eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣8⃣1⃣ 🌷 🌷دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچه ها خبر آوردند که یک اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه شده است. بچه ها رفتند و با هر زحمتی بود مطهر شهید را درون کیسه ای گذاشتند و آوردند. 🌷آن چه موجب شگفتی ما شد، وصیت نامه ی این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم الحسین (ع) با بدن پاره پاره ببر.» 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شهیدانه بوسیدمش. پیشانی اش یخ زده بود. هنوز سرمایش زیر لبم هست. کف سرش یک لایه نازک از #خون لخته شده بود. ولی ته #تابوت #خون تازه روان بود. #عریان و #غرق_درخون دیدمش. هزاران هزار فکر از #سرم می گذشت. یاد #روضه هایی می افتادم که از #ارباب_عریان #بدن می خواندیم .... #شهید_مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_محمد_خانی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🍂🍁🌿🍂🍃🌾🌿🍂🍃🍁 🌾کبوتر و دو پلاک و دو ساک تو 🍂دلم دوباره گرفته💔 ز بی خیالی تو 🌾تو التماس نگاه کدام پنجره ای 🍂که نقش بسته به طرح قالی تو 🌾سری که هیچ سرآمدن نداشت، 🍂بلند بود و لیکن نداشت آمد 🌾بلند شد خود را به آسمان بخشید 🍂سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
....!! 🌷یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس، حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی و گلاب مستشان می کنند؛ بوی عطر از حسین بود! 🌷آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند: «حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.» 🌷حسین با چشمانی خواب آلود گفت: «عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» ولی دوستانش قبول نمی کردند، لحظاتی گذشت، حسین کاملاً هوشیار شده بود و به دوستانش با تُندی گفت: «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با زیاد حسین را به حرف آوردند. 🌷حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان (عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: «به زودی شهید می شوی.» خواب امام زمان (عج) او را خوش بو کرده بود!! دوستانش می گفتند: «در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به شد. بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد.» 🌷....حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه (عج) را نمی بینید؛ بروید جلو، پیش امام زمان (عج)، مرا وِل کنید....» ✍راوى: مادر شهيد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸بارها شنیده بودم که ، از این حرف که می گفتند: فقط میریم جبهه برای شهید شدن🕊 و... اصلا خوشش نمی آمد😕 🔹به دوستانش میگفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر تا جایی که نفس داریم برای خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیست شد✅ آن وقت شویم 🔸ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم👥 باید برای اسلام مبارزه کنیم. میگفت: باید اینقدر با این کار کنیم، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید، پای کارنامه ما را امضا کند📝 و . 🔹اما ممکن هم هست که شهید شدن را با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود😔 یاد شهدا با صلوات🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh