eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج #احمد_متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای #زخمی اش. گفت: «برادر اجازه بدهید داروی #بی_هوشی تزریق کنم. این طوری #کمتر درد می کشید.» حاجی هم #ناله ای کرد و گفت: «نه! بی هوشم نکن! دارویت را #نگهدار برای آنهایی که زخم های #عمیق تری دارند.» کتاب: خدمت از ماست، ص 82 #حاج_احمد_متوسلیان 🌷 #ایستاده_در_غبار 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣0⃣9⃣ 🌷 💠 🔸ارتباط و توسل معنوي عجيبي به فرجه داشت. 🔹پايش هم كه پس از سه سال حضور در جبهه شد، خود امام زمان عليه السلام داد. 🔸چهار عمل روي پايش انجام دادند اما دكترها گفته بودند، اصلاً فايده‌‌اي نكرده است، بايد ۵ يا ۶كيلو وزنش را كمتر كند. 🔹وقتي به مادر گفت، او خيلي ناراحت شد، بعد هم نذر کرد. از مال دنيا هم دو تا بيشتر نداشت که يکي را نذر خوب شدن پاي محمدرضا کرد. 🔸محمدرضا رفت آمد، گفت: مادر، غصه نخور! رفته بود پيش پزشك براي ويزيت مجدد، که دکتر گفته بود 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣8⃣9⃣ 🌷 ⚜سه‌شنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت🎒 که هر وقت می‌خواست برود سفر از آن استفاده می‌کرد. آن سال از من خواسته بود که که دو ماه محرم و صفر روی شانه‌اش بود را نشویَم. ⚜آن را همان‌طور همراه با چفیه در ساکش💼 گذاشت‌. دو دست هم بیشتر از من نخواست❌ برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، می‌دانستم که دارد به می‌رود. ⚜سرش را انداخت پایین و از در خارج شد🚪 دیگر نتوانستم تحمل کنم یک‌باره به او گفتم: تا با هم خداحافظی کنیم. دستش را گذاشت روی در و نگاهی به من کرد. ⚜دویدم به سمتش آینه را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین🚗 رفت. وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم. برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد🚫 ⚜دست‌هایم را گذاشت روی و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت. اتفاقا همرزمش بعد از به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با خداحافظی کردی⁉️ که جواب داده است: صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#امروز قشنڪَترین #نگاهت را به چشم هایت بزن😍 مےخواهم #عمیق نگاھت ڪنم... #شهید_علا_نجمه #صبحتون_شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جدی گرفته ایم زندگی‌دنیایی را و شوخی گرفته ایم را! گویی قرار نیست روزی از این دنیا سفر کنیم! خوابی رفته ایم ! کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند بیدار شویم... 🌷ای شهید عنایتی بنما...😔🌷 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣2⃣3⃣1⃣ 🌷 ⚜سه‌شنبه بود، ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت🎒 که هر وقت می‌خواست برود سفر از آن استفاده می‌کرد. آن سال از من خواسته بود که شال عزایی🏴 که دو ماه و صفر روی شانه‌اش بود را نشویَم. ⚜آن را همان‌طور همراه با چفیه در ساکش💼 گذاشت‌. دو دست هم بیشتر از من نخواست❌ برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، می‌دانستم که دارد به می‌رود. ⚜سرش را انداخت پایین و از در خارج شد🚪 دیگر نتوانستم تحمل کنم یک‌باره به او گفتم: تا با هم خداحافظی کنیم. دستش را گذاشت روی در و نگاهی به من کرد. ⚜دویدم به سمتش آینه را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین🚗 رفت. وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم. برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد🚫 ⚜دست‌هایم را گذاشت روی و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت. اتفاقا همرزمش بعد از به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با خداحافظی کردی⁉️ که جواب داده است: صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜جوانان جنگ چگونه پدر و مادرشان را برای رفتن به راضی می‌کردند⁉️ 📽ماجرای رابطه شهید مدافع حرم با پدرش که حتی پس از قطع نشد...✔️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❣ 🌾هر روز که می گذرد دریای وسیع تر می شود 🌾و دلتنگی ها💔 تر این است حالِ دل در بحرِ ... ساحل آرامش! کجایی⁉️ ‌🍃 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh