓ یا نه✘و آیا #حضرت_آقا راضی به این کار هستند یا نه⭕️
🔰و خداوند به خوبی با #خواب_صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم📖 جوابش اینگونه بود⇜ دعوت #پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او #اجازه_دهید✅
🔰از آقا #علےبن_موسےالرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود👌 از این پس نیز هوایم را داشته و #صبوری نصیبم کند💓 هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم🚫 که به آقا مصطفی گفتم:
🔰به گمانم #امام_رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من #عطا_کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود😌 و از آنهمه نا آرامی و #بیتابی خبری نبود❌
راوی:همسرشهید
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خوابشو دیدم کِه بالایِ قبرش ایستاده بود و میگفت: سرِ #مزارمون جایِ "توسل و معنویته" اینجا کِه میای،
#سیره_شهید💟
همسر شهید سیدرضاطاهر با اشاره به ویژگیهای بارز سید در #بردباری و
#حلمی که داشت🍃🌺
❗️تاکید کرد:
#صبوری ویژگی بارز سید بود😇به
طوریکه گاه از این همه صبری که
نشان میداد #عصبانی میشدم.
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کنارم نشست👥 گفت: « تورو به #صبر دعوت نمیکنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت
7⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰از خواب ک بیدار شدم تاگوشی📱 را نگاه کردم متوجه چندین #پیامک از طرف حمید شدم. چون بعد از مراسم همدیگر را ندیده بودیم❌ چندین پیام برایم فرستاده بود ابراز علاقه💞 و نگرانی و #انتظار برای جواب من! 💥اما من اصلا متوجه نشده بودم.
🔰اول یک بیت شعر فرستاده بود:
اگر گناه است نظر بازی دلـ❤️ باخوبان
بنویسید به پایم #گناه دگران!
وقتی جواب نداده بودم📵 این بار اینطور نوشته بود: به سلامتی کسایی که تو خاطرمون #ابدی هستن و ما تو خاطرشون عددی نیستیم🙁
🔰فکرش راهم نمیکرد🗯 خواب باشم. دوباره پیام داده بود: چقدر سخت است #حرف_دل زدن بامامگو! به #دیوار بگو اگر بهتر است! غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار انقدر پیام داده بودم📲 جواب داده بود!
🔰به #شعر خیلی علاقه داشت خودش هم شعر میگفت. من نمیتوانستم #احساسم را به زبان بیاورم میترسیدم عاشق بشوم💖 و همه چیز خیلی زود #تمام بشود 😔
🔰خیلی رسمی جوابش رادادم: به یادتون هستمـ💭 تازه بیدار شدم. کتاب میخونم📖 حدس زدم #سردی برخورد مرا متوجه شده باشد, نوشت: #عشق گاهی از درد دوری بهتر است/عاشقم کرده ولی گفته #صبوری بهتراست/توی قران📚 خوانده ام, یعقوب یادم داده است/دلبرت❤️ وقتی کنارت نیست💕 #کوری بهتر است!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸محمد حسین سال ۱۳۷۲📆 در خانوادهای مذهبی از اهالی #کراچی_پاکستان و در شب ولادت حضرت زهرا(س)🎊 به دنیا
💢مادر شهید: در #وصیتنامهاش تاکید داشت که از امر به "معروف و نهی از منکر" غافل نشویم❌
🔰ما همیشه یک زندگی #ساده و بیآلایش داشتیم و سعی کردیم حداقل اصلیترین👌 مسائل و #واجبات دین را رعایت کنیم. سعی کردم به فرزندانم👥 همین مسائل را آموزش دهم، که امیدوارم موفق بوده باشم😊
🔰محمدحسین علاقه خاصی به #شهید_زین_الدین داشت. شهادت🌷 محمد برای من بسیار سنگین بود، روزها و شبهای🌙 اول شهادت بیقراری و گریههای من پایان نداشت😭
🔰یک شب که #محمدحسین به خوابم آمد، گفت: #مادر میدانی با اشکهایی که میریزی من چقدر عذاب میکشم⁉️ میدانی چقدر ناراحتم۷ که اینقدر بیقراری😔؟ اگرچه دلتنگیهای💔 من پایانی نخواهد داشت، ولی به خاطر #محمدم بر شهادت و دوری💕 از او #صبوری میکنم.
#شهید_محمدحسین_مومنی
#شهید_مدافع_حرم (پاکستانی)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
♦️وباز نفسی تازه از #شهدا
بعد از مدتی و وقفه ای، دوباره دیروز مهمان شهیدی🌷 از شام بلا بودیم. دوباره دل #مادری در رثای قامت رشید ورعنای پسری شکست💔 دوباره خواهری با سوز دل ناله زد که #داداشی دلتنگتم ای کاش همه اینا خواب باشه... داداشی سرسفره عقدم نبودی😭 یادته گفتی عروسی جبران میکنم...داداشی پاشو #خواهرت اومده...
♦️و اینجا دیدنی بود اشکهای #همسر_شهید بر روی شانه های خواهرشهید🌷 که میگفت: آروم باش حامد خوشبخت شد...حامد به #آرزویش رسید...و حالا کارما شروع شده...
♦️و همه اینها با اشک روان😭 و #بیصدا بر گونه ها جاری میشد....همه دور مادر را گرفته بودند برایش دعا میکردند..دستش را میبوسیدند و چقدر اذیت میشد و میگفت نکنید این کارو...خدایا بی #حامد چه کنم⁉️
♦️و چقدر این لحظات و این ثانیه ها را دوست دارم. دل دادن💕 و #دل_کندن همزمان اتفاق میفتد. مادر تا نیم ساعت پیش نمیدانسته باید با عزیزدلش #وداع کند برای عیادت از پسر آمده بود....و اینجا دیگر اشکهایش تمامی نداشت.
و....
♦️این مادر مثل کوه👊 #استوار و مثل ابر بهاری میبارید لحظه ای که دلبندش را در #خاک میگذاشتند ....وقتی از بلندگو می گفتند: "افهم حامد بن ذبیح ا..."
♦️ #پدر دیگر زانوهایش طاقت ایستادن نداشت ... تک فرزند پسر خانواده دل خواهرانش💔 را چنان #داغدار کرد که میگویند حامد پس از تو خاک بر این زندگی😭😭
♦️ولی اینها میگذرد و گذشت زمان مقام و #منزلت_شهید و جایگاه رفیعی👌 که دارد را به این خانواده نشان خواهد داد. الان #صبوری کردن بی معناست...زود است پذیرفتن داغ عزیزی که مرهم و سنگ صبور خانواده بوده است.
♦️ولی خودمانیم...
جایگاه وکار بزرگ #شهدای مدافع حرم هنوز برایمان جا نیفتاده است. هنوز برکت وبزرگی و #جوانمردی ودل بریدن این جوانان رشید برای خیلی های ما آنچنان که باید و شاید مفهوم نشده است🚫 انشاالله بزودی زود این شهدا چنان جایگاهی در دل ملت♥️ و فرزندان ماخواهند داشت که منزلشان وعزیزانشان باید فقط #خاطره گویی کنند و بگویند اینها چه کسانی بودند و چه شد که #راهشان ومرامشان اینگونه آسمانی وماندگار و #جاودانه شد....
♦️ و قطعه۵۳ 🌷🌷
دیروز حال و هوای دیگری داشت..
#تشییع کنندگان مادران وهمسران و پدران و فرزندان وهمرزمان و دوستداران💞 شهدا بودند..
که این حضور مصداق این جمله بود:
"به دریا رفته میداند مصیبتهای دریا را"
#ارسالی
#شهید_حامد_سلطانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻 همسر شهید 🌷آقا محمد(مرتضی) بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه
🔻همسر شهید
🍃🌺 آقا محمد در مسیر حرکت خود در منطقهای که خالی از سکنه بود، زیر آتش شدید دشمن، خانوادهای را میبیند که برای نجات فرزند مریض خود تقاضای کمک میکند. وی ابتدا مسلح وارد خانه شده تا یقین حاصل کند، تله نمیباشد؛ سپس با تمام وجود برای نجات جان کودک تلاش میکند و دکتر میآورند.
🌺🍃آن خانواده نیز برای وی دعا میکند.
ساعاتی بعد در همان عملیات آقا محمد به #شهادت میرسند......
🇮🇷🍁🇮🇷🍁🇮🇷🍁🇮🇷
🌺🍃گاهی که فرصتی پیش میآمد، ما به رفتارهای یکدیگر نمره میدادیم. به یاد دارم روزی پرسیدم: دوست دارید دیگران از کدام خصوصیات اخلاقی شما یاد کنند؟ آقا محمد گفتند: #شجاعت؛ من گفتم: #صبوری.
🍃🌺با #شهادت محمد هر دو به خواسته خود رسیدیم. وی معنای شجاعت، دلیری و غیرت را به کمال خود رساند و با #شهادت خود نیز درس صبر را به من آموخت.
#شهید_مرتضی_عبداللهی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌾#ستارههای_زینبی
🌴همسرم #اواخر از کمر درد شبها🌜 خوابش نمیبرد. دکتر که رفت تشخیص دادند یک #کیست کنار مهره کمرش درآمده و باید عمل شود. دکتر حتی لیست #وسایلی که برای عمل نیاز داشت را به علی آقا داده بود.
🌳همان ایام من هم #مریض بودم. خب چه بهانهای از این بالاتر که یک نفر قرار عمل دارد یا #همسرش مریض است. #شهید به راحتی میتوانست به خاطر یکی از این موارد به #مأموریت نرود، اما به کار و وظیفهاش عشق 💓میورزید.
🌴 همین عشق 🌸🥀و اعتقادی که به هدفش داشت، باعث شد بین #محبت خانواده و رفتن به جبهه توازن ایجاد کند و برای جهاد به #سوریه برود.
ساده زیست هم بود و خیلی اهل مادیات نبود.
🌳اگر میشنید یک نفر #احتیاج دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانهشان سعی میکرد #کمکی کرده باشد، اما نکتهای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است. همسرم آدم #صبوری بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمیتوانستم تحمل کنم.
🌴اینها به خاطر #اعتقاداتشان رفتند و این اعتقادات آنقدر ارزش دارد که برایش جان داد. همینها ما را آرام میکند. من شاید هرگز فکر #شهادت🕊 علی را نمیکردم، ولی حداقل خوشحالم که در راه #درستی او را از دست دادم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_نظری
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣2⃣#قسمت_بیست_وهشتم 💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر ر
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣2⃣#قسمت_بیست_نهم
💢چگونه مى توان این #حلقه ها را گشود؟ اما اینگونه هم که حسین نمى تواند تا قیام #قیامت قدم از قدم بردارد.
کارى باید کرد زینب!اگر دیر بجنبى ، #دشمن🐲 سر مى رسد و همینجا پیش چشم بچه ها کار را تمام مى کند.
کارى باید کرد زینب ! #حسین کسى نیست که بتواند #اندوه هیچ دلى را تاب بیاورد،
🖤که بتواند #هیچکسى را از آغوش خود بتاراند، که بتواند هیچ #چشمى راگریانببیند#حسین_عصاره_رحمت_خداونداست.( #نه) گفتن به هیچ #خواهش و #درخواست و التماسى در سرشت حسین #نیست. تو کى به یاد دارى که سائلى دست خالى از در خانه حسین بازگشته باشد؟نه ، اگر به حسین باشد گره هیچ بازوانى را از دور گردن خویش باز نمى کند،
💢اگر به #حسین باشد، هیچ نگاه تضرعى را بى پاسخ نمى گذارد،
اگر به حسین باشد روى از هیچ چشم خواهشى بر نمى گرداند،گره این تعلق تنها با سرانگشتان صلابت تو #گشوده مى شود.مگر نه حسین تو را به این کار، فرمان داده است ، از هم او مدد بگیر و بار این معجزه را به منزل برسان.
🖤#سکینه هم که حال پدر و #استیصال تو را دریافته است ، به یاورى ات ، خواهد آمد.او که هم اکنون بیش از همه نیاز به آغوش پدر دارد، از خود گذشته است ، به تمامى پدر شده است و کمر به سامان فرزندان بسته است.این است که #حسین وقتى به سر تا پاى سکینه نگاه مى کند... و به رفتار و گفتار او، در دلش حضور این معنا را مى بینى که :
💢( #سکینه هم دارد #زینبى مى شود براى خودش .) اما بلافاصله این معنا از دلش عبور مى کند و جاى آن این جمله مى نشیند که : (زینب یکى است در #عالم و هیچ کس زینب نمى شود.)
با نگاهت به حسین پاسخ مى دهى که :
(اگر هزار هم بودم همه را پیش پاى یک نگاه تو سر مى بریدم.) و دست به کار مى شوى؛...
🖤تو از سویى و #سکینه از سوى دیگر.
یکى را به ناز و نوازش ، دیگرى را به قربان و #تصدیق ، سومى را به وعده هاى شیرین ، چهارمى را به وعیدهاى دشمن ، پنجمى را به منطق و #استدلال ، ششمى را به سوگند و التماس ، هفتمى را و... همه را یکى یکى به زحمت ستاندن کودك ازسینه مادر، از #حسینشان جدا مى کنى ، به درون خیمه مى فرستى...
💢و خود میان آنها و #حسین حائل مى شوى.نفسى عمیق مى کشى و به #خدا مى گویى : تو اگر نبودى این مهم به انجام نمى رسید.و چشمت به سکینه مى افتد که شرار #عاطفه دخترانه در وجودش شعله مى کشد اما از جا تکان نمى خورد... محبوب را در چند قدمى مى بیند، تنها و دست یافتنى ،
#بوسیدنى و به آغوش کشیدنى ،
سر بر شانه گذاشتنى و تسلى گرفتنى ، اما به ملاحظه خود محبوب پا پیش نمى گذارد
🖤و دندان #صبورى بر جگر عاطفه مى فشرد.چه بزرگ شده است این #سکینه ،
چه #حسینى شده است!چه #خدایى شده است این سکینه!چشمت به حسین مى افتد که همچنان ایستاده است...
و به تو و سکینه و بچه ها خیره مانده است.انگار اکنون این #اوست که #دل_نمى_کند...
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣4⃣#قسمت_چهل_دوم 🏴#پرتوسیزدهم🏴 💢غروب کن خورشید! ☀️ بگ
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
3⃣4⃣#قسمت_چهل_وسوم
💢البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص #غریبه_هاست...
نه براى #زینبى که با #بوى_حسین بزرگ شده است... و رایحه جسم و جان حسین را از زوایاى قلب خود بهتر مى شناسد....
تو را نیاز به نشانه و علامت نیست که راه گم کرده، علامت مى طلبد و ناشناس، نشانه مى جوید....
🖤تویى که #حضور حسین را #درمدینه به یارى شامه ات مى فهمیدى،...
تویى که هر بار براى حسین #دلتنگ مى شدى ، آینه قلبت را مى گشودى و جانت را به #تصویرروشن او التیام مى بخشیدى.تویى که خود، #جان حسینى و بهترین نشانه" براى یافتن او،...
اکنون نیاز به نشانه و علامت ندارى...
#باچشم_بسته هم مى توانى #پیکر حسین را در میان #بیش_ازصدکشته ،
بازشناسى....
💢اما آنچه نمى توانى باور کنى این است که.... از آن سرو آراسته ، این شاخه هاى شکسته باقى مانده باشد.از آن تن نازنین، این پیکر بریده بریده، به خون تپیده و #پایمال سم ستوران شده...
از آن قامت وارسته، این تن درهم شکسته، این اعضاى پراکنده و در خون نشسته.... تنها تو نیستى که نمى توانى این صحنه را باور کنى...
🖤#پیامبر نیز که در میانه میدان ایستاده است... و اشک، مثل باران🌨 بهارى 🌸از گونه هایش فرومى چکد،...
نمى تواند بپذیرد که این تن پاره پاره ؛ حسین او باشد.... همان حسینى که او بر سینه اش مى نشانده است...
و سراپایش را غرق بوسه مى کرده است.... این است که تو رو به پیامبر مى کنى و از اعماق #جگر فریاد مى کشى:
💢_یا جداه ! یا رسول االله صلى علیک ملیک السماء(20) این کشته#به_خون_آغشته؛ حسین توست، این پیکر #بریده_بریده حسین توست! و این #اسیران، #دختران تواند.... یا محمد! حسین توست این کشته ناپاك زادگان که #برهنه بر صحرا افتاده است و دستخوش باد صبا شده است... اى واى از آن #غم و اندوه! اى واى از این #مصیبت_جانکاه یا ابا عبداالله!...
🖤#گریه_پیامبر از شیون تو شدت مى گیرد،... آنچنانکه دست بر شانه #على مى گذارد تا ایستاده بماند... و تو مى بینى که در سمت دیگر او #زهراى_مرضیه ایستاده است... و پشت سرش #حمزه_سیدالشهداء و اصحاب ناب رسول االله.داغ دلت از دیدن این عزیزان ، تازه تر مى شود و همچنان زجرآلوده فریاد مى کشى:_✨از این حال و روز، شکایت به پیشگاه #خدا باید برد و به پیشگاه شما اى #على_مرتضى ! اى #فاطمه_زهرا! اى #حمزه سیدالشهداء!
💢داغ دلت از دیدن این عزیزان تازه تر مى شود... و به یاد مى آورى که تا حسین #بود، انگار این همه بودند و با #رفتن حسین، گویى همه رفته اند.... همین امروز، همه رفته اند، فریاد مى کشى:
امروز جدم رسول خدا کشته شد! امروز پدرم على #مرتضى کشته شد!
امروز مادرم فاطمه زهرا کشته شد!
امروز برادرم حسن مجتبى کشته شد!
#اصحاب پیامبر، سعى در آرام کردن تو دارند اما تو بى خویش #ضجه مى زنى:
🖤اى اصحاب محمد! اینان #فرزندان_مصطفایند که به #اسارت مى روند. و این #حسین است که #سرش را از #قفا بریده اند و #عمامه و #ردایش را ربوده اند.اکنون آنقدر بى خویش شده اى... که نه صف فشرده دشمنان را در مقابلت مى بینى... و نه حضور زنان و دختران را در کنارت احساس مى کنى.
در کنار پیکر #حسینت زانو مى زنى و همچنان زبان مى گیرى:
💢پدرم فداى آنکه در یک #دوشنبه_تمام_هستى و #سپاهش غارت و گسسته شد. پدرم فداى آنکه #عمود_خیمه_اش🏕 شکسته شد. پدرم فداى آنکه سفر، #نرفته تا چشم به بازگشتش باشد و #مجروح نگشته تا امید به مداوایش برود. پدرم فداى آنکه #جان من فداى اوست . پدرم فداى آنکه #غمگین درگذشت . پدرم فداى آنکه #تشنه جان سپرد. پدرم فداى آنکه #محاسنش_غرق_خون است . پدرم فداى آنکه #جدش محمد مصطفاست . جدش #فرستاده_خداست .
🖤پدرم فداى آنکه فرزند پیامبر هدایت ، فرزند خدیجه کبراست ، فرزند على #مرتضاست ، یادگار فاطمه زهراست.
صداى ضجه دوست و دشمن ، زمین و آسمان 🌫را بر مى دارد...
زنان و فرزندان که تاکنون فقط سکوت و #صبورى و تسلى تو را دیده اند،...
با نوحه گرى جانسوزت بهانه اى مى یابند تا سیر گریه کنند...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊✨🕊✨🕊 ♦️•طــرح جدید به #مـناسبت بازگشت پیکر شهدای #خانطومان 🥀 : #شهیدان 🌹#شهید_علی_عابدینی 🌱#شهید_
🥀 و #یوسف_ها_به_کنعان_بازگشتن
کاش برگردی....💔
چشمت روشن ننه رقیه بعد از #پنج سال فراق و دلتنگی...آغوشت را باز کن که فرزندت در راه است #فاطمه ی عزیزم دیدی! جواب اشک هایت را؟ بابا در راه است...
🌿بابا آمد....
بابا سر بلند آمد....
بابا این این بار بر بال ملائک به دیدارت آمد#میخواهی قیمت این لحظه های بی پدری فاطمه را برایت بگویم⁉️
قیمت ! از بی #خوابی های شبانه و دلتنگی گرفته تا با قاب عکس پدری بزرگ شدن....
🥀میفهمی که!
۵سال دوری، مگر نه اینکه #دختران بابایی اند!و اما باز هم فاطمه ی دیگری چشم انتظار است.... فاطمه ای که سهمش از داشتن پدر یک سنگ مزار یاد بود و یک قاب عکس🖼 است...قاب عکسی که روی آن مروارید چشم های نازش نقاشی #دلتنگی میکشند و روز و شب🌙 نام پدر را زمزمه میکنند....💔
🌿راستی #آقا زکریا مگر با #آقا الیاس نبودی؟پس رفیقت کجاست!
ما که آلوده گناهیم ،شما به رفیقت بگو #دلتنگی نآراممان کرده و دلمان شکسته و همچون برگ🍂 های پاییزی فرو میریزد.....
🥀اشک هایمان #صبوری نمیکنند و مثل پیله پروانه 🦋خانه 🏘خرابمان کرده اند....بگو بیاید که دیگر مارا طاقتی نیست....بگو بخاطر فاطمه اش بیاید....
#فقط_بخاطر_فاطمه
#مدافع_حرم
#شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی
#یادت_باشد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃گلوله ای با سرعت نور بر بدن خسته اش اصابت کرد. مهدی به #آرزویش رسید وهنگامی که پیکرش را با قایق حمل میکردند با اصابت آر پی جی دیگر هیچ چیز از مهدی بجز نامش بر روی این کره خاکی باقی نماند😔
🍃اینبار دریاچه گوی سبقت را از آن خود کرد وچون #مادری فرزند خویش را به آغوش گرمش کشید اما زمین ماتم زده بود، آغوش #مهدی را میخواست. آغوش مردی تاریخی، مردی از جنس فولاد که حتی در سخت ترین شرایط، خم به ابروان هلال ماهش نمی آورد😞
🍃مردی که لبخند برلبش، مسکنی بود برای #همرزمانش که مستقیم به قلبشان تزریق میشد و تشویش را می زدود🌹
🍃باز هم بگویم؟ از کدام دردش حرف بزنم؟ #شهادت جانسوز برادرش؟ مرگ مادرش؟ #غم چشمهای خواهرش؟ یا اینکه با بدن خسته و زخمیش می جنگید و کم نمیاورد. یا محبت اقیانوسی اش؟ یا دلاور مردی جهانی اش؟ یا #صبوری نظیر ایوبش؟
🍃چه زیباست بودنش. مهربانیش!
دلگرمی ای که از حس وجودش میگیری. تجربه ای که در رفتارش میبینی. موج دریای محبت صدایش. تا چه حد میتوان خوب بود؟ تا حدی که برای در آغوش گرفتنش حتی زمین و دریاچه با هم در جنگ بودند و آن کُلتی که در دستان همسرش است، #مهریه و تنها یادگار اوست. یادگاری که هنوز عطر دستانش را در خود نگاه داشته است. سلاحی که ساخته #عشق و محبت است❣
🍃بر لبت #لبخند است ...
در دلت غوغاییست...
عشق دیدار داری...
عاشق #معشوقی...❤️
🌱ش.ه.ا.د.ت
✍نویسنده : #بنت_الهدی
🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_باکری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃گلوله ای با سرعت نور بر بدن خسته اش اصابت کرد. مهدی به #آرزویش رسید وهنگامی که پیکرش را با قایق حمل میکردند با اصابت آر پی جی دیگر هیچ چیز از مهدی بجز نامش بر روی این کره خاکی باقی نماند😔
🍃اینبار دریاچه گوی سبقت را از آن خود کرد وچون #مادری فرزند خویش را به آغوش گرمش کشید اما زمین ماتم زده بود، آغوش #مهدی را میخواست. آغوش مردی تاریخی، مردی از جنس فولاد که حتی در سخت ترین شرایط، خم به ابروان هلال ماهش نمی آورد😞
🍃مردی که لبخند برلبش، مسکنی بود برای #همرزمانش که مستقیم به قلبشان تزریق میشد و تشویش را می زدود🌹
🍃باز هم بگویم؟ از کدام دردش حرف بزنم؟ #شهادت جانسوز برادرش؟ مرگ مادرش؟ #غم چشمهای خواهرش؟ یا اینکه با بدن خسته و زخمیش می جنگید و کم نمیاورد. یا محبت اقیانوسی اش؟ یا دلاور مردی جهانی اش؟ یا #صبوری نظیر ایوبش؟
🍃چه زیباست بودنش. مهربانیش!
دلگرمی ای که از حس وجودش میگیری. تجربه ای که در رفتارش میبینی. موج دریای محبت صدایش. تا چه حد میتوان خوب بود؟ تا حدی که برای در آغوش گرفتنش حتی زمین و دریاچه با هم در جنگ بودند و آن کُلتی که در دستان همسرش است، #مهریه و تنها یادگار اوست. یادگاری که هنوز عطر دستانش را در خود نگاه داشته است. سلاحی که ساخته #عشق و محبت است❣
🍃بر لبت #لبخند است ...
در دلت غوغاییست...
عشق دیدار داری...
عاشق #معشوقی...❤️
🌱ش.ه.ا.د.ت
✍نویسنده : #بنت_الهدی
🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_باکری
📅تاریخ تولد : ۳۰ فروردین ۱۳۳۳.میاندواب
📅تاریخ شهادت : ۲۵اسفند ۱۳۶۳
🥀وضعیت پیکر : جاویدالاثر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh