🕊🌹👱♂
اینهمہاز #حجـٰابدختَرا گفٺیم
ایندفعہبسلامتے #پسرهـٰایۍ
ڪهچشمـٰاشۅنڪفخیـٰابونۅمیبینہ
#غیࢪت ٺوشۅنمۅجمیزنہ
پـٰاتوقشون،عشقشۅنگلزاࢪشھداست🌷
دمہمـٰادراشۅنگࢪم..🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣3⃣ #قسمت_سی_وهفتم
📖دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد میشد، تعداد قرص ها را کم و زیاد میکرد. بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت میکرد و بدنش به داروها جواب نمیداد.
📖از خانه رفتم بیرون، دوست نداشتم به قهر بروم خانه اقاجون. میدانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم ارام میشوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کردم، اخم هایش را فوری توی هم کرد.
_شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می ایید⁉️
منظورش را نفهمیدم🤔 پشت سرش رفتم تو. صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و حسن یکی شد.
📖_ایوب و بچه ها اژانس گرفتند، امدند اینجا.
بالای پله را نگاه کردم، ایوب ایستاده بود.
-توی خانه عمه من چه کار میکنی⁉️
با قیافه حق به جانب گفت: اولا عمه ی تو نیست و ... ثانیا تو اینجا چه کار میکنی؟ تو که رفته بودی #قهر؟
📖نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری میکرد که یادم برود🗯 یا اینکه با هدیه ای پیش قدم #اشتی میشد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣3⃣ #قسمت_سی_وهشتم
📖حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان میکرد. گاهی هم طاقت نمی اورد و زودتر از موعد هدیه ام🎁 را میداد. اگر از هم دور بودیم، میدانستم باید منتظر بسته ی #پستی از طرف ایوب باشم.
📖ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها💌 را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر #ابراز_علاقه میکرد. قند توی دلم اب میشد وقتی میخواندم "بعد از خدا، تو عشق منی😍 و این عشق آسمانی و پاک است. من فکر میکنم ما #یک_وجودیم در دو قالب، ان شاءالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد♥️ و از بنده های شایسته اش باشیم..."
📖برای روزنامه📰 مقاله مینوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا #نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود☺️ غیر از خواهرم و دختر عمم، #ایوب هم به جمعشان اضافه شد.
📖با وجود بچه ها ایوب نمیتوانست برای چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع میشدند👥 و روی کتابهایش #نقاشی میکشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع میکرد و میدوید توی اتاقش، در راهم پشت سرش می بست🚪
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شیرین شده باز کام دلهامون_۲۰۲۳_۰۱_۲۲_۱۹_۳۷_۱۶_۱۷۳.mp3
8.67M
🔊 #شور🌿🌸
شیرین شده باز کام دلهامون
حاجحسین سیب سرخی
🌺 ویژهٔ ولادت #امام_باقر(ع)
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۱_۲۲_۱۸_۳۹_۰۲_۴۰۴.mp3
10.49M
سرود💐💐💐
سر محل چراغونه
حاج محمد رضا طاهری
#میلاد_امام_محمد_باقر (علیهالسلام)🌸
#شهیدگمنامـ🌷
⭐️تــو را در زمینـ🌏
#گُمــنام می خوانند
⭐️بدون آنکھ↯
بدانند شناختہ شده تر از #تو
در آسمانها نیست❌
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_امام_زمانم
یاد شما
همچون هوای دم #صبـح
تازه میکند جان را.. 😌
کافیست لحظهای
یاد #شما را نفس بکشیم
تا امید وصال 💞
تمام وجودمان را پر کند... 😍♥️
#اللّهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸♥️🌸
همه دوست دارند که به #بهشت بروند
اما کسی دوست ندارد بمیرد ‼️
بهشت رفتن ...
#جرأت_مُردن میخواهد !
و #شهـدا چه زیبـا
تفسیر کردند جرأت را ...😍
#شهید_احمدعلی_نیری
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5897478469549297179.mp3
5.33M
#درس_اخـــلاق
#سخنرانی
🎙 حاج آقا #عالی
🔖حضور اهل بیت علیه السلام در مجالس مذهبی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حاج حسین یکتا:
هرگاه مایل به #گناه بودی این
سه نکته را فراموش مکـن:
⇦ خـــ♥️ــدا می بیند
⇦ مـــلائک می نویسد📝
⇦ در هر حال #مـــرگ می آید.
#حواسمون_به_اعمالمون_هست⁉️
♨️ #شهدا حواسشون به اعمالشون بود♨️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸
حلول ماه مبارک رجب 🌙
و میلاد حضرت امام
محمد باقر علیه السلام 💚
بر همه ی شما
عزیزان مبارک باد🌸🎊🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢گاهی اوقات یک نفر #پدر ندارد
اما یک لشکر عمو دارد که اگر لب ترکند برایش به علقمه میزنند
حکایتی که فقط در این دیار🇮🇷 یافت میشود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_عبدالحسین_چابک
کوچکترین سردار بی سر🌷
🔸حکایت شهدا حکایتی نیست که با یک بارخواندن ان سیراب شوی دفتری📖 است که برگ هایش به وسعت #اسمان است که هر برگ ان را ورق می زنید تازه به آغاز فصل اولش می رسید همان آغازی که ما درآن #جامانده_ایم 😔
👈جایگاه عکس #محل_شهادت این عزیزمان است
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸 قلب ما میتپد برای #قدس
▪️امروز #پیچیدهترین و #حساسترین دوره فلسطین است فلسطین خط مقدم ما و همه جهان اسلام است .
#دستخط_حاج_قاسم📝
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#زینب_نصرالله: نقش زنان علیه ظلم بینظیر بوده است
دختر دبیر کل حزب الله:
🔹زنان در مقابل #ظلم مقاومت کردند و در زمان اشغال کشور ما زنان چنین نقش مهمی را ایفا کرده و فرزندانی را تربیت کردند👌 بنابراین نقش اساسی در این راه برعهده #زنان بوده است.
🔹زنان لبنان نه فقط یکی از فرزندان خود را به عنوان شهید🌷 بلکه چند فرزند خود را هم تقدیم #جبهه_مقاومت کردهاند و این تنها نکتهای است که باعث افزایش مقاومت لبنان شده است.
🔹همان مقاومتی که باعث عقبنشینی دشمن و اشغالگران شده و این روحیه بین #زنان سوریه، بحرین، یمن و همه کشورهای جبهه مقاومت که در آنها اشغال و دشمنی صورت گرفته وجود دارد چرا که آنها نیز الگو هایی از زنان مقاوم دارند و به برکت چنین الگوهایی که مقاومت پیشرفت کرده است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5852814211284994448.pdf
60.5K
📗✍《جدول اعمال #ماه_رجب
برگرفته از مفاتیح الجنان》
🦋در ماه رجب خود را برای عبادت فارغ سازیم
🌹ماه رجب، ماه استغفار و بخشش است.
💠گناهان خود را با انجام حسنات و #عبادات جبران کنیم. قبل از آنکه با سختی ها و مصائب جبران شوند.
📜می توانید از این صفحه برای خودتان و دیگران پرینت گرفته و هر روز علامت بزنید✔️تا انگیزه و #برنامه_ریزی داشته باشید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حاج_قاسم_سلیمانی:
🔹من شهادت میدهم #پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد❌❌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم
📖دوباره ایوب بستری شد🛌 برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها میگذاشتم. سفارش هدی و محمدحسن را به محمدحسین کردمو غذای🍛 روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم. وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
📖صدای هق هق #محمدحسین از پشت دیوار مرا ترساند. با توپ زده بودند به قاب عکس عموحسن و شیشه اش را خرد کرده بودند. محمدحسین اشک هایش😢 را با پشت دست پاک کرد " #بابا ایوب عصبانی میشود؟"
📖روی سرش دست کشیدم
_این چه حرفی است⁉️ تازه الان بابا ایوب #بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم که فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟
📖_مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما #تنها هستید. سرش را تکان داد "چشم"
فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می امد😋 در را باز کردم. هر سه امدند جلو، بوسیدمشان؛ مو و لباسشان مرتب بود🙂 گفتم: کسی، اینجا بوده؟
📖محمدحسین سرش را به دو طرف تکان داد
-نه مامان محمدحسن خودش را کثیف کرده بود، عوضش کردم. هدی را هم حمام بردم، ناهار هم #استامبولی پلو درست کردم. در قابلمه را باز کردم
بخار غذا🍲 خورد توی صورتم. بوی خوبی داشت
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
0⃣4⃣ #قسمت_چهلم
📖محمدحسین پشت سر هم حرف میزد
_میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم میچسبند⁉️ چون #روغن کم میریزی.
سر تا پای #محمدحسین را نگاه کردم. اشک توی چشم هایم جمع شد. قدش به زحمت به گاز میرسید.
📖پسر کوچولوی هفت ساله ی من😢 مردی شده بود. ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمدحسین را توی بغلش فشار داد
+هیچ چیز انقدر ارزش ندارد❌ که ادم به خاطرش از بچه اش برنجد
📖توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند. انگار خودشان #شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند💖 و مراعات حالش را میکردند.
📖اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق #ریکاوری نداشت ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان میدادند. تاکسی🚗 اقاجون میشد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض میکردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه.
📖گاهی #نیمه_هشیار دستگیره ماشین را میکشید وسط خیابان پیاده میشد. اقاجون میدوید دنبالش😔
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌟خدایا..!
میدانم که #تو مشتریِ جان
و خونِ❣ کسانی هستی که
از ماݪ و #فرزند و
لذتهایِ دنیوی میگذرند
و به سوی تو میآیند🕊🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh