eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣1⃣2⃣ 🌷 🔹 مصطفے و مجتبے ڪہ مدت ها تلاش ڪردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به برسانند هربار به دلیلے دچار مشکل مے‌شدند. 🔸عاقبت تصمیم مےگیرند هویت ایرانےخود را تغییردهند و از طریق تیپ به این آرزوی سخت خود دست پیدا ڪنند.اما "ڪه عشق آسان نمود اول ولےافتاد مشکلها" براے این دو برادر رقم خورد ... 🔹 شهیدان مے گوید : آنها براے اینڪه بتوانند خود را افغانستانے معرفے ڪنند از پرسیده بودند چه اسم‌هایے بگذاریم ڪه طبیعے تر باشد؟ 🔸خودشـان را معرفے ڪرده بودند. یعنے من با نام (سڪینه نوری) خاله مصطفے (بشیرزمانی)ومادر مجتبے (جوادرضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان. 🔹بچہ ها منو معرفے کرده بودند اگرتماس مےگرفتند بایدبا حرف میزدم. "با من تمــرین ڪرده بودند" 🔸یڪ روز زنگ زدند و گفتند: خانـم ! شما جواد رضایے را مے‌شناسید؟ گفتم: بله هستم باکمک الهی تونستم با زبان صحبت کنم اینقدر راحت را بازی کردم که متوجه نشدند. 🔹پسرانم راهےسوریه شدند من راضی به رفتنشان شدم. مے ‌دانستم ممڪن است شوند، سرشان را ببرند و بدنشان راتکه تکه ڪنند، اینها همه را مےدانستم بعد گفتم:راضے به رضاے هستم و قربون (س) هم مے‌روم که خاک پایش هم نمے‌شوم 🔸پسرانم فدای بی بی جان و هر دوباهم فدایے حضرت زینب (س) شدند. "شـــادی روحشان " 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 ⃣7⃣ 💠 آپاراتی دشمن 🔸راننده بودم در خط حلبچه، یك روز با ماشین بدون رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یكی از لاستیكها شد. 🔹رفتم واحد و به یكی از برادران واحد گفتم: این نزدیكیها نیست؟ مكثی كرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: كجا؟ 🔸جواب داد: لاستیك را باز كن ببر آن طرف خاكریز (منظورش محل استقرار نیروهای بود) به یك دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر است. 🔹برو آنجا بگو مرا فلانی فرستاده، ات! اگر احیانا قبول نكرد با همان لاستیك به مغز سرش ملاحظه منرا هم نكن. 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh