🔴 شیخ حسین سامرایی كه از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:
🔵 در ایامی كه در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا كردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم كه به فارسی فرمود:
🌕 به شیعیان و دوستان بگویید كه خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند، كه فرج مرا نزدیك گرداند.
#توصیه_های_امام_زمان
ولادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مبارک باد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟عروسی آقا مصطفی وقتی می خواست برای عروسی اش کارت دعوت بنویسه برای اهل بیت هم کارت فرستاد کارت دعوت نوشتیک کارت برای امام رضا(ع) مشهد،یک کارت برای امام زمان (عج)مسجد جمکران،یک کارت هم به نیت دعوت کردن حضرت زهرا(س) نوشت و انداخت توی ضریح حضرت معصومه(س) قبل از عروسی حضرت زهرا(س) آمدند به خوابش و فرمودند چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟کی بهتر از شما؟ببین همه اومدیم شما عزیز ما هستی...
📍خاطره از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی پور
📚منبع:یادگاران ۸ کتاب ردانی پور صفحه ۸۴
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤ آیت الله بهجت رحمت الله علیه:
💠 در قیامت گردنه ای هست که کسی
حقی از مردم بر گردنش باشد، نمیتواند
از آن بگذرد؛ یا بایدحسناتش به کسی که
حق او را پایمال کرده، بدهد یا...بالاخره
تا مردم در آنجا از همدیگر راضی نشوند،
نمی توانند از آنجا بگذرند.
🔰نشر حداکثری با شما
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
📛 کینه
✅ امام علی علیه السلام:
کینه و بدخواهى دیگران را از سینه خود درو کن تا بدخواهى به تو از سینه دیگران ریشه کن شود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش جاوید هست🥰✋
*دعوت حضرت زینب(س)*🕊️
*شهید جاوید یوسفی*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۷
تاریخ شهادت: ۹ / ۱۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: ساکن کوار،فارس
محل شهادت: سوریه
*🌹مادرش← به جاوید گفتم به سوریه نرو🥀تو دوتا بچهی کوچک داری🥀اما راضیام کرد به رضای خدا و گفت مادر باید بروم برای دفاع از حرم عمه زینب(س)🕊️ او خوابی دیده بود همینجا خواب بود (به گوشه هال اشاره میکند)💛 آشفته و پریشان از خواب بیدار شد🥀خیلی دگرگون بود، گفت خواب دیدم در قبر خوابیده بودم🍂 قبرم تاریک بود و یک عقرب روی سینهام راه میرفت🥀خیلی ترسیده بودم 🥀تا اینکه خانمی نورانی آمد و قبرم روشن شد💛 و گفت جاوید تو از مایی بلند شو،💛 و سپس جاوید گفت: حضرت زینب (س) گفته باید بیایی و من باید بروم.»🕊️ او پس از این خواب به دنبال راهی برای رفتن به سوریه میگشت تا اینکه به مشهد رفت💫 و با تیپ فاطمیون آشنا شد.💫مدتی بعد شب قبل از عملیات زنگ زد📞 و گفت که دیگر برنمیگردد و برایش دعا کنم».🕊️ مادر همان شب 100 آیتالکرسی نذر سالم برگشتن جاوید میکند🥀اما بنا بود آرزوی جاوید برآورده شود💫صبح فردای عملیات خبر شهادت جاوید را میدهند.🕊️شهید جاوید یوسفی، افغانی شیعه ساکن کوار، در دفاع از حرم،💫 توسط تروریستهای تکفیری آسمانی🕊️و در شیراز به خاک سپرده شد.*🕊️🕋
*شهید جاوید یوسفی*
*شادی روحش صلوات*
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۷۱)
امروز بدجوری هوسه اش رشته کرده بودم مامان میخواست برام اش درست کنه منم کمکش میکردم
تلفن خونه زنگ خورد زینب بود
باهم سلام و علیک کردیم
مامان از تو اشپزخونه صداکرد کیه دخترم ؟؟
مامان زینبه....
سلام برسون بهش دخترم ...
باشه ...زینب مامان سلام میرسونه
سلامت باشه .خب چه خبرا فرزانه چیکارا میکنی؟؟
هیچی روزا از صبح تا ظهر سرکارم
بعداز ظهرم که اکثرن خونم شباهم برای نماز و زیارت میریم حرم
تو چیکار میکنی ؟؟ از خاستگار خبری نیست؟؟
چرا ...یکی دو نفر بودن که بابا ردشون کرد بدونه اینکه من خبر داشته باشم
انگار مورد پسند بابا نبودن ....
اتفاقا فرزانه بخاطر همین بهت زنگ زدم برام خاستگار قراره بیاد😊😊
عههه مباااارکهههه. کی هست؟ دیدیش؟؟
اره بابا اشناست ...اگه مخالفتی نباشه
صددر صد جوابم مثبته 😍😍😍
خب حالا کی هست این شاهزاده سوار بر اسب سفیدت؟؟؟
زینب ـ خودت حدس بزن..
عه خیلی بدی بدو خودت بگووو مردم از فضولی 😁😁😁
خب باشه خودم میگم ... اقا محسنه پسر عموت..😊😊😊
فرزانه ـ گفتی کیه؟؟
مگه صدام نمیاد گفتم محسن پسر عمو ناصرت...😮😮😮
شکه شدم بی صدا داشتم فقط گوش میدادم ...😧😧😧
الووو فرزانه ... الوو گوشی دستته؟؟
چرا حرف نمیزنی ؟؟
اره دستمه ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد... بایه خنده ظاهری گفتم
مبارکهههه ان شاالله خوشبخت بشین☺️☺️☺️
زینب ـ امین تا هرچی قسمت باشه
کاش،روز خاستگاری شما هم اینجا بودین کم تر جای خالی داداش و حس میکردم 😔😔😔
ببینم چی میشه اگه جور شد چشم حتما میام ...
فرزانه مامان صدام میکنه من دیگه برم بعدا باهم حرف میزنیم ...خدا حافظ
باشه برو به سلامت خدا حافظ
گوشی رو با عصبانیت گذاشتم رفتم اشپزخونه...
نشستم رو زمین و شروع کردم به پیاز خورد کردن با حرس پیازارو خورد میکردم از طرفیم بغضم گرفته بود
که چرا محسن بهم دروغ گفت به بهونه پیاز اشکام سرازیر شد
مامان ـ دخترم یواش دستتو نبری
نه حواسم هست ...
فرزاااانه منو نگاااه کن داری گریه میکنی ؟؟
نه گریه چیه دارم پیاز خرد میکنم اب
پیاز چشامو میسوزونه😢😢
مامان نشست کنارم سرمو بالا گرفت
فرزانه دروغ نگو داری گریه میکنی
این اشکا، این حال و هوا بخاطر پیاز نیست ...
زینب بهت چی گفت که یه دفعه اینجوری بهم ریختی ؟؟؟
گریم بیشتر شد 😭😭😭
مامااان از خودم بدم میاااااد ،متنفررررم
از اینکه خودمو کوچیک کردم ....
ادامه دارد....
نویسنده 📝 انارگل🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 جملات سنگین #حاج_قاسم درمورد رهبر انقلاب
🔺بخشی از وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی درمورد امام خامنه ای
از اصول مراقبت کنید.. اصول یعنی #ولی_فقیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام، در نشانت را
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
💞اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج💞
♥️تعجیل درفرج پنج صلوات♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
غَمَش را غیر دل
سر منزلے نیست
ولے آن هم نصیبِ
هر دلے نیست
#حاج_قاسم ❤️
#صبحتون_شهدایی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه #عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش #دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد.
🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکیست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هشت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود.
🍃اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید.
🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند:
منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار.
🍃همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟
♡ #تولدت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_رسول_خلیلی
📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۲
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید رسول خلیلی💐
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید آیت الله دستغیب🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡به نام دلارام بیتاب ها♡
🍃باید #یقین پیدا کنیم، یقین آدمی را میرویاند و رها میسازد. یقین به اصالت #عشق، یقین به "او" و هرآنچه که از جانب "او"ست. یقین به هدف، به چرایی وجود. یقین به کُنه حقیقت.
🍃یقین که یافتی، باید حرکت کنی. رکود و #سکون، در مسلک ما نیست. باید جهد و #تلاشت را به کار بگیری و برسی به #راز_خلقتت. باید از ضمیر جان، نغمهی #عبودیت سر دهی.
🍃او نیز به حقیقت بارز عصر خویش، یقین پایدار داشت، یقینی ناگسستنی، یقین به #ولایت. و مگر نه اینکه #اسلام، بر پنج رکن بنیان نهاده شده و اَهمّ آنها، ولایت است؟* او چنین بود و برای این یقین، از جان گذشت.
🍃و آنجا صدق این یقین، آشکار میگردد و سعادت او، رشک برانگیز میشود که #نائب_امام_عصر این چنین از او سخن میگوید: "حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج #سید_عبدالحسین_دستغیب، معلم اخلاق و #مهذّب نفوس و متعهد به اسلام و #جمهورى_اسلامى بود."*
🍃آری! یقین آدمی را میرویاند و رها میسازد. یقینی که با حرکت تنیده شود. حال، درون خود را بنگر. آیا یقینی داری که تو را به حرکت وادارد و فرجام تو را به وصال هدف، گره بزند؟
پ.ن:
* امام باقر(ع): اسلام بر پنج پایه استوار شده است: بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت، و به چیز دیگری دعوت نشده آنگونه که به ولایت دعوت شده است❣
(بحارالانوار، مجلسی، ج68، باب27، روایت1)
*بخشی از سخن امام خمینی(ره)
(صحیفه امام، ج15، ص: 417-419)
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_سید_عبدالحسین_دستغیب
📅تاریخ تولد : ۱۲۹۲
📅تاریخ شهادت : ۲۰ آذر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مرقد میر سید محمد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #سیره_شهدا | #شهیدانه
🔻هاشم دو خصوصیت بارز داشت که در کمتر کسی پیدا میشود, دلسوزی و خیرخواهی؛ اگر کسی چیزی از او میخواست تمام سعی و تلاشش را میکرد تا او را به خواستهاش برساند.
📍هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم میشد. هیچ وقت خودش را دست بالا نمیگرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار میشد او در صف کمک رسانی حاضر میشد.
✍روایتی از مادر#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_25653408.mp3
3.05M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۱۶۸
🎤 استاد #جعفری
🔸«وظایف منتظران»🔸
🔺قسمت هفتم
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید احمد جلالی نسب🌼
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃خلاصه زندگی اش را قلم میزنم از همسایگی #کریمه_اهل_بیت تا دو سال استراحت در آغوش #تدمر. از آن لحظه نابی که اذن دفاع را از بانوی #قم گرفت تا زمانی که بال درآورد و به سوی آسمان شتافت.
🍃شاید همه آن چیزی که من میدانم همین باشد، در ذهن کوچک و خسته ام نمیگنجد که او را ترسیم و توصیف کند از این پایین تا آن بالا راه بسیار است او به وصال #مادر_پهلو_شکسته به آسمان عروج کرد و من به قعر چاه #سقوط.
🍃از زمین، #آسمان جور دیگریست، ابرهایش سفرنامه ها میخوانند اگر خوب گوش کنی. از #انتظار میگویند اینکه مادری کنج خانه نشسته و از پنجره حیاط را تماشا میکند بلکه در باز شود و قامت رعنای پسرش را باز به #آغوش کشد♡
🍃از همسفری میگوید که به #ابوزینب دل بست و #عاشق شد و چه خوب میدانست "هجران، کیفر #عشق است"* که چون #یعقوب به انتظار نشست و این کیفر را به جان خرید.
🍃به آخر سفرنامه که میرسند بغض میکنند. به آن لحظه که ابوزینب رفت و برنگشت، چشمه اشک #مادر خشک شد نیامد، دل همسر هزار تکه شد اما نیامد. به گمانم مادر دلش نیامد، پسر از لطف حضور #فاطمه(س) بی نصیب بماند که دست به دعا نبُرد بلکه به #انتظار نشست.
🍃و انتظار، عجیب سخت و #نفس_گیر است. اینبار قلم را به دست میگیرم تا در چاه برای خودم گمنامیاش را رسم کنم، سری که بر دامن زهراست و #تدمر که دو سال میزبان مهمان ایرانی اش بود.
☆#شهادتت_مبارک☆
*امیرالمومنین علی (ع)
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_احمد_جلالی_نسب
📅تاریخ تولد : ۱۳۵۲
📅تاریخ شهادت : ۲۰ آذر ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای قم
🕊محل شهادت : تدمر سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹#شهـید_حسینمعزغلامی:
"طور؎تلاشڪنید
کہاگرروز؎ . . .
#امام_زمان(عج)فرمودند
یڪسربازمتخصصمیخواهم
بفرمایند،فلانـیبیاید . . .
سرباز؎کہهیچڪارایینداشتهباشہ، بدردآقانمیخوره ..!"
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید محمد کیهانی🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به #مرگ است. بدان معنا که گاه باید از خود پرسید به کجا میرود این گوهر جان؟ به چه سان می کند آیینه دل؟ که ما خود را رهروان همان #امام خطاب میکنیم که فرمود :"کشته شدن عادت ما و شهادت #کرامت ماست"😌
🍃و چه بزرگی زین سان بهتر که در چشم او در آیی تا در این تاکستان های دنیا برای مردن، گذران عمر کنی چرا که او نگارنده ماست و جز او کس ندارد شیوه نقش و قلم را در این دایره مینایی❣
🍃او همان که خداوند دلهای #آواره است که تا نرسانیدن آنها به خود، برایشان در این دو روز دنیا آسایشی قرار نداده، چنان که #شهید_کیهانی وابستگی های این دنیا دست و دلشان را بند نکرد و برای رسیدن به حیات #ابدی بیقرار بودند و جز #شهادت برایشان قراری در دنیا وجود نداشت که با پرواز به سوی معبود برای همیشه به حیات #عند_ربهم_یرزقون رسیدند🌹
🍃اکنون ما مانده ایم و راه آنان که این روزها بیشتر از همیشه #شرمنده نگاه هایشان شده ایم. ای شهید، دلهایمان را چون رودی که به اقیانوس میریزد به شما متصل میکنیم که دلتان وسیع و بی انتهاست. برای دلهایمان دعا کنید که شرمنده نگاهتان نشویم😓
✍نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🕊به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمد_کیهانی
📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۵۷
📅تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : اندیمشک
🕊محل شهادت : حلب
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #سوریه #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #معرفیشهید | #شهید_حسین_بواس
📍 شهید حسین بواس فرزند ابوالقاسم در روستای ملاط از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان ، در ۲۹ دی ماه سال ۱۳۶۰متولّد شد. ایشان دارای دو فرزند به نامهای محمّد جواد و محمّد حسین و از شهدای لشکر ۲۵ کربلا مازندران بود.
💎 با مهاجرت پدرش به شهرستان لنگرود در این شهر، بعد از گذراندن دوره ی آمادگی، سرانجام وارد دبستان شد.هنوز دو- سه سالی از دوران تحصیل ابتدایی اش نگذشته بود که همراه خانواده اش به استان مازندران هجرت و در شهرستان چالوس اقامت نمودند. شخصیت اولیه شهید، با مراقبت اولیاء و مجالست با هم سن و سالان بر چین شده از خانواده های مقیّد و مذهبی جان گرفت و بعدها با هدایت پدر و مادر با حضور در مساجد و مراسم های مذهبی، روحی تازه در او دمیده شد.
✔️ طاهره شریفی می گوید: همسرم عاشق شهدا بود. بهخصوص علاقه ی خاصی به شهید صیاد شیرازی داشت و دقیقاً در سال روز شهادت ایشان به شهادت، رسیدند.
♻️ شهید بواس چهاردهم فروردین سال ۹۵ از فرودگاه تلفنی با اعضای خانواده خداحافظی و در بیست و یکم فروردین بنا به قول همرزمانش در بعدازظهر همان روز با گلوله ی تکفیریها در منطقه خانطومان سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش وحید هست🥰✋
*صورت آسمانی*🕊️
*شهید وحید شیبانی*🌹
تاریخ تولد: ۲۲ / ۱۲ / ۱۳۶۰
تاریخ شهادت: ۱ / ۱۲ / ۱۳۹۱
محل تولد: تهران
محل شهادت: کردستان
*🌹همسرش← چند ماه قبل از شهادت🕊️یک روز آقا وحید آمد و گفت شناسنامهات را بردار، بیا برویم،‼️میخواهم خانه را به نامت کنم.‼️تعجب کردم وگفتم ضروتی ندارد اینجا برای همه ماست🍃از من انکار و از او اصرار🍂اما آقا وحید مرا با خود برد و ارثی که از عمویش به او رسیده بود (به علت اینکه عمویش وارثی نداشت) را به من داد و گفت برای خودت طلا بخر🍃 هرچند که ابتدا مخالفت کردم اما در نهایت به دل او راه آمدم.🍃بعد از اینکه همه داراییاش را به نام ما کرد، گفت من مهریهات را دادم🍃و پول طلایی که به شما دادم، اجاره خانه من است🍂 پس من مستأجر شما هستم و از خودم چیزی در این دنیا ندارم.»🌙 آقا وحید راست میگفت، گویی آماده رفتن بود🥀و خود را از تعلقات دنیا رهانید.🕊️او مهندس مخابرات در سپاه بود🍃ایشان که برای انجام مأموریتی به کردستان رفته بودند،🍂بر اثر انفجار مواد منفجره💥به دست گروهک پژاک❌به شهادت رسید.🕊️همکارش گفت پیکر آقاوحید سوخته🥀و چیزی برای دیدن نمانده است.🥀یاد آن قد و بالای زیبا و صورت آسمانیاش افتادم💫 او ۴۰ دقیقه در آتش سوخته بود🥀در نهایت به آرزویش که شهادت بود رسید*🕊️🕋
*شهید وحید شیبانی*
*شادی روحش صلوات*
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من (۷۲)
مامان ـ چرا مگه چی شده؟
بگو زینب چی گفت ؟؟
هیچی قراره همین روزا براش خاستگار بیاد ...😔😔
مامانـ مبارکه اینکه خبر خوبیه گریه نداره که😊😊
مامان گریه ام بخاطر این نیست😢😢
پس بخاطر چیه؟؟!!
فرزانه یه دقیقه این پیازا رو بزار کنار
درست و حسابی حرف بزن ...
نگاه کردم به صورت مامان و گفتم :
مامان خاستگار زینب محسنه ... میفهمی محسن پسر عموم 😔😔
مامان ـ واااا 😳 یعنی چی ؟!!
پس حرفای اون روز محسن که میگفت قراره دوباره بیاد....
اره مامان خودش بهم گفته بود ...منم چقدر ساده و زود باورم با خودم میگفتم اینجوری بچم دیگه بدونه بابا بزرگ نمیشه ...
از طرفیم اینطوری به وصیت شوهرمم عمل میکنم ... اما نمیدونستم این وسط فقط خودمو خارو خفیف میکنم
اشکال نداره دخترم ناراحت نباش
اتفاقیه که افتاده جونت سلامت
مگه مامانت مرده ... خودم کمکت میکنم تا بچه ات و بزرگ کنی
الکی خودتو آزار نده...
برو صورتتو بشور بیا یه چایی می یزم با کیک بخوریمـ....باشه مامان
شب با مامان رفتیم حرم
بعداز نماز رفتیم زیارت کردیم و تو حیاط سقاخونه نشستیم...
دلم خیلی پربود چشامو به ایوون طلا دوختم و تو دلم با امام رضا ع دردو دل میکردم....
اقاجان میگن شما غریب الغربایی
هوای غریبا رو داری اقا میشه یه نظری هم به من کنی😭😭😭
اقاجون منم تنها و غریبم...اقاکمکم کن از پس مشکلاتم بر بیام بتونم به تنهایی بچم و بزرگ کنم و مهدوی بارش بیارم زیر سایه ی شما
😭😭😭😭
اقا اول امیدم به خداست بعد به شما
محسن تو حرم چند بار به گوشیم زنگ زد اما جوابشوو ندادم ...
مامان ـ دخترم چرا جواب نمیدی
شاید کار مهمی داره که همش داره زنگ میزنه...
نه مامان اینجوری بهتره اخه دیگه حرفی نمونده که... خونه هم که رفتیم چندین بار زنگ زده بود شمارش افتاده بود رو صفحه تلفن...
مامان بازم ازم خواست بهش زنگ بزنم اما قبول نکردم ... اصلا دیگه نمیخواستم باهاش روبه رو بشم ...
فردای اون روز محل کارم یه شماره غریبه بهم زنگ زد....
جواب دادم الوو ...بفرمایید...
الووو سلام فرزانه خانم تورو خدا قطع نکنید تورو ارواح خاک عباس گوش کنید یه لحظه...
بخاطر قسمی که بهم داد مجبور شدم به حرفاش گوش کنم ....
اقا محسن لطفا زود حرفاتونو بزنید
محل کارم هستم صاحب کارم شاکی میشه....
ادامه دارد...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹