#سلام_امام_زمانم💕
ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما🍃
ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما 🍃
ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه🍃
آقا فدای تو همه ایل و تبارها 🍃
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه
می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت.
یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد.
بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟
گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟
خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما.
شهید#جوادعلی_حسناوی🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
شهید#عبدالحسین_برونسی🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹️ دوست داشت گمنام باشد و همیشه به رفایش میگفت: « آی نمیدونی چه لذتی داره آدم برای خدا تکهتکه بشه و هیچی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش! »
شهید جاوید الاثر🕊🌹
#محمدرضا_کارور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹علّامه حسن زاده آملی :
♦️من هر وقت به ،عکس یک شهید می رسم می گویم :
السَّلامُ عَلیکَ یا وَلیُّ اللّه
♦️و هروقت به عکس چند شهید می رسم می گویم :
السّلامُ عَلیکُم یا أولیاءَ الله
🕊شادی روح بلندشان صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌 هیچ وقت ندیدم #ابومهدی خسته شود.
هر کدام از ما در زندگی دنبال آرزویی هستیم آرزوی ابومهدی و حاج قاسم شهادت بود. اینها مرگ را به سخره گرفته بودند و به جای اینکه مرگ سراغشان بیاید اینها دنبال مرگ میگشتند.
ما خسته میشدیم ولی ابومهدی خسته نمیشد او میتوانست خیلی راحت در اتاق فرماندهی بنشیند و کارها را پیگیری کند اما اینطور نبود و شخصا به مناطق مختلف سرکشی میکرد و همانند یک برادر با نیروهایش برخورد میکرد و به آنها محبت میکرد. ابومهدی نظرات نیروها را گوش میکرد و در تصمیمگیریها لحاظ میکرد.
#شهید_ابومهدی_المهندس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 ستاری، کسی بود که در میدان جنگ، پای رادار و موشک ضدهوایی، بیستوچهار ساعت، پلک به هم نمیزد. ستاری، کسی نبود همیشه پشت میز و پای تلفن و اینها باشد. ما ستاری را از داخل خاک و خل آوردیم و به فرماندهی نیرو منصوب کردیم. او را از جبهه و از زیر آتش و دود آوردیم. آن وقتها، گاهی که از جبهه میآمد تا چیزی را گزارش بدهد و برگردد، چهرهاش به چیزی که شبیه نبود، چهرهی یک افسر بود! مثل کارگری بود که از درون خاک آمده باشد. دیناش او را در آنجا نگه میداشت.
#شهید_منصور_ستاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 دکتر چمران وقتی به کسی مسئولیت میداد، همهی کارها را به عهدهی او میگذاشت. بهش خط نمیداد که این را بکن، آن کار را نکن. فقط نظارت و راهنمایی میکرد. ابتکار عمل و رزم و رزق و روزی، به عهدهی خودم بود. آنجا، خودم را پیدا کردم. سعی کردم فکرم را به کار بزنم و خودم را نشان بدهم. نیرو هم میدانست که من عددی هستم و حرفم را میخرید. دکتر همیشه میگفت: تبعیت، یک بحث است؛ استقلال ذهنی، یک حرف دیگر.
#شهید_مصطفی_چمران🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◇کلبهاحزانشود،روزیگلستانغممخور
#اختصاصی
🔸پایان چشم انتظاری مادر شهید سید کمال خالقی
#ببینید
📌لحظات اعلام خبر کشف و شناسایی شهید به خانواده محترم شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابومهدی المهندس:
فرقی نمیکند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکیاند.
وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸چه عجب گر دل من روز ندید
🔸زلف شما صد شب یلدا دارد . . .
📷👆 مقدمات شب یلدا توسط رزمنده
💠 خاطرهای از #شب_یلدا در جبهه!
◇بچهها را بيدار كرديم و به ستون يك در حالى كه بيسیمچى در جلو و عقب و من كه آن شب به عنوان بَلَدچى گردان بودم در كنار فرمانده گردان براى شناسائى منطقه به حركت افتاديم و تا صبح پياده روى كرديم.
◇در ميان افراد نوجوان چهارده ساله تا پيرمرد هفتاد و پنج ساله به چشم ميخورد كه همگى از روحيهاى برخوردار بودند كه انسان در كنار آنها اصلأ احساس خستگى نميكرد.
◇وقتى از مناطق شناسائى بازگشتيم دقيقأ صبح شده بود كه نماز صبح را به جماعت خوانديم و به چادرها رفتيم و همه خوابيديم. ميتوانم بگويم كه آن شب يكى از بهترين شب يلداهايم بود كه از خواندن شاهنامه خبرى نبود و هيچكس براى كسى فال حافظ باز نكرد، در آن شب از انار و هندوانه خبرى نبود، از آجيل و تخمهای که مردم فهيم ما برايمان فرستاده بودند نيز خبرى نبود، چون بچههای باقی مانده در چادرها، ترتیب همه را داده بودند
◇ولى نامههاي لابلاى آجيلها که مردم فرستاده بودند، ما را سخت سرگرم كرده بود!
#یادشهداباصلوات 📿
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ستارههای خدمت شهید🕊🌹
یادش گرامی وراهش پررهرو ❣
#محمدجواد_تندگویان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh۱
کوتاه ولی دلنشین..
هیچکس پشت آدم نیست
فقط خدا هست که پشت شما میایستد.
''شهید علی خلیلی''🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهادت گمشده زندگی حاجی بود. او عاشق شهادت بود. اگر جایی مینشست و با کسی صحبت میکرد، با خاطری آزرده میگفت: نمیدانم چرا هنوز افتخار شهادت نصیبم نشده! اگر به جبهه آمدم، امید داشتم
دلم میخواهد با شهادت، پیش بسیجیها روسفید باشم و در برابر امام شرمنده نباشم.
چنان از صمیم دل سخن میگفت که گاه بغض آزارش میداد و نمیتوانست ادامه دهد.
یکبار حاج احمد به رفیقش گفت: دعا کن من بروم.
رفیقش گفت: خسته شدی؟
گفت: وقتی خانه شهدا میرویم شرمندهام. چه بگوییم. مگر خانه رضی نبودی.
رفیقش میگوید:یادم افتاد وقتی به خانه شهیدان رضی رفتیم. از در خانه رفتیم داخل، پدرشان گفت: چرا یکیشان را نگذاشتی برای ما کپسول گاز بگیرد؟
هم حاج اکبر نوری بود و احمد. فردایش - یا دو روز بعد - خبر شهادت احمد را دادند...
#سردار_شهید_حاجاحمد_کریمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهید
من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بعضے ها را هر چقدر بخوانے
#خستہ نمے شوی!
بعضے ها را هر چقدر گوش دهے
عادت نمےشوند!
بعضے ها هر چہ #تڪرار شوند
باز بڪرند و دست نخورده!
مثل #شهدا ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یاصاحب الزمان ادرکنی عج:
❌ شامات آبستن حوادث بزرگی است.😱
🔶 خاورمیانه انبار باروت.....🔥💥
🔶 نبرد شرق وغرب....⚔💣
🔶 انتقال قدرت از غرب به شرق..
🔹 حوادث شامات را رصد کنید 👇
🔹واقعه ای بزرگ در حال وقوع است❗👇👇👇👇👇👇👇
گروه ظهور بسیار نزدیک است
🌴کانال ظهور بسیار نزدیک است🌴
https://eitaa.com/joinchat/2610430180Cae0eadb20c
با مدیریت حیدر بادنور
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها .🤲🤲🌺🌺
👌شگفتیهای دوران ظهور و راهکارهایی برای عبور از فتنه های آخر الزمان 👇
💥حوادثی عجیب در راه است...
https://eitaa.com/joinchat/2610430180Cae0eadb20c
لینک کانال ظهور بسیار نزدیک است
مطالب واحادیث مهدوی
4_5949723903436787023.mp3
12.89M
#مادری_از_عرش ۱۳
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
🔥آتشی که بسیار از آن گفتند و شنیدیم!
امـــــا هرگز نگفتند که ؛
خاموش کنندهی این آتش ، ماییم!
➖ ماییم که باید از آتشِ درب خانهی مادرمان ؛
ماجرای گلستان ابراهیم ، را بسازیم!
آیا من قصدِ حضور در این ماجرایِ باشکوهِ تاریخ را دارم؟
@Ostad_Shojae
@shahidNazarzadeh