❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
5⃣ #قسمت_پنجم
💟طی یه سالی که از #عقدمون گذشت. روزای شیرین و خوشی رو کنار هم💞 سپری کردیم. طاقت دوری همو نداشتیم، میتونم بگم بهترین روزای زندگیمو اون ایام تجربه کردم وقتی تصمیم گرفتیم #زندگی_مشترکمونو شروع کنیم. با آقا مهدی نشستیم واسه تصمیم گیری. نشست روبروم و یه لبخند دلنشین زد
خنده م گرفته بود😅
💟پرسیدم: چیزی شده...؟! گفت: موافقی زندگیمونو #بیمه کنیم…؟ پرسیدم: چطور⁉️گفت: مثلا جای مراسم عروسی و بریز و بپاش یه سفر بریم پابوس آقا #امام_رضا(ع) اونقده ذوق کردم که از جا پریدم😃 خیلی خوشحال شده بودم. مدتی که با هم #عقد بودیم. معنویت زیبایی رو کنارش تجربه کردم
💟آرزوم این شده بود که شروع زندگیمونم یه سفر #معنوی باشه. بهم گفت: همش نگرون این بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه #عروسی مجلل و زرق و برق دارو داشته باشی، از اولش از خدا خواستم دلامون اونقد به هم نزدیک بشه💞 که عقایدمون هم شبیه هم باشه خدارو شکر که تو اونقدر خوب و #همراهی
💟سفر #مشهدمون خیلی بیاد موندنی و زیبا بود. استاد خاطره سازی بود. اونم از نوع شیرین و فراموش نشدنی😍 زندگیمون با توسل به امام رضا (ع) شروع شد. خیلی خوشحال بودم که روزای دوریمون تموم شده و دیگه وارد روزای با هم بودنمون میشیم. ذوق زیادی داشتم میدونستم که زندگی باهاش زندگیِ شیرینی میشه👌
💟تموم فامیل به خاطر داشتن آقا مهدی
بهم تبریک میگفتن و همیشه از #خوبیاش تعریف میکردن منم خدارو شکر میکردم🤲
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh