🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷| کارمند #کمیته_امداد توضیح داده بود که دو خانواده و سه یتیم تحت #پوشش و حمایت مالی علی بودند ... ی
🍃🌸
✍ به نقل از مادر شهید :
🌷|مسئول طرح #اکرام می گفت:
روز اول آقای #امرایی گفت: می خوام یک علی اصغر و یک زهرا در بین این #ایتام باشه
و ما هم یک علی اصغر شش ماهه براش انتخاب کردیم👌
الان علی اصغر نه ساله است
علی به علی اصغر گفته بود:
دعا کن من #شهید بشم هر چی بخوای برات می خرم |🌷
#شهید_علی_امرایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برادر مهربان ⭐️راوی: نورهان دقدوق خواهر شهید 🍃 #احمد با رفتارش، به من عشق، علاقه❤️ و وفاداری به خ
🍃🌹🍃🌹🍃
🍃ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار #ماه_رمضان را می کشید که اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید،
🍃او رمضان را #ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر می دانست سفارش می کرد که به #ایتام رسیدگی کنیم، از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده های #مستضعفی که می شناخت می داد،
🍃با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام #کار_گروهی و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب #شریک کند .
🍃بچه ها همچنان راه احمد را ادامه داده و این کار را انجام میدهند.
#شهید_احمد_مشلب🌷
📚 کتاب "ملاقات در ملکوت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 #احمد مثل همه دوستان به لباس و ماشین🚙 خود اهمیت می داد،و خیلی به آن می رسید. یک روز از او پرسی
🔸 #ماه_رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، #انتظار ماه رمضان🌙 را می کشید که اعتکاف کند و #شبهای_قدر احیا و شب زنده داری نماید.
🔹او رمضان را ایستگاهی⛔️ برای توقف و به راه افتادن با #نیروی_بیشتر می دانست
سفارش می کرد که به #ایتام رسیدگی کنیم، از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد🏘 و همه را به خانواده های #مستضعفی که می شناخت می داد.
🔸با این کار هم #بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام کار گروهی👥 و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب شریک💞 کند. بچه ها همچنان #راه_احمد را ادامه داده و این کار را انجام میدهند.
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_چهاردهم4⃣1⃣ 🔮گفتم: مصطفی! بع
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_پانزدهم 5⃣1⃣
🔮البته مصطفی و من از اول می دانستیم که از دواج ما یک ازدواج معمولی نیست. احساس می کردم #شخصيت مصطفی همه چیز هست. خودم را نزدیک ترین کس به او💞 می دیدم و همه ی آنهایی که با مصطفی بودند، همین فکر را می کردند. گاهی به نظرم می آید همه ی #عالم در گوشه ی این مدرسه در این دو اتاق جمع شده و همه ی ارزشهایی که یک انسان
كامل👌 یک نمونه کوچک از #امام_علی علیه السلام می تواند در خودش داشته باشد.
🔮ولی #غریب بود مصطفی. برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش روشن💖 می شد و اصلا مرامش این بود. خودش را قدم به قدم آشکار می کرد. توقعاتی که داشت یا چیز هایی که مرا کم کم در آنها جلو برد اگر روز اول از من می خواست نمی توانستم، ولی ذره ذره با #محبت آن ابعاد را نشان داد. چیزهایی در من بود که خودم نمی فهمیدم و چیزهایی بود که خجالت می کشیدم☺️ پیش خودم فکرش را بکنم یا بگویم، ولی به مصطفی می گفتم.
🔮او نزدیک تر از من به من بود👥 بچه های مدرسه هم همین طور، آن ها هم با مصطفی احساس #یگانگی می کردند. آن مؤسسه پایگاه مردم جنوب بود، طوری که وقتی وارد آن می شدند احساس سكينه می کردند و مصطفى حتی راضی نبود مدرسه، مدرسه #ایتام باشد❌ شب ها به چهار طبقه خوابگاه سر می زد و وقتی می آمد گریه می کرد، می گفت: ما به جای این که کمک کنیم این ها زیر سایه مادرشان بزرگ شوند، پراکنده شده اند. خوابگاه مثل #زندان است، من تحمل ندارم ببینم این بچه ها در خوابگاه باشند.
🔮یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان -که لبنانی ها رسم دارند و دور هم جمع می شوند - مصطفی موسسه ماند، نیامد🚷 خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم، دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟ مصطفی گفت الان #عید است. خیلی از بچه ها رفته اند پیش خانواده هاشان، این ها که رفته اند، وقتی برگردند برای این دويست سیصد نفری که در مدرسه مانده اند تعریف می کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه ها نهار🥘 بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.
🔮گفتم: خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید، نان و پنیر و چای خوردید⁉️ گفت: این غذای مدرسه نیست. گفتم: شما دیر آمدید بچه ها نمی دیدن شما چه خورده اید. اشکش جاری شد و گفت: #خدا که می بیند😢
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃٢٢ بهمن سال ۶۱ بود که در شهرستان ورامین پسری به زمینیان اضافه شد.مهدی صدایش زدند و مادرش هرگز فکر نمی کرد ٣٣سال بعد در ٢٢ بهمن و روز تولدش چشم از جهان بر کشد.
🍃شاگردان زرنگ به وقت#آزمون تند تند سوالات را جواب می دهند وجلسه را ترک می کنند. شهدای جوان هم از آن دسته هستند.از ساعتشان به وقت#زندگی، نهایت استفاده را می برند و هر کدام در#تربیت_نفس وخصوصیات اخلاقی شان کوشا هستند.
🍃شهید ثامنی سال 85 لباس مقدس #سپاه را بر تن کرد و راهش را در دنیا انتخاب کرد.همسر شهید مهدی ثامنی در باره اش می گوید:" زندگیاش در#اردوی_جهادی، سفر زیارتی برای #ایتام و کمکرسانی خلاصه میشد
🍃 بارها افرادی را برای اولین بار به سفرهای زیارتی برده بود. هر شب ۲ رکعت نماز میخواند، وقتی جواب #خواستگاری مثبت شد از من هم خواست این ۲ رکعت نماز را بخوانم. مهدی می گفت این#نماز به نیابت از حضرت زهرا (س) برای سلامتی حضرت صاحب الزمان (عج) است که اگر این را بخوانی شبت را با آرامش به صبح میرسانی"
🍃همین خصوصیات اخلاقی و وصل بودنش به بالا باعث شد تا#دختر هفت ماهه اش به نام «فاطمه سلما» رابه دستان مادر و همسرش بسپارد وبه امید رهایی زنان و دختران سوری لباس رزم بپوشد.
🍃۲۲ بهمن سال ۹۴ در منطقه تل هور سوریه به شهادت رسید . اعلام کردند #جاوید_الاثر است اما بالاخره در 4 تیر 98 مورد استقبال هموطنانش قرار گرفت تا با عزت و شکوه بسیار در خاک وطن آرام گیرد.
روحش شاد و یادش همواره گرامی باد
✍نویسنده: #سودابه_حمزه_ای
🌸به مناسبت سالروز تولد و شهادت
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃چمران
کاوشگر ژرفای جاذبه و چگالی و اتم.
بحث علمی نیست اشتباه نکنید، چمران جستجوگر جاذبه #عرفان، چگالی وجود #ایتام و اتم وجوب خداست.
🍃آنقدر رفته و گشته که یا خود را بیابد یا #خدا را.
گرد دنبال مظلوم از آمریکا و جاذبهاش گشته و ایستاده بر بلندی های جولان، اسلحه بدست و دوربین بر چشم، بذر پاشید و برگشت در دیاری که اولین نفس را بالا کشید و خاکش را لمس کرد. چسبیده به تفکر #مقاومت و خودباوری از #امام_موسی جدا شد و چسبید ب امام، امام موسی.
🍃آمد و باز ایستاد بر بلندی های #پاوه، #بانه و سنندج تا نشان دهد راه رهایی جز دست بر سر زانو زدن اتّکا به خود نیست.
🍃چمران، علی شناس بود. زمانی ک مثل #علی بر قله علم ایستاده بود دست بر سر یتیم میکشید و مانند شمع دور آنها میگشت و نفس خود را آب میکرد تا سرکش نشود، توان زندگی مرفه را داشت اما مثل علی بر خاک سر میگذاشت و بر زمین میخوابید، مانند علی درایت و شجاعت جنگی داشت اما با همه رئوف رفتار میکرد و آخر هم مثل علی خدا را با همه عمق وجودیاش در آغوش کشید پس از عمری #مجاهدت
معروف به این که اگر خداشناس هستی همه را باید در علی جویا شوی.
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_مصطفی_چمران
📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۱۱
📅تاریخ شهادت : ۳۱ خرداد ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه ۲۴
#مصطفی_چمران #دل_نوشته #طراحی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh