🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰قصه پرچمهای #یازهرا (سلام الله علیها )و یا حسین (علیه السلام) 🔹در مدت زمانی که #محمدحسن (رسول) در
7⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سبک زندگی شهدا
🔰به حلال و حرام⭕️ خدا خیلی اهمیت میداد. در استفاده از اموال #بیت_المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود.
🔰روزی که جنازهاش⚰ را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، #دوستان جوانش دور جنازه💫 جمع شده بودند، گریه میکردند و میگفتند: دیگر #رسول نیست به ما بگوید #غیبت نکن، تهمت نزن⛔️
🔰حتی یادم هست #آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار💰 تومان به من داد. گفت بابا این #خمس من است. برایم رد کن. من دیگر #فرصت نمیکنم. در مراقبت چشـم👀 از حرام، در رعایت #حق_الناس، به ریزترین👌 مسائل توجه داشت.
🔰 #شبهای_جمعه به بهشت زهرا🌷 میرفت و پس از نماز جماعت مغرب📿 و زیارت مزار شهدا، می رفت آن قبرهای #شهدای_گمنام را که رنگ نوشتههایش رفته بود، با قلم✍ بازنویسی میکرد. قلمهایش🖊 را هنوز نگه داشتیم.
🔰بعد از آن به زیارت حضرت #عبدالعظیم_حسنی(علیه السلام) میرفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می کرد✅ وتا صبح🌥 آنجابود. این برنامه ثابت #شبهای_جمعه اش بود.
🔰صبح میآمد خانه🏘 استراحت مختصری میکرد و دوباره بلند میشد و می رفت بیرون. هیچ وقت #بیکار نبود❌ وقتی که #شهید شده بود، سر مـزارش🌷 مداح میگفت: تا حالا هیچ وقت #استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز🌓 در تلاش و کوشش بود، برای اینکه #پایههای_ایمان و تقـوایش را محکم🤛 کند.
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📖بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش 🔹وقتی مراسم تمام شد، بین مردم بروشورهای📂 زندگینامۀ #شهید #رسول_خلیلی را
🔸کمتر پیش میآمد که روحالله #بیکار باشد. همیشه مشغول بود با برنامه ریزی📝 دقیق و خاص خودش👌 تمام کارهایش را به #ترتیب انجام میداد.
🔹گاهی بین کارهایش، زمانهای کوتاهی⌛️ پیش میآمد که وقتش خالی بود حتی برای آن زمانهای #کوتاه هم برنامهریزی داشت✅
🔸یک #قرآن جیبی کوچک همیشه همراهش بود در زمانهای خالی اش مشغول قرآن خواندن📖 میشد.️ کتاب زبان انگلیسی🔠 و #عربی را هم به همراه داشت تا در اوقات بیکاری زبان بخواند. روحالله برای تک تک #ثانیههای زندگیاش برنامه داشت... .
#شهید_روح_الله_قربانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_چهل_وهفتم 7⃣4⃣ محرم استاد م
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_چهل_وهشتم8⃣4⃣
《سپاه پاسداران》
خانواده و دوستان شهید
اواخر سال۱۳۶۱بود.
احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود.
یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند:
احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓
آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد:
احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓
اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد:
من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند.
تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد!
من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم.
به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست.
احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده.
او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد.
برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند.
او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند.
هیچ وقت اورا #بیکار نمی دیدیم.
برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد.
بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و...
چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت.
اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش #شهید شده بود و...موافقت نشد.
تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت.
برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد.
احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد.
به یاد دارم که می گفت:
ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم
تعریف می کرد. احمد آقا
در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد.
شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم.
تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن.
وقتی فهمید من هستم خندید و گفت:
اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم.
شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم.
می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند.
گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو!
نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد!
احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت.
دراین مدت
به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند.
تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد.
#ادامه_دارد
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میگفت : قیافه ام خوب نیست اگه #شهید بشم کسی برام پوستر نمیزنه....😊 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @
🔸شیخ هادی هیچوقت #بیکار نمی ماند. از لحظه لحظه ی وقتش استفاده می کرد👌 در کارهای #عمرانی خستگی را نمی فهمید. مثل بولدوزر کار می کرد. وقتی کار عمرانی تمام می شد🚫 به سراغ کارهای #فرهنگی می رفت.
🔹بعد به آشپز خانه جهت پخت غذا🍲 کمک می کرد و .. با آن بدن نحیف اما همیشه اهل کار💪 و فعالیت بود. هیچگاه احساس خستگی نمی کرد چون #خالصانه و فقط برای خدا♥️ کار می کرد.
__________
💠 #امام_رضا علیه السلام:
♦️آنکه #ازخدا توفيق بخواهد، اما تلاش نكند❌ خود رامسخره كرده است.
⚜مَن سَألَ اللّه َ التَّوفيقَ و لَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ.
📚بحارالانوار، جلد۷۸، صفحه۳۵۶
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh