eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣0⃣6⃣ 🌷 🔰ما در منطقه مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار اشنا شده بودم. که درست چند روز بعد به ما حمله کرد💥 و این مرد در پشت خاکریز اروم و قرار نداشت با شلیک میکرد و میدوید🏃 🔰اینطرف با خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید👊 اونروز باور بفرمایید با ایشون ما پیروز شدیم✌️ و دشمن عقب نشینی کرد✅. 🔰بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر💫 شده بود پرسیدن چرا اینقدر با میجنگی و اروم و قرار نداری⁉️ جوابی داد که مو بر تنم سیخ شد 🔰گفت: من در موقع جنگ (س) را میبینم که به من نگاه میکند و لبخند میزند😍 من ابتدا باور نکردم تا اینکه ان روز امد روز . 🔰من با همه ی شلوغی حواسم به بود او باز شروع کرد به جنگیدن و چه جانانه میجنگید👌 و ای را که میدیدم باور نمیکردم ... 🔰این شهید بزرگوار وسط معرکه جنگ به نگاه میکرد👀 و لبخندی میزد که اورا تر میکرد این نگاه کردنش چند بار تکرار شد🔄 و من یقین کردم خود نظاره گر ایشون هستند 🔰من به فراخور کارم خودم را به جایی دیگر رساندم و در این حین شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران ،در بیمارستان خبر 🌷 و چند تن ار رفقای نازنینم‌ را دادند که گریه میکردم 😭و پزشک فکر میکرد از درد جراحت گریه میکنم او هیچ وقت نفهمید که در خانطومان جا مانده😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
3⃣2⃣9⃣ 🌷 به مناسبت بازگشت پیکر شهید به میهن👇 💠من در موقع جنگ (س) رو میبینم 🔰ما در منطقه مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار آشنا شده بودم. که درست چند روز بعد به ما حمله کرد💥 و این مرد در پشت خاکریز آروم و قرار نداشت با شلیک میکرد و میدوید🏃 🔰اینطرف با ، خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید👊 اونروز باور بفرمایید با ایشون ما پیروز شدیم✌️ و دشمن عقب نشینی کرد✅. 🔰بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر💫 شده بود پرسیدم چرا اینقدر با میجنگی و آروم و قرار نداری⁉️ جوابی داد که مو بر تنم سیخ شد 🔰گفت: من در موقع جنگ (س) را میبینم که به من نگاه میکند و لبخند میزند😍 من ابتدا باور نکردم تا اینکه آن روز رسید؛ روزِ . 🔰من با همه ی شلوغی، حواسم به بود او باز شروع کرد به جنگیدن و چه جانانه میجنگید👌 و ای را که میدیدم باور نمیکردم ... 🔰این شهید بزرگوار وسط معرکه جنگ به نگاه میکرد👀 و لبخندی میزد که اورا تر میکرد این نگاه کردنش چند بار تکرار شد🔄 و من یقین کردم خود نظاره گر ایشون هستند 🔰من به فراخور کارم خودم را به جایی دیگر رساندم و در این حین شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران، در بیمارستان خبر 🌷 و چند تن ار رفقای نازنینم‌ را دادند که گریه میکردم 😭و پزشک فکر میکرد از درد جراحت گریه میکنم او هیچ وقت نفهمید که در خانطومان جا مانده😭 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh