5⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شب نشینی حاج احمد و یاران ...
🔰۱۲ تیرماه ۱۳۶۱📆سنگر فرمانده قوای ایرانی، پادگان زبیدانی #سوریه
🔰متوسلیان حتی نمیگذاشت
که شب ها🌙 هم بیکار بمانیم. معلوماتش بالا بود و باما زیاد #بحث میکرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع میکرد و برای اینکه بتواند بُعد عقیدتی- فکری ما را هم تقویت کند، بحثهای مختلف را وسط می کشید.
🔰مثلاً یک بار گفت: من #کمونیست هستم و شما مسلمان، باید برای من اسلام را ثابت کنید✅ آقا طوری بحث می شد که کار به دعوا می کشید! خدا بیامرز #شهید_دستواره، آخر سر کم میآورد و می گفت:
🔰حرفِ من درست است اما تو چون
#فرماندهای نمیخواهی قبول کنی. حاج احمد میگفت: نه برادر، من با #منطق دارم این حرف را میزنم. یکشب هم گفت: هرکسی هرچه دلش
میخواهد بگوید.
🔰یکی از بچه ها که #جعفر نام داشت
و اهل کاشان بود، خیلی خجالتی بود. نوبت به جعفر که رسید او گفت: برادر ما رویمان نمیشود چیزی بگوییم. حاجی گفت: خب یک #حمد بخوان. جعفر گفت: رویم نمیشود.
🔰حاجی گفت: یک قل هوالله بخوان. جعفر گفت: رویم نمی شود. احمد گفت: خوب یه بسم الله الرحمن الرحیم بگو. حاجی آخر سر شاکی شد و گفت: این قدر که تو میگویی رویم نمیشود تا به حال یک #بقره را خوانده بودی😅
راوی: سردار مجتبی عسگری
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh