eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ #سلام_امام_زمانم❣ ای #داغدار اصلیِ این روضه ها بیا صاحب عزای #ماتم كرب و بلا بیا تنها #امید خلق جهان! یابن فاطمه ای منتهای #آرزوی اولیا بیا 💔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نوشت؛ ما که رفتیم با دلی #سوخته و‌ چشم #داغدار کربلا ‌ندیده تو اما ای برادر، مسافر #کربلا اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان.. #ای‌شهید؛ توخود زائر حسینی #سلام ‌ما ‌را هم برسان... #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ♦️وباز نفسی تازه از بعد از مدتی و وقفه ای، دوباره دیروز مهمان شهیدی🌷 از شام بلا بودیم. دوباره دل در رثای قامت رشید ورعنای پسری شکست💔 دوباره خواهری با سوز دل ناله زد که دلتنگتم ای کاش همه اینا خواب باشه... داداشی سرسفره عقدم نبودی😭 یادته گفتی عروسی جبران میکنم...داداشی پاشو اومده... ♦️و اینجا دیدنی بود اشکهای بر روی شانه های خواهرشهید🌷 که میگفت: آروم باش حامد خوشبخت شد...حامد به رسید...و حالا کارما شروع شده... ♦️و همه اینها با اشک روان😭 و بر گونه ها جاری میشد....همه دور مادر را گرفته بودند برایش دعا میکردند..دستش را میبوسیدند و چقدر اذیت میشد و میگفت نکنید این کارو...خدایا بی چه کنم⁉️ ♦️و چقدر این لحظات و این ثانیه ها را دوست دارم. دل دادن💕 و همزمان اتفاق میفتد. مادر تا نیم ساعت پیش نمیدانسته باید با عزیزدلش کند برای عیادت از پسر آمده بود....و اینجا دیگر اشکهایش تمامی نداشت. و.... ♦️این مادر مثل کوه👊 و مثل ابر بهاری می‌بارید لحظه ای که دلبندش را در میگذاشتند ....وقتی از بلندگو می گفتند: "افهم حامد بن ذبیح ا..." ♦️ دیگر زانوهایش طاقت ایستادن نداشت ... تک فرزند پسر خانواده دل خواهرانش💔 را چنان کرد که میگویند حامد پس از تو خاک بر این زندگی😭😭 ♦️ولی اینها میگذرد و گذشت زمان مقام و و جایگاه رفیعی👌 که دارد را به این خانواده نشان خواهد داد. الان کردن بی معناست...زود است پذیرفتن داغ عزیزی که مرهم و سنگ صبور خانواده بوده است. ♦️ولی خودمانیم... جایگاه وکار بزرگ مدافع حرم هنوز برایمان جا نیفتاده‌ است. هنوز برکت وبزرگی و ودل بریدن این جوانان رشید برای خیلی های ما آنچنان که باید و شاید مفهوم نشده است🚫 انشاالله بزودی زود این شهدا چنان جایگاهی در دل ملت♥️ و فرزندان ماخواهند داشت که منزلشان وعزیزانشان باید فقط گویی کنند و بگویند اینها چه کسانی بودند و چه شد که ومرامشان اینگونه آسمانی وماندگار و شد.... ♦️ و قطعه۵۳ 🌷🌷 دیروز حال و هوای دیگری داشت.. کنندگان مادران وهمسران و پدران و فرزندان وهمرزمان و دوستداران💞 شهدا بودند.. که این حضور مصداق این جمله بود: "به دریا رفته میداند مصیبتهای دریا را" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣1⃣#قسمت_سیزدهم 💢مى آمدند، #همه_گونه مردم مى آمدند،...
📚 ⛅️ 4⃣1⃣ 💢فقرا و شهر از این خبر، و شدند.... چرا که ، اول سحورى در خانه🏘 آنها را نواخت.... و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند. 🖤دو_نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند، ثمره همین ازداوجند... گرچه از مقام مى آیند، اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند. هر دو یلى شده اند براى خودشان.به شاخه هاى مى مانند. هیچگاه به دید فروشنده ، اینسان به آنها نگاه نکرده بودى.... چه بزرگ شده اند، چه قد کشیده اند، چه به کمال رسیده اند. 💢 جان مى دهند براى کردن پیش پاى ، براى . براى در بازار عشق.💗علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى... حسین به آنها میدان رفتن است. از صبح، بى تاب و قرار بوده اند و مکرر پاسخ منفى شنیده اند... از ، بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است... و این آنها را کرده است. 🖤علت بى تابى شان را مى دانى اما آب در دلت💕 تکان نمى خورد. مى دانى که قرار نیست اینها دنیاى پس از حسین را ببینند. و ترتیب و رفتن هم مثل همه ظرائف دیگر، پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.لوحى که پیش چشم توست.اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود، از زادن چه بود؟ 💢 اینهمه سال ، پاى دو گل🌸 نشسته اى تا به محبوبت اش کنى . همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است و حالا مگر مى شود که نشود.در هم وقتى حسین از سفر، به گوش تو رسید، این دو در شهر نبودند،... اما معطلشان نشدى.... مى دانستى که هر کجا باشند، 🚩 ، جایشان در ! 🖤بى درنگ از خداحافظى کردى و به خانه درآمدى. زیستن پدید آمده بود، و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شدند. گمان مى کردند که تو را ناگهان خواهند کرد و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت... 💢 اما وقتى در نگاه وتبسم🙂 تو جز آرامش نیافتند، با پرسیدند:مگر از آمدن ما خبر داشتید؟ و تو گفتى : شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید. مگر مى شد من جایى باشد و من جاى دیگر؟ این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه شود. بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد⁉️ 🖤اکنون هر دو 🙁کرده و لب برچیده آمده اند که :مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن. تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید. محمد مى گوید:چرا مادر؟ تو امامى ! محبوب اویى. و تو مى گویى : _به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که شما را راهى میدان کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که بیشتر از شما به این ماجرا. 💢 گمان کند... چه مى گویم . او اما م است ، در وادى او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها 💖را مى بیند و همه نیتها را مى خواند. اما...اما من اینگونه . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید. عون مى گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه را کردیم . پیداست که امام نمى خواهد شما را ببیند. 🖤اندوه شما را نمى آورند. این را از نگاهشان مى شود فهمید. محمد مى گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت! تو چشم به 🌫 مى دوزى... ....... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📷آیین سیاه پوشان ضریح مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها)🏴 با وجود اینکه در جوارتان به سر می بریم یک زیارت ناب به دلمان ماند بانوی آب و آیینه به تو از دور سلام سر بر آستانت که می نهم حسی ناب همچون یافتن نشانی از بی نشان مدینه در قلبم می جوشد💗 و با خودم می گویم که حتی قادرم نسیم تربت دخت پیمبر را در این آستان در آغوش گیرم دلم بانوی بی نشان به سمتت می آید بانو تا مگر نسیمی از کویش را در فراسوی فاصله ها استشمام کنم پس می گویم سلام بر تو ای که تو از تبار همان نور بی نشانی. چه خوب است نفس کشیدن در هوای تو و چه خوب است ماندن در کنار تو💞 در حریم کبریایی ات ها ممکن می شود خدایا به یمن وجودش این و گرفتاری ها رو برطرف کن🤲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh