eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
☆∞🦋∞☆ از معبر حرفهایش درهاے را باز میڪند بہ روے ڪہ در ملڪوتِـــــ او آمادهٔ گرفتن هـستند سلام بر راههاے را به نشان دادند شادي روح و 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ♡به نامِ او که به خواستش، زندگی در جریان است. 🍃پسری متولد در خانواده ای و روحانی...احمد مکیان دلداده به ❤️ 🍃در آستانه جوانی خواست که سربازِ مولایش باشد...در قم مشغول به درسِ طلبگی شد و زیر سایه (س) در مدرسه علیمه امام‌رضا(ع) مشغول تحصیل. 🍃می‌گویند : کفیلِ روزی طلبه ها، (ارواحناه‌فداه) است...چه خوب که حضرت روزیِ سربازش را خواست🕊 🍃برای دفاع از حریمِ حضرت عقیله راهی سوریه شد. با تکفیری ها مبارزه می‌کرد و بی چشم داشت به دنیا، آماده تقدیمِ جانش به حضرتِ یار بود⚘ 🍃در ۲۱ سالگی، در اولین روزِ ماه میهمانی، با زبان روزه ولبی عطشان، در دامانِ مولایش (ع) به دیدار پروردگار رفت...🌹 🍃احمد انتخاب شده بود...برای عشق بازی، برای شهادت. نوشته بود،"های و هوی را می‌بینم، چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده..." 🍃میخواست مصداق آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا..." شود که شد. دوست داشت سرش در دامان سرورش حسین(ع) قرار بگیرد و از دستان حضرتش بنوشد، که میسر شد... آخر حسین( ع) است که به پیشواز عاشقان، می‌رود❤️ 🍃از رویِ پرنور و با جمالِ خجالت می‌کشید که قبرش مشخص باشد و مراسم تشیع باشکوهی داشته باشد! 🍃سفارش کرد پیکرش را تحویل بگیرند، غریبانه تشیع کنند و غریبانه در به خاک بسپارندو روی قبرش بنویسند "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی" 🍃بالاخره عاشقان رنگ و بویی از معشوق دارند...! عاشقان، مادری اند...❣️ 🍃پیکرش را زیر سایه فاطمه معصومه(س) در قطعه ۳۱ بهشت معصومه، کنار همرزمانش، به خاک سپردند...😔 اکنون مزارِ احمد، این طلبه عاشق، زیارتگاهِ اهل یقین است. 🍃امام خامنه ای: «شهدا، امام زادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه است.» 🌺به مناسبت سالروز ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۵ آبان ۱۳۷۳ 📅تاریخ شهادت: ۱۷ خرداد ۱۳۹۵.حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت معصومه(س) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 آتش می گیرم از این جاماندن های پر از .تاریخ تولدش را که می بینم شرمنده دلم می شوم .زودتر از او مامور شدیم برای آمدن به زمین اما دنیا شدیم.او عاقبت بخیر شد و ما رها نشدیم از این زندان دلگیر ... 🍃 دورانی که در بطن مادر بود با نجوای جان گرفت و بزرگ شد.چشم هایش را که به دنیا گشود محبت را از آغوش گرم مادر هدیه گرفت..با حفظ کردن آیه های نور روحش بزرگ شد و قد کشید. و دل بی قرارش را با رفتن به حوزه و درس خداشناسی در کنار حرم حضرت معصومه آرام کرد. 🍃در روزهایی که عمامه اش را می بوسید و بر سر می گذاشت و مادر با ذوق نگاهش می کرد و در دل قربان صدقه اش می رفت، زمزمه رفتن به را آغاز کرد و مگر می شد مادری که روح و جسم فرزندش را با عجین کرده بود مانع شود برای از حریم خواهر حسین. 🍃نگرانی های مادرانه اش گل کرده بود به او گفت: «برو شو اما نه.»طاقت اسارت محمد امینش را نداشت .شاید برایش روضه اسارت و شام تداعی می شد. 🍃طلبه عاشق، را فدای جهاد کرد .رشته های دلش را پیوند زد به و با آنها هم قدم شد.در خواب از دعوتش به مهمانی شهدا آگاه شد. شهادت کرد و راهی عملیات شد. شهید شد و پیکرش به یادگار ماند. 🍃حال مادرش می شود .داغ نبودنش را همیشه بر دل دارد اما به قول خودش مهم فرزندش بود که شد و براستی که زیرپای مادران است.... ✍نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱۳۷۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ 📆تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت :حلب 🥀مزار : جاوید الاثر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ♡به نام عشق ... . 🍃هیاهوی بر روی کاغذ. قلم آنقدر بیتابی میکند که جوهرش ، زندگانیم را سیاه میکند اما ، چه هایی که سبکبالانه مشق کردند ...⁩⁦❤️⁩ . 🍃 ، همان پرستوی سبکبال بود . انتهای عطش رود ، لابلای ، همانجایی که جاودانان در آن جای داشتند .⁦🌹 . 🍃کسی که به میچید ، سنگ را روی سنگ ، را روی مهره ، آخر همیشه میگفت :« مبادا که مهره های را به دست سپاریم...»🥺 . 🍃همانکه پرده را از پس کنار زد و سرود سر داد . . 🍃اواخر عاشقی ات در ، همه میگفتند : نور بالا میزنی. زمزمه آسمان را بر لب داشتی و در بینهایت چشمانت بیقراری میکرد .🕊 . 🍃تویی که نبض بودی ، تویی که کلامت ، شوق و ذوق و وفای به بود. تویی که آوای آشنای بودی و تویی که عشق را به گره زدی ... تویی که تبسمت به پیوست و مایی که هنوز گریان و خاکیم ... .😓 . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۰۷ . 📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰ . 📅تاریخ انتشار : ۷ تیر ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🌹بسم رب شهدا 🍃زندگی زیباست، اما از آن زیبا تر است، تن زیباست اما پرنده ، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند. 🍃راه و رفتار خیلی هایشان فریاد میزد که" این دنیای برای شما و زندگی برای ما"، این را به ما که عاشقی نداریم پیشکش میکنند و چه بد است درد بی هنری که به رخمان میکشند! 🍃«و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو _ زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.» به گمانم این را روزی چند بار دیکته میکنند... که از عشق و و فرزندشان می‌گذرند و با دل و جان راهی می‌شوند. 🍃جواد هم این دنیا را پیشکش ما کرد و دنیای آخرت را برای خود خرید...امنیت را هدیه کرد ولی را خریدار شد...از فاطمه ۵ساله اش گذشت اما رضایت را خرید... 🍃جواد محمدی از خود گذشتن را خوب بلد بود، را هم همینطور مثل نامش. 🍃این قلم به طور حتم نمی‌تواند آنچه را که لیاقت است روی کاغذ بیاورد اما می‌تواند، قطره ای از این باشد که دل و جان تشنه مرا سیراب کند...من ای که بویی از گذشت و عشق نبردم...💔 🍃عاشقی هنر است، و عاشق . من هنرمند نیستم که اگر بودم اکنون همره خوبان معرکه عشق بودم. 🍃کاش روزی برسد گذشتن را از خوبان بیاموزیم و زندگی ابدی را برای خود بخریم، کاش...😓 🌺به مناسبت سالروز ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۹ مرداد ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده شهر درچه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به مجرد این که حرف به حرف نامت، ذهنم را چراغانی میکند دیگری در ذهنم متجلی میشود. در زمانی که شهر در است و دور از هر گونه هیاهو و آشوبی، فارغ از نوای شبانه آژیر های خطر، فارغ از بمب و خمپاره و تیراندازی های بیستو چهار ساعته، آوینی دیگری میشود❤ 🍃 شهید هادی باغبانی، که از همان روز های آغازین نبرد به‌همراه  مستندسازان دیگر برای ثبت دقیق جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها در این کشور حضور پیدا کرده بود، و مستندساز بابلسری قصه ی ما در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید😔 🍃قطع به یقین مسیر برای هرکسی باز نیست، خالص  و روحی بزرگ می‌خواهد. چراکه لازمه آن دست شستن از همه ی بود و نبودهای . چیزهایی که فکرت را به خود اسیر کرده و هر لحظه و ثانیه برای رسیدن به آنها تلاش می‌کنی😓 🍃باید گام‌نخست را در دوری از آنها برداری، تا بتوانی از دنیای پر ازهوا، هوس و خواهش‌های نفسانی دور شوی. شهید هادی باغبانی از جمله کسانی بود که نخستین گام شهادت را با حمایت از مردم سوریه برداشت🌹 🍃کاش برسد روزی که دنیا را از زاویه نگاه شهید باغبانی و امثال ایشان ببینیم برای خدا گام برداریم و باشیم نه آن... و خود را از جهالتمان نجات دهیم😭 🍃به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مرداد ۱۳۹۲.دمشق 📅تاریخ انتشار : ۱۴ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده سید ابراهیم بابلسر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆به نام یار☆ 🍃گمان کنیم اکنون، سال ۱۱هجری ست. این روزها خورشید فروزان سرد است، آسمان ناله می کند، زمین بی تاب است و جریان شریان درخت، به احترام می ایستد😓 🍃این روزها، مدینه دلتنگ است. دلتنگ مردی که از نگاهش، مهر چکه می کرد. مردی که تبسمش، عطر داشت. 🍃 این روزها، (س)دلتنگ است. دلتنگ پدری که دختر نازدانه اش را، می بویید و می بوسید و اش می داشت. پدری که از عمق جان، کوشید و از هیچ چیز، بهر رواج دریغ نکرد. 🍃 این روزها، (ع) دلتنگ است. دلتنگ که پشت به پشت یکدیگر، به کارزار قدم نهادند و بیرق عدل را برافراشتند. برادری دلسوز، که ذره ذره ی محو تماشایش بودند😔 🍃این روز ها رزق جهان، است. بغضی تلخ از فراق رسول مهر. از فراق از فراق 🍃به هجران، زارى دلهاى خونين   ز حد بگذشت ز اشك و آه مهجوران بيتاب جهانى غوطه زد در آتش و آب* 🍃و اگر به مهر ۱۳۹۹ هجری خورشیدی هم باز گردیم، عُشّاق اند. اما این دلتنگی و رنج، آن دم معنا می یابد که ره رسول در پیش گیرند و بشوند مرید . بشوند یاور مقبول🌹 پ.ن:شیخ محمد حزین لاهیجی 🕊به مناسبت سالروز (ص) ✍نویسنده : 📅تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃از خیالِ پریدن داشت، همان موقع ها هم دلش میخواست بر فراز آسمان دست هایش را باز کند و را همان جا میان ستاره های کوچک و بزرگ در بگیرد. 🍃کم کم قد کشید... برای خودش بچه بسیجی شده بود؛ هر چه میگذشت بیشتر برای اطرافیانش الگو میشد و قدم قدم به خدای قلبش میرسید. ناآرامش خدمت را طلب میکرد و دلش پر میکشید تا دمی در هوای نفس تازه کند. خدا هم که منتظر اراده ی بندگان است. آرزوی پرواز میان آسمان ها همراه با روحیه ی شهادت طلبی اش همراه شد؛ دست اورا گرفت و با چند دست لباس و پوتین به در جبهه ها سپرد. 🍃 هم بی تاثیر نبودند. هم رزمِ مالک ولی زاده، داریوش بسطامی و کیومرث سرمدی بودن راه به خدا رسیدن را برایش هموار تر کرده بود؛ رفقایی که هرکدامشان به نحوی از شهادت استقبال کردند و در زمره ی عشاقان جای گرفتند. 🍃حال، هفت آبان سالروز شهادت مردی است که هارا فتح کرد؛ کلید درهای را از دست خانوم فاطمه ی زهرا(س) گرفت و با رو سفیدی مقابل امام زمانش، قدم به خدا گذاشت. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٧ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : زنجان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اسد اباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨میگن نوزادان از بهشت به زمین می آیند! 🍃بهمن ۱٣۶٢ بعد از اینکه علیرضاجیلانی عمو، با به بهشت رفت، علیرضا جیلانی برادر زاده شد و اینچنین جایشان را باهم عوض کردند. 🍃۱۵ ساله بود که نام هیئتی که برای تاسیس کردن را "هیئت فاطمیون" گذاشت بس که حضرت زهرا بود و به ایشان ارادت داشت. 🍃از ابتدا نیروی س.پ.ا.ه ق.د.س نبود و نیرویبسیجی بود و داوطلبانه به اعزام شد. شب شهادتش، در آخرین نوار ارسالی از سوریه صراحتاً شهادت خود را خبر می دهد و به دوستانش می گوید: احساس می کنم این دفعه با دفعات قبل متفاوت است؛ احساس می کنم در دارد روی من باز می شود و یقین دارم این سفر، سفر آخر من است و از دوستانش طلب می کند. 🍃شهید در قسمتی از اش چنین آورده: خدا می‌داند هروقت که به برگشت فکر می‌کنم برایم تیره و تار می‌شود آخر این راه، این راه به این بزرگی و عظیمی باید برگشت داشته باشد، خداوکیلی قدرت برگشت و تحمل دنیا را نداشتم. درست که شیرینی هایی مثل شما و پدر و مادرم و خواهر و برادرم را برایم داشته ولی این سفر برایم بدون است چون در مقابلم چیزی هست که به مانند بوده و دنیا یک قطره ناچیز! 🍃در آخر می‌دانم که سخت است برای خانواده‌ام اما من به (حضرت زهرا) اقتدا کردم و نمی‌خواهم چیزی از من بماند پس خواهش می‌کنم سنگ قبر عمو را عوض کنید و بنویسید (شهیدان علیرضا جیلان) این کار کمتر فضا را برای من ناچیز اشغال می‌کند. یه دلیل دیگه هم داره و اینکه من همیشه عاشق بودم چه افتخاری بالاتر از این‌که اینجا اسم من هم باشه. 🍃شهید علیرضا جیلان در تاریخ بیست و هشتم آبان ۱٣٩۶ بعد از چندین بار در عملیات آزادسازی بوکمال آسمانی شد و در تاریخ شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۶ با همراهی خیل عظیم مردم آرام گرفت و به آرزوی خود رسید. 🍃حالا گلزار شهدای میزبان دو علیرضا جیلان است که مردم به رشادت و شجاعت ازشان یاد می کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر بروجن
☆بسم رب العشق☆ 🍃دیده می گشایم و هایت گشایش قلبم میشود. این بار اما نمیخواهم با کلمات بازی کنم و کلمات عجیب وجودم را فرا گرفته اند. گویی دستانم را به چشمانت سپرده اند و قلمم توان این موج سرشار از را ندارد. 🍃به دنبال بودی. همانی را میگویم که بیتابش بودی و بیقرارت کرده بود. همانی که دلبرت بود و دلدارش بودی. رسم را خوب آموخته و گویی آن تپش قلب جریانی دوطرفه بود بین او که بود و تویی که مخلوقش بودی. سخنت این بود که راضی باشید به . حتی اگر میان جهنم غرق شده بودید. میگفتی چه شهید شوی چه نشوی یا سهمت از آن دنیا و باشد تنها دل بسپرد به رضای معشوقت. 🍃میخواهیم از سیم خاردار های عبور کنیم اما نمیشود و اینک سخنت نیز چاره ی دل های درمانده ی ما میشود که میگفتی اگر میخواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید باید از سیم خاردار عبور کنید و شما چه زیبا مین های این جاده را خنثی کردید و ما در این میدان پاره های تکه تکه ای هستیم که هر کدام به سویی روانه شده ایم. 🍃حال این روزها عطر تورا گرفته است؛ عطر آسمانی شدنت؛ را از خود بیخود کرده. ما میان راهی عجیب مانده ایم. در میانی از قلبمان خوشحال برای پرکشیدنت و در میانی دیگر مالامال از و غم برای از دست دادنت. این روزها ما به یادت هستیم و عجیب محتاج آنیم که یادمان کنی. دستمان به سویت روانه شده، را گیرایی؟! ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز . 📅تاریخ تولد: ۲۰ آذر ۱۳۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۶۶ 📅تاریخ انتشار: ۳ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار: گلزار شهدای همدان 🕊محل شهادت : گامو 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش از حرف های ناگفته با خود دارد. 🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی‌ست که خبر از آورده از اولین های هشت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود. 🍃اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید. 🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار. 🍃همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ ♡ ♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : حلب، سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠دو توصیه‌ی بعد از ملاقاتش با آقا و برگزاری مراسم تقریظ، رزق ما هم شد تا ببینیمش. یکی دو ساعتی در جمع ما بود. موقع رفتن بهش گفتیم توصیه‌ای به ما کن. بی‌درنگ گفت‌‌: «⚡️اول اینکه حواس‌تان به باشد، یکی از دوستان که شده بود، به خواب رفیقش آمده و گفته بود به من اجازه‌ی ورود به نمی‌دهند، چون حق‌الناس گردنم هست، لطفا برو از طرف من آن را ادا کن. یعنی حتی اگر شهید هم بشوید اما حق الناس گردنتان باشد، اهل بهشت نخواهید شد. 🌿 دوم هم اینکه بخوانید. بدون نماز شب به جایی نخواهید رسید.» 📝محمد پورغلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨به نام دلدار 🍃 اینجا کربلاست، سرای عشق و . در میان همهمه های ، عبدی را رویایی نیکو، مسرور می‌کند. حضرت خاتم به او بشارت می‌دهد و شرابی خوش‌گوار بدو می‌نوشانَد. و او یقین می‌یابد که خواهد رفت. آری! "شام" در انتظار اوست. ** 🍃همواره در این دَرگه، خضوع و خشوع، بهایی والا داشته است. وقتی ابوذر که و عابد و عاشقی حقیقی بود و از مدار مُنوَّر رضایت الهی، گامی فراتر نمی‌گذاشت، دست خود را از اطاعت یار خالی می‌داند، پس ما بندگان خطاکار شرمسار، بهر چه فخر می‌فروشیم و ادعای می‌کنیم. چرا گاهی از یاد می‌بریم را؟ چرا تقوایمان پر از نقصان است؟ 🍃بیا یک مرتبه بنشین و درونت را بکاو. آن رذائلی که تو را ضعیف می‌کند بشناس و بکوش برای قوی شدن. بکوش برای رسیدن به آنچه که مقربان حق تعالی، به آن رسیده بودند. 🍃حسرت نخور، هنوز هم فرصت هست. برخیز و پاکی خالصانه‌ی نهفته در وجودت را احیا کن.به جانی تازه بده.برخیز تا بتوانی همپای "ابوذرها" شوی. 🍃تبسم او در خاک های خون آلود ، ابدی شد و چشمانش همچنان در انتظار جوانانی مخلص است تا تداوم بخش ره باشند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۱ آذر ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ فروردین ۱٣٩۵ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃دل تنگ، گلو انبار ، چشم محتاج اشک و منتظر شکستن دل های نادم از گناه است😔 🍃سرزانوها، زخمی از زمین خوردن های بسیار و نفس لوامه، عصبانی از گوشه ای آه حسرت می کشد. 🍃این جنگ هنوز هم ادامه دارد..اما در این مسیر هستند انسان هایی که راه مبارزه با نفس را نشان دادند و سرانجام شهد شیرین نصیبشان شد .مثل سید احمد پلارک. به گفته مادرش، شب هایش ترک نمی شد و سجده های طولانی اش مونس نماز شب هایش بود. 🍃همانی که خواب شهیدی را دید و به واسطه آن جایگاهش در را مشاهده کرد و پس از آن او بود و بهشت رضا و مزارشهیدی که خوابش را دید. 🍃همانی که در گفت: اگر یه نفر مریض شود بهتر از آن است که همه مریض شود. خودش داوطلب شد و همه را از رودخانه گذراند و در آخر او بود و پاهایی که از سرما یخ زده بودند😓 🍃برای با نفسش، سرویس های بهداشتی را می شست و همیشه بوی بد همراهش بود اما، در زمان شهادتش از بوی خوش، را پیدا کردند🌺 🍃حالا او به معروف است و زائران زیادی دارد که با استشمام بوی گلاب، مزارش را پیدا می کنند♡ 🍃شهدا مبارزه کردند با نفس، حال این ماییم و که هربارمعصیت را مهمان ناخوانده قلب های خسته می کند‌. 🍃ای شهید ... پرونده اعمال پر از گناه و گردن های کج شده از تنها دارایی این روزهای سرگردانی است. 🍃تو را قسم به که اشک هایت در اش زبانزد دوستانت بود نگاهمان کن. تورا قسم به همان هرصبحت و شال مشکی عزایت سفارشمان را به بکن ...😞 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴. تبریز 📅تاریخ شهادت : ۲۲ فروردین ۱۳۶۶. شلمچه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا تهران. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بی مقدمه می‌نویسم، از تویی که در آغوش متولد شدی در هیاهوی سال شصت و دو. شدی مخزن‌الاسرار مادر تا دلِ نگرانش از دوری فرزندش آرام بگیرد. 🍃او هم همه آن نگرانی ها را لالایی کرد و در گوشت ‌گفت، از رزم رزمنده ات‌گفت وَ تو به خواب رفتی. خلاصه اش کنم اینکه با همین لالایی ها قد کشیدی و شدی تخریب، سجاد دهقان. 🍃حال و هوای صاف و آبی آن روز های اردیبهشت با روحت عجین شده بود و نیتت را زلال و صاف ساخته بود، به قول همسرت همین اخلاص و نیت پاک‌ات تو را تا میان "ای کاش" هایت برد... 🍃آخر خواندم که گفته بودی ای کاش به تشت حامل سر مبارک می‌رسیدیم، ای کاش به سه ساله دلتنگ پدر می‌رسیدیم ای کاش...* 🍃و درست زمانی که اینها قرار بود دوباره تکرار شود و دنیا را باز به خود ببیند تو رسیدی! به جایی که میشد یک نفس تا عرش اعلا رفت، قطعه ای از را به غنیمت گرفت و پناهنده شد. 🍃و اکنون تو شش سال است که به خدا پناه بردی و در آسمان سکنی گزیدی وَ فرزندانت سی و هشتمین سالگرد میلادت را در زمین کنار مزارت جشن میگیرند. 💐 پ.ن* بخشی از وصیت نامه شهید ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱٣٩۵ 🕊محل شهادت : حلب 🥀مزار شهید : کازرون 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨مَن زارَها عٰارِفًا بِحَقّها فَلَهُ الجَنّة ، در تصرف قدم‌هایی‌ست ؛ که برای یاری امام‌شان، لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند! آنان آموخته‌اند برای رسیدن، باید جا پای قدمهای تو بگذارند. 🕌 السلام علیک یا سلام‌الله‌علیها 🥀۲۳ ربیع‌الاول، سالروز ورود حضرت معصومه (س) به قم گرامی باد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادر شهیدی که 1شبه قرآن خواندندآموخت 🔰شهید اگر با مانوس نباشد، شهید نمی‌شود/ شرط اول شهادت، با قرآن است 🔹 مادر در خواب پسر شهیدش🌷 را می‌بیند. پسر به او می‌گوید: توی جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم❓ 🔸 مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خوام؛ فقط که میرم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم😓می‌دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره رو بخون. 🔸 حاج کاظم می‌گوید: صبحت رو که خوندی قرآن📖 رو بردار و بخون‼️ 🔹 بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد💫 🔹 پسر دیگرش این‌را به عنوان محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته می‌شود. حضرت آیت‌الله نزد مادر شهید🌷 می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه. 🔸 می‌فرمایند: «قرآن رو بردار و بخوان!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن؛ بدون غلط👌 آیت الله نوری گریه می‌کنند و مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند: جاهایی که نمی‌توانست بخواند "متن غیر از قرآن" قرار داده بودیم که امتحانش کنیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد. 🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی‌ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود. 🍃اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید. 🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار. 🍃همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ ♡ ♡ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۲۰ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۹۲ 🥀مزار شهید: بهشت زهرا 🕊محل شهادت: حلب، سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | رهبر انقلاب: قیمت وجود شما خیلی بالا است؛ این را فقط به بفروشید؛ به هیچ چیزی کمتر از بهشت نفروشید که خدای متعال هم خریدارش است؛ جان مال خدا است، خدا هم خریدارش است. اِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة. ۱۴۰۱/۸/۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
او ایستاد پای امام زمان خویش بسیجی، شهید میلاد بدری در تاریخ ۱۳۷۴/۱/۶📆 در خانواده ای از طبقه متوسط جامعه چشم به هستی گشود. نکته جالبی که در کودکی این به چشم میخورد آن بود که مادر بزرگوارشان مقید بودند که با به کودک خود شیر دهند🍃 در سنین جوانی به جهت علاقه شدید به وارد عرصه تبلیغ مسائل دینی گردید. با شروع جنگ در و درک عمیق از نقشه شوم آمریکا-صهیونیستی دشمن، شعله عشق♥️به جهاد در قلب میلاد شعله ور شد. سرانجام این سرباز در شب اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)🥀 به آرزوی دیرینه اش رسید و شهد شیرین شهادت نوشید🕊🌷 ✍دست نوشته شهید: وعده دیدار ما جاویدان الله “ان شاءالله” و در آخر دعا برای دیگران را فراموش نکنید و برای سلامتی و حضرت حجت “عجل الله تعالی فرجه الشریف” دعا کنید🤲و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📜  💠 "أنا یا سیدی لا أریدها جنة الأنهار والخلد والنعیم، لیس زهداً بما عندک؛ بل طمعاً بما هو أفضل لدیک. أنا یا سیدی جنتی فی جوار أبی عبد الله".✨          💢ای مولای من!     🍃من و نعمت ها و درختان و جاودانگی اش را نمی خواهم❌ من به چیزی بزرگ تر طمع دارم. بهشتِ من، بودن در کنار «اباعبدالله(صلوات الله علیه)» است ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸♥️🌸 همه دوست دارند که به بروند اما کسی دوست ندارد بمیرد ‼️ بهشت رفتن ... می‌خواهد !  و  چه زیبـا تفسیر کردند جرأت را ...😍 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻مادر شهید: 🔸 بود. میدانستم آرمان یادش نمیرود. آمد توی خانه پیشم؛ گفت مامان چشمات رو ببند. گفتم چی کار داری⁉️ گفت حالا شما ببند. 🔹چشم هامو بستم. آروم خم شد و شروع کرد به دستم. گفتم: مادر نکن! دست هاشو باز کرد و یه انگشتر عقیق سرخ💍 رو توی دستانم گذاشت و گفت: 😍 🔸الانم اون انگشتر رو در دست دارم. بعد رفت پایین پام که رو ببوسه اجازه نمیدادم❌میگفت: مگه نمیگن زیر پای مادرانه! دوست نداری من بهشت برم؟! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله : ✅«بر من بسیار صلوات بفرستید که بر من ✨ در قبر⚰، در 🛤 و در 🌴 خواهد بود.» 🌿پیامبر اکرم فرمودند: ✅« ✨ نزد من آمدو عرض کردکسی نیست بر شما 📿 بفرستد مگرآنکه 🧚‍♂🧚‍♀ براو می‌فرستندوهرکه هفتادهزارفرشته براوصلوات فرستدازاهل 🌴 خواهدبود.»🛤💫 ❇️«صلوات بفرستیم و تقدیم کنیم به روح همه اموات »❇️ 🗒بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸چند روایت از شهید عارفِ مازندران؛ در سالگرد شهادتش 🌼|پیراهن که براش می‌خریدم؛ از مسجد جامع که برمی‌گشت، می‌دیدم لباسش عوض شده. می‌گفت: یکی از لباسم خوشش اومد، بهش هدیه دادم... ضبط صوتی که برایش خریده بودم رو هم داده بود به دوستاش، می‌گفت: اونا بیشتر نیاز دارن... 🌼|همیشه نماز شب می‌خوند؛ نماز شبهایی که با گریه همراه بود. اگر یک روز هم نماز شبش قضا می‌شد، سه روز روزه می‌گرفت... تا طلوع آفتاب هم نمی‌خوابید. می‌گفتم: علی‌جان! بخواب خسته‌ای! می‌گفت: [بین‌الطلوعین] کراهت داره... 🌼|عاشقِ حضرت زهرا(س) بود. وقتی شهیدعلمدار توی روضه‌هاش نام بی‌بی رو می‌برد؛ سیدعلی با ضجه گریه می‌کرد. من ندیدم هیچ چیزی مانند روضه‌های مادر، سیدعلی دوامی رو اینگونه بی‌تاب کنه... 🌼|می‌گفتم: مادر! دوست دارم شهید بشی؛ ولی نه مفت و راحت، باید حالا حالاها از دشمن بکشی! سیدعلی هم با لبخند می‌گفت: مادر نزاییده کسی بتونه منو بکشه، مگر خمپاره۶۰؛ چون نامرده و صدا نداره... همیشه می‌گفت با خمپاره۶۰ شهید میشم. همینجورم شد. با ترکش خمپاره۶۰ توی شلمچه آسمونی شد 🌼|یه روز در حال میوه خوردن، گفتم: کاش علی زنده بود و از این میوه‌ها می‌خورد... تا اینکه خواب دیدم علی دستم رو گرفت؛ منو به باغی زیبا توی بهشت برد و گفت: مادرجان! اینجا هر چی بخوام فراهمه. ببین الان من سیب می‌خوام... یهو دیدم شاخه‌هایی پر از سیبِ‌سرخ براش خم شد و او از آن سیب‌های آب‌دار خورد و شاخه برگشت؛ بعد انگور و ... ‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh