eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت. #شهید_مصطفی_عارفی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣4⃣1⃣ 🌷 💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍 🌹پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.🕊 🌹 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده. 🌹بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.☺️😍 🌹ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن👌 ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم. 🌹بعد از چند ساعت که برای بازپس‌گیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.😥 🌹همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده🕊😍 در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست. 🌹اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.👌 🌹خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.❣ 🌹هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....😣 : شهید حسین هریری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨کلیپ دیدنی از شهید مصطفی عارفی 🌷 و هم رزمشون شهید کوهساری🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خوابش را دیدن گفتن چگونه توفیق شهادت پیدا کردے؟! گفت: از آنچه دلم مےخواست گذشتم! #شهید_سیدمجتبے_عل
🍃🌺🍃🌺 هنگام صحبت با #نامحرم سرش را پایین میانداخت. حجب و #حیا در چهره اش موج میزد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت، اگر خانمی وارد مغازه میشد کتابی در دست میگرفت، سرش را بالا نمی آورد و میگفت: پدر شما جواب بده. #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5868377957289952604.mp3
1.61M
🎤پادکست صوتی شهید علمدار چرا به مقام نور رسید؟ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣5⃣1⃣ 🌷 .... 🌷قبل از عملیات کربلای یک در سال ١٣٦٥ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم تنهایی به سمت سنگری که کمی از خط مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود. 🌷چند صد متری که از محل (سنگر پشت خط) دور شدم، دیدم نقی پشت ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و روضه (ع) می باشد. این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیه کمر تا جلوی صورت نقی بلند شده است.... 🌷ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم اما در کمال دیدم وقتی روضه نقی تمام شد؛ مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. 🌷بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟ سعی داشت از پاسخ من طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی می‌ خوانم؛ می آید و هنگامی که روضه تمام می‌ شود؛ می‌ رود در این موقع بود که از من تعهد گرفت تا وقتی که زنده است این جریان را برای کسی بازگو نکنم. 🌷شب که فرا رسید. به عنوان چشمان تیزبین لشکر در جلوی حرکت می کرد، همچون یاران سالار شهیدان با ایمان و اطمینان قلبی که داشت به پیش می رفت. در تاریکی شب بود که ناگهان گلوله از سوی دشمن به سویش شلیک شد یکی از ها به کتف و قلب مبارکش اصابت کرد هنوز رمقی داشت و یا حسین اول را با صدای بلند گفت و دومین یا حسین را نیمه جان تکرار کرد و باز آخرین ذکری که لبانش را فقط تکان می داد بود و پس از انتقال پیکر مطهرش و تشییع جنازه اش توسط امت حزب الله در قطعه ٥٣ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. 🌷 شادی روحش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#ای_شهیـدان...! مـرغِ دلــم به عشق شمــا پر کشیـده است تا آسمـــان ِکرب و بلاتـان پـریده است مـن آمــده ام بــرای شمــا نوکری کنـم مـن را خــدا برای همیـن آفریــده است. #خادم_الشهدا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 #عاشقانه_شهدا همسرش می گفت #چِشاش خیلی خوشگل بود... امابا این چشمها تو زندگی یه نگاه #حرام نکرده بود... می گفت من بهش می گفت: ابراهیم! این چشای #خوشگل برا من نمیمونه....حالا ببین! وقتی جنازشو آوردن دیدم چشماش نیست... انگار خدا اون چشای خوشگل و"پاک" رو فقط می خواست واسه خودش #انحصاری…! #شهید_محمدابراهیم_همت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
👆این پوتـینها... مرا به بهشـتــــ بـردند... بانـــــو...‼️ تو با ڪفشهایتـــــــ به ڪجا میـــروی...⁉️⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
...👌 بعضی‌ها فكر می‌كنند اگر ظاهرشان را شبیه كنند👥،كار تمام است. نه❌، باید مانند شهدا زندگی كرد. ⚜ می‌گوید: «شهیدعزادار نمی‌خواهد، بلكه می‌خواهد» ⚜ می‌گوید: «شهدا را به خاك نسپارید، بلكه به بسپارید». ⚜چه خوب می‌گفت : «اگر من و تو از این صحنه دفاع از انقلاب عقب نشستیم، فردا در مقابل شهدا هیچگونه جوابی نداریم». راستی💥 به این فكر كرده‌ایم فردا چه جوابی به شهدا خواهیم داد؟؟؟😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عشق و ارادت شهید سید احمد پلارک🌷 به حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عشق و ارادت شهید سید احمد پلارک🌷 به حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣5⃣1⃣ 🌷 🔹قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بودیم مشهد. 🔸یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده ولی تمام بدنش می لرزد. 🔹گفتم: «چی شده؟» گفت: «فکر کنم تب و لرز کردم.» 🔸بعد از یکی دو ساعت به من گفت: «امروز باید حتما برویم بهشت رضا (ع)». اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا (ع) بود. 🔹 از احمد پرسیدم: «چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا (ع)؟» 🔸او به اصرار من گفت: «دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: 🔹"تو در بهشت همسایه منی. من خیلی تعجب کردم تا به‌ حال او را ندیده بودم، گفتم: تو کی هستی الان کجایی؟ گفت: در بهشت رضا (ع)». 🔸احمد آن ‌روز آنقدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی‌دانست پیدا کرد و بالای مزار آن شهید با او حرف‌ها زد. 🌷 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تو مگه دوستم نداری بابایے...💗 مگه نگفتی میری برمیگردی...😔 گفتی یه روزی تو لباس عروس☺️ دلت میخواد که دور من بگردے... وقتی لباس پاره‌تو آوردن...😔 ندیدی که قد مامانے خم شد...! داد میزنم که آدما بدونن... باباے من #مـدافــع‌حــــرم شد...🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 58 استاد پناهیان؛ چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟ بهشون یاد داد
❣﷽❣ 59 استاد پناهیان: تو نقلا هست که وقتی در شام اسیرا رو آوردند پیش یزید ، یکیشون گزارش داد ، صدا زد یزید هر چی این بچه های حسین و زدیم ، ▪هیچکدومشون یه حرف ناسزا به ما نزدند ، یه بی ادبی نکردند ، 😭😔 ✅ ادب مال ماست ، ادب مال وقتیه که انسان کم میاره ، با ادب قشنگ برخورد میکنه ، مگه هر کی هر چی دلش خواست باید انجام بده ؟ ✅🌺 اگر بچه من از دبیرستان اومد بیرون ، از راهنمایی اومد بیرون ، یه دفعه ای جلوی ننه باباش وایساد، گفت : دلم میخواد ، معلومه که آموزش و پرورش ما کارش خرابه ، بچه رو چرا بی ادب کردی ؟ ❓❗❓ ❌من به مسئولین آموزش و پرورش عرض کردم . شما نمیخاد به بچه من نماز خوندن یاد بدین . ⭕شما نمیخواد خدا و پیغمبر به بچه یاد بدین ، ✅به بچه من ادب یاد بدین . بگید انسان است و مخالفت با هوای نفس کردن . برای اینکه انسان رفتاری رو انجام بده همیشه نباید دل به خواهی هاشو وسط بیاره . ❌⭕ ادب کنترل کننده هوای نفسه یه مدت ادب و رعایت کن تا بتونی نماز مودبانه بخونی ☝️✅ امتحان کن 👌👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 8⃣1⃣ 💠 دفترچه ای برای خمس 📌خاطره ای از #شهید_مصطفی_صفری_تبار🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @sh
🌷 #یاد_یاران 9⃣1⃣ 💠 به سادگی عماد 📌خاطره ای از #شهید _عماد_مغنیه🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠 شهیدی که از مزارش بوی گلاب می آید. #شهید_عطری❤️🕊 🌷شهید #سید_احمد_پلارک در ز
2⃣5⃣1⃣ 🌷 شــ‌هید گـ‌منامی که با عنایت شهید نامـدار شد . . 🔸 🌷 در تهران متولد شد. 🔹وی قبل از اخذ دیپلم به جبهه های حق علیه باطل اعزام و در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین مفقود الاثر شد. ‌‌🔸سالها بود خانواده منتظر بازگشت عزیزشان بودند. 🔹در یکی از روزها خواهر شهید "ملاحسنی" بر سر مزار 🌷 (شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود) در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت وجود دارد. 🔸پس از بررسی، خانواده شهید پلارک را جویا می شود، خانواده ایشان می گویند شهید پلارک هر کدام از دوستانش که به فیض نائل می شد بالای سرش یک ضربدر می زد. 🔹معلوم شد که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده . 🔸خواهر شهید ملا حسنی شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهد که به برادرم بگو یک نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد . ‌🔹این خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خود را در می بیند و او به خواهرش می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من که برای دیدار شما آمده ام. خواهرش می گوید: کی؟ شهیدملاحسنی به او می گوید: " در نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند؛ قبر وسطی مربوط به من است. 🔸خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند این چه خوابی است که بعد از 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. 🔹در شب بعد مجددا" شهیدملاحسنی به خواب خواهرش می آید و می گوید: "نمی خواهی مرا ببینی؟ من منتظرت هستم." و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. ‌🔸خواهر این شهید صبح اقدام به پرس وجو می کند و مطلب را با سپاه در میان می گذارد. پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و نحوه شهادت او، شهید مورد تایید قرارمی گیرد. 🌷شهید حمیدرضا ملاحسنی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 شهیدی ڪه صورتش زیبا، سیرتش زیباتر بود...به #قمرفاطمیون شهرت داشت یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه #مدافع_حرم باقـی بماند. #ڪلام_شهیدحسین_هریری🌷من حاضرم مثل علی اڪبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه. آخرشم این شهید درحال خنثی ڪردن بمب بود ڪه منفجر شد و قسمتی از بدنش تڪه تڪه شد. #شهید_حسین_هریری #مدافع_حرم_آل‌الله 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📖 ♨️ فضای مجازی را ♨️ 🔰آمده بودیم بجنگیم پاتک خوردیم! 🔰آمده بودیم مفید باشیم دچارِ سرگردانی شدیم🤕 🔰آمده بودیم خوبی ها را جار بزنیم اسیرِ بدی هایش شدیم 🔰آمده بودیم یارگیری برای (عج) واردِ ارتش شیطان شدیم!🔥 🔰آمده بودیم ندانسته ها را یاد بگیریم ! داریم فراموش می کنیم همان دانسته ها را! 🔰آمده بودیم که بگوییم : آری ؛ ما هم هستیم ...!✊ درگیرِ دیده شدن شدیم و نیت ها ،یادمان رفت.😔 -آمده بودیم و آمده بودیم .... خوب آمـــدیم ... بد .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 شهید بابایے بہ همسرشون میگن:😍 ملیـحھ ! 🙂 ما یہ نگاه ڪردن داریمـ یہ دیدنــ . من توے خیابون شاید ببیـنم اما نـــگاه نمیڪنمـــ....😌 #چقدر_خوبہ 😍❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نگاہ ڪݩ چہ زیـبا از خستگے #خوابـش برده اے شهیـــد دعایـے ڪݩ ڪہ ما از خستـگیِ #گناہ خوابمـاݩ نبـرد و از قافلہ ے #مهدے فاطمہ جا نمانیم #شبتون_شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یا صاحب الزمان(عج )🌺 کاش تماشا کنم جلوه ی ماه تو را ماه که نه، شمس جان ،ای قدمت برسماء #سلام_آقا صبحت بخیر امام مهربانم🌸🍃 @ShahidNazarzadeh
صبح آمد و #خاطرات شادت اینجاست #عطر تن و #خنده های نابت اینجاست در #باورِ من نیست نباشے دیگر تصویرِ #رخِ پُر تب و تابت اینجاست به یاد #شهید_محمد_اسدی❤️🕊 #سلام✋ #صبحتون_شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون روعوض‌ کنیم، می‌خوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنل نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا😊 اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد اما با اصرار عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم☺️ #شهیدعباس_بابایی @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 4⃣3⃣ 💠 سر به سر عراقی ها😄 🔹هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم.📞 گوشی بی سیم را گر
🌷 ⃣3⃣ 💠مرا دریابید 🔹همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. 🚍موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم. 🔸محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من می‌خندیدند.😂😅 همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند. 🔹بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا می‌ماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم. 🔸بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: 🙌 «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمی‌شه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!» همه زدند زیر خنده.  😁 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh