9⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹بچه اولمون قزوين به #دنيااومد.ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين.تا پدر،مادرم مواظبم باشن.در مورد #اسم بچه،قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم☺️.عباس دلش میخواست،بچه اولش #دختر باشه👧
🔸ميگفت:
#دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره.قبل به دنیا اومدن بچه👶 بهم گفته بود:دنبال يه اسم واسه بچه مون بگرد که مذهبي باشه و #تک
🔹از کتابی📚 که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: #سلما😍.تو کتاب نوشته بود.سلما اسم #قاتل_يزيد بوده.دختری زيبا که يزيد(لعنة الله عليه) #عاشقش ميشه.اونم زهر ميريزه تو جامش🍷.
🔸بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم.دليلشم براش گفتم.خوشش اومد😍.گفت:"پس اسم دخترمون ميشه ❤سلما❤
🔹گفتم:اگه #پسر بود؟
گفت:نه دختره😅
گفتم:حالا اگه پسر بوووود؟؟؟
گفت: #حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم ❤حسین❤
🔸بچه که دنيا اومد.دزفول بود.بابام تلفنی📞 خبرش کرد. اولش نگفته بود🚫 که بچه #دختره.گمون میکرد ناراحت میشه.وقته بهش گفت.همونجا پای تلفن☎️ #سجده_شکر کرده بود.
🔹واسه ديدن من و بچه اومد #قزوين از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود از همون دم در #بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول💰 داده بود.
🔸يه سبد بزرگ #گلايل و يه #گردنبند قيمتی هم واسه خریده بود.دخترم سلما دختر زيبايی بود.پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. #عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت📝:
" #لطفاًمرانبوسيد..."😅
خودشم اونقده ديوونه ش بود که دلش نميومد #بوسش کنه...❤
به روایت همسر شهید
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh