💠شهیدی که بعد از 16 سال پیکرش سالم ماند، آری #محمدرضا_شفیعی را میگویم...
مادر محمدرضا، #عقیقی به من میدهد و سفارش میکند آن را زیر زبانش بگذارم. لب، زبان و دندانهایش هیچ تغییری نکردهاند!
شانههایش را که برای #تلقین خواندن، در دست میگیرم، تمام گوشتهایش را حس میکنم. بعد از ۱۶ سال! گویی #تازه، روح از بدنش جدا شده است.
محمدرضا از موقعیت صفا و #اشکهایی که بعد از هر گریه برای سیدالشهدا بهصورت و بدنش میمالید، ارث زیبا و ماندگاری برد.
راوی: حاج حسین کاجی
#شهید_محمدرضا_شفیعی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻فرازهایی از وصیتنامة سردارشهید محمدرضا عقیقی: بدانید که جهان دار فنا و #محل_گذر است و همه موجودات
9⃣6⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠معرفی سرداران گمنام
2⃣ #سردارشهید_محمدرضا_عقیقی
🔻قسمت دوم
💢فال حافظ و شهادت!
🌹همین که روزهای نزدیک به عملیات
می رسید، برای بچه ها فال حافظ می گرفت.
نزدیک #عملیات_کربلای_5 بود.
این بار اولین بازشدن کتاب به #نیت_من بود.
بعد از کمی مکث و زمزمه با لهجه شیرین گفت:
" نه کاکو جان! دریغ از یک #روزنه_کوچک، انگار اصلا قرار نیست از دست تو راحت بشیم! "
🌹با سپری شدن لحظات وضعیت بقیه هم مشخص شد، مرتضی جاویدی، سید محمد کدخدا و... جزء #شهدا بودند. زنده ها هم معلوم شدند.
🌹یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت #خودته!
از بچه ها اصرار از او انکار تا بالاخره چشمها را آرام بست و این بار کمی طولانی تر، قطره #اشکی آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد:
🌾نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
🌾عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
🌾ارغوان جام " #عقیقی" به سمن خواهد داد
🌾چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
🌹عملیات که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند، جاویدی،حق پرست... و خود عقیقی، من مانده بودم و #صدای محمدرضا که تا امروز در ذهنم مانده
" دریغ از یک روزنه کوچک ... "
پ ن: نکته فال حافظ اشاره به اسم خود شهید در بیت هستش: "عقیقی"
#سردارشهید_محمدرضا_عقیقی🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh