eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣5⃣1⃣ 🌷 .... 🌷قبل از عملیات کربلای یک در سال ١٣٦٥ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم تنهایی به سمت سنگری که کمی از خط مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود. 🌷چند صد متری که از محل (سنگر پشت خط) دور شدم، دیدم نقی پشت ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و روضه (ع) می باشد. این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیه کمر تا جلوی صورت نقی بلند شده است.... 🌷ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم اما در کمال دیدم وقتی روضه نقی تمام شد؛ مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. 🌷بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟ سعی داشت از پاسخ من طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی می‌ خوانم؛ می آید و هنگامی که روضه تمام می‌ شود؛ می‌ رود در این موقع بود که از من تعهد گرفت تا وقتی که زنده است این جریان را برای کسی بازگو نکنم. 🌷شب که فرا رسید. به عنوان چشمان تیزبین لشکر در جلوی حرکت می کرد، همچون یاران سالار شهیدان با ایمان و اطمینان قلبی که داشت به پیش می رفت. در تاریکی شب بود که ناگهان گلوله از سوی دشمن به سویش شلیک شد یکی از ها به کتف و قلب مبارکش اصابت کرد هنوز رمقی داشت و یا حسین اول را با صدای بلند گفت و دومین یا حسین را نیمه جان تکرار کرد و باز آخرین ذکری که لبانش را فقط تکان می داد بود و پس از انتقال پیکر مطهرش و تشییع جنازه اش توسط امت حزب الله در قطعه ٥٣ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. 🌷 شادی روحش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚫️عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا (علیه السلام) ⚫️یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید☀️ ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔷من درحالی که تعجب کرده بودم😟 و حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض🤒 و یا شوید⁉️ 🔶ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت (علیه السلام) دارم. 🔷پرسیدم: چطور⁉️ فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود👌.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد😔 و خلاصه بچه دار نمیشدند🚫. 🔶روزی پس از آنکه از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان نمیشوید تا بچه دار👶 شوید؟ 🔷پدرم این حرف را به بازگو میکند،مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی✨ فرموده و ما نیز بچه دار شویم😃؟ 🔶پدرم میگوید: ما که چیزی تا نذر کنیم؟😔مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست❌ چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه و صفر را برای امام حسین (علیه السلام) از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد⚫️ و سیاه بپوشید. 🔶در آن سال پدرم به این عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود😊 و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و سقط نمی‌شود. 🔷یک شبی🌙 یکی از ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.وقتی پدرم درب🚪 را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک دارم. پدرم می‌گوید بپرس.طلبه می‌پرسد آیا شما باردار است؟ایشان با تعجب😳 می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔶ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن😭 میکند و می‌گوید: من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا پوشیدی این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم 🔷و او سالم میماند و او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم👌 در دین میگردانیم و به او میدهیم. 🍀و او را به نام من " " نام بگذار... حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم⁉️..... 🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
شنیده‌ایم علامه امینى فرمودند: شب🌙 و روز ، براى سلامتى صدقه دهید👌 چون قلبِ حضرت شان، اندوهناک💔 جَدِّ غریب‌شان،حضرت است رو سعی کنیم بر بستر نرم نخوابیم 🚫و غذایی مانند بخوریم تا مراتب همدردی خود با امام زمان (علیه السلام ) را اعلام نمايیم😔 سعی کنیم در اين مصيبت عظمى، به قدر توان مرهمى بر قلب مجروحـ💔 ، بگذاریم 🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
شنیده‌ایم علامه امینى فرمودند: شب🌙 و روز ، براى سلامتى صدقه دهید👌 چون قلبِ حضرت شان، اندوهناک💔 جَدِّ غریب‌شان،حضرت است رو سعی کنیم بر بستر نرم نخوابیم 🚫و غذایی مانند بخوریم تا مراتب همدردی خود با امام زمان (علیه السلام ) را اعلام نمايیم😔 سعی کنیم در اين مصيبت عظمى، به قدر توان مرهمى بر قلب مجروحـ💔 ، بگذاریم 🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴در سال ۶١ هجری مردم سه دسته تقسیم شدند. 1⃣‌یک دسته اصحاب حضرت علیه‌السلام بودند که در مدار محبت و عشق‌بازی با امام زمانشان چنان جلو رفتند👊 که به مقام فناء رسیدند✔️ تا جایی که در ردیف امام معصوم، مردم تا قیامت بر آنها می فرستند، "وَ عَلَی الاَرواح الَتی حَلَّت بِفِنائک" ⭕️این دسته آنقدر در کسب جلو رفتند که در امام زمانشان حل شدند مثل شکر و آب وقتی در هم حل می شود می گویند: شربت شده، دیگر نه آبی هست نه شکری، شدند، جدا از هم نیستند❌. ♨️با یک 🔅انتخاب 👌 🔅و بر حق 🔅و به این مقام رسیدند. 2⃣دسته دوم شیعیانی بودند که از مدینه تا کربلا قدم به قدم حضرت سیدالشهداء بودند، در خیمه، بعد از فرمایشات حضرت، 😔! 🔅 🔅حب زن و فرزند 🔅و عدم داشتن عزم راسخ 🔅و بی استقامتی آنها را از امام زمانشان جدا کرد😞. ♨️این دسته رفتند و را تسلیم دشمن کردند. (❌نسبت به امام زمانشان بی تفاوت بودند❌.)کاری که ما هم با امام زمانمان می کنیم😔، به یاد امام زمان نیستیم🗯. 👈گاهی انسان به یک وادیی می رسد که باید بین ✓امام زمانش و ✘دنیا، یکی را انتخاب کند✅. 3⃣دسته سوم آنهایی بودند که از اطراف آمده بودند برای جنگ سیدالشهداء (علیه‌السلام). ⚠️خیال نکنید آدمهای کافر و بی دینی بودند یا امام حسین (علیه‌السلام) را نمی شناختند🚫. کسانی بودند که نامه📨 نوشته بودند و حضرت را کرده بودند! ⁉️چه می شود که به جنگ با امام زمانش می رود؟! 🔲استاد حاج آقا زعفری زاده 🔳الّلهُـــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــرَج الساعه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
♦️شما اگر محمودرضا را با #کوثر می‌دیدید، لطافت خاص و دیدنی‌ای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به #محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی می‌خندد برای #دختر خوبیت ندارد🚫» ♦️در حالی‌که کوثر در #بغلش بود و داشت بالا و پایین می‌انداختنش گفت: «این #مدلش خوشحال است». محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه✅ فدای آن #آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا💫 تأسی صحیح به #سیدالشهداء(ع) است. راوی: برادر شهید #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢به اسم حبیب 💠روایت اول 🔰محمدحسین تحصیلات نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: . خودش اول از همه راه میافتاد, . 🔰به نقل از میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو میشه یکیش جنگه💥 اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید) 🔰حتی اینجا هم به اسم جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, ...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️ 🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید تنها برگرده🚫 بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس . حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت. 🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای الزامی کرده بود. 🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد کتاب میخوند📖 کتاب هم میداد کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش. 🔰محرما غذای هیئت بود میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر رو زیاد میکنه. به همین سادگی... ، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 📚برگرفته از کتاب عمار حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 8⃣ 💢 در زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتعلمون .(2)دوست 🥀دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از عالم بردارى و لشکر اجنه را نشان این سپاه دشمن👹 دهى و تقاضاى تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانى.... 🖤و بفهمانى که ☝️ کافیست تا میان سرها و فاصله اندازد و زمین کربلا را از سرهایشا ن سیاه کند... اما امام با اشاره آنها را به آرامش مى خواند و اشتیاق دیدارش با االله را به رخشان مى کشد.🍂 💢 دوست🌸 دارى... ولى هیچ کدام از این را که دوست دارى ، انجام نمى دهى . فقط چشم از خیمه🏕 به امام مى دوزى و رد نگاه او را دنبال مى کنى . امام ، نگاهش را بر چهره عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن مى کند و تو با خود مى اندیشى که مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟ مگر هیچ رگى از غیرت و هشیارى در این قوم باقى است که بتوان بر آن تکیه کرد و احتمال را بر آن بنا نهاد⁉️ 🖤مى دانى که به منفى بودن این پاسخ واقف تر است اما او عمل مى کند و دلش 💔براى راهیان جهنم هم .🔥مردم ! ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است. سپس به مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟ 💢 آیا من فرزند زاده شما نیستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟آیا حمزه عموى من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسلام آورده نیست ؟ 🖤آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهش🌸تیم؟ آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ مادر من است ؟ على پدر من است و...؟بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک😭 در چشمهایت حلقه مى و قلبت❣ گر مى گیرد. مى خواهى از همان شکاف خیمه⛺️ فریاد بزنى: برادر! همین افتخارات ما ماست . 💢 اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر، به حنین . اینها کینه است . بغض اینها، بغض خیبرى است.مساله اینها، مساله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزید مست و لایعقل زمزمه کند: 🖤_لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل و از بنیان ، منکر خدا و وحى و شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.برادرم ! عزیزدلم💓 ! اینها اکنون را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند. تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست. مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى . 💢اما را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل(3) را براى مرور کنى. جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر(4) از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به جنگ با ولایت کشاندند! ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کلام پیامبر افتاد که : مبادا بر شترى نام سوار شوى و به جنگ روى اما و لباس و زینت همان شتر را عوض کردند... ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🏴شهادت دردانه‌ی سه‌ساله‌ی ، حضرت بنت‌الحسین علیهماالسلام را به محضر 🏴 مقدّس زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و همه ارادتمندان آن حضرت تسلیت عرض می‌نمائیم.. 🏴تسلیت یا صاحب الزمان😭😭 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh